حمید حاجیپور/ «سانچی» غرق شد، بین ماندن و رفتن در تقلا بود. در خود میسوخت اما نمیخواست آتش به دل دیگران بیاندازد. 9 روز جانانه با 29 خدمهای که هیچ خبری از سرنوشتشان نبود ایستادگی کرد ولی دست آخر با اسراری که هیچگاه فاش نشد به تاریخ پیوست.
چه کسی میداند زمانی که کشتی فلهبر با نفتکش ایرانی برخورد کرد چه بر سر خدمه آمد؟ آنها کجا پناه گرفتهبودند و کی تسلیم سرنوشت مرگ شدهاند؟ مسافران سانچی میان آتش و دود برای همیشه در آغوش دریا آرام گرفتند و چشمانی که شاید تا ابد چشم انتظارشان باشد.
سانچی و آدمهایش به اعماق آب رفتند و خانوادههایشان در ساختمان شماره 2 شرکت ملی نفتکش بهتزده هنوز باور نمیکنند که کشتی عزیزانشان برای همیشه غرق شدهاست. «الیا محتشمی» همسر «فرید محبی» ضجه میزند و فریادهایش دل آدم را آتش میزند. همسرش را صدا میزند و التماسش میکند که برگردد.
«شکوفه عبداللهزاده» همسر «احسان ابولی قاسم آبادی» از هوش رفتهاست و مادر «مهدی سادگی» عروسش را در آغوش گرفتهاست که احساس تنهایی نکند. مهدی دیگر به خانه بر نمیگردد. صدای شیون است که بلند میشود. ناله و موهایی که دل هر آدمی را به لرزه میاندازد. دلم میگیرد برای مادران 3 دانشجویی که برای کارآموزی نخستین سفرشان را تجربه میکردند. آنها به سفری بیبازگشت رفتند. باید از مادر 80 ساله کاپیتان قصابی هم بگویم که در شهر کوچک سعادت شهر استان فارس چشم انتظار بازگشت پسرش است، پسری که از یک سالگی یتیم شد و با کارگری و فقر بزرگ شد. چه کسی میخواهد خبر نیامدنش را به او بدهد؟
سانچی غریبتر از پلاسکو بود آن هم هزاران کیلومتر دورتر از چهار راه استانبول. در دل دریای توفان زده و میان دود و آتش کسی نبود که مثل پلاسکو برایش شمعی روشن کند به امید زنده ماندن محبوسانش.
مزار 29 خدمه سانچی دریایی شد که آنها را از آتش پس گرفت. دریا با آنها آشنا بود. شب و روز مثل گهواره آنها را در دلش تاب میداد. و حالا از دریانوردان مظلوم جز خاطراتی تمام نشدنی چیز دیگری باقی نمانده.
يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۹