ميزنفت/ در گزارش دیروز به ماجرای جنگ هندوستان و پاکستان پرداختیم که بر اساس آن، آمریکا برای کمک به پاکستان از کانال ایران استفاده کرد که بشدت از سوی نیکسون تاکید میشد کسی از آن بویی نبرد حتی در داخل آمریکا. با وجود اطمینانی که برخی همراهان نیکسون به وی داده بودند اکا شبکه جاسوسی کشف شد که برای نیکسون گران تمام شد. در این بخش نحوه تشکیل و شناسایی این تیم جاسوسی و همچنین سفر نیکسون به ایران مورد واکاوی قرار میگیرد.
***
ایجاد یک روابط پشت پرده سری میان واشنگتن و تهران؛ خطر کار این بود که چنانچه یکی از این عملیاتهای میان دو کشور فاش شود احتمالاً کنگره را وادار خواهد کرد که عمیقتر درباره روابط بین تهران و کاخ سفید ورود کند. کیسینجر به نیکسون و البته به شاه اطمینان داده بود که کانال پشت پرده آن به کاخ نیاوران کاملاً امن است. آیا راست میگفت؟این کار بستگی به آن داشت که در میان ارتش کوچک مامورین ضد جاسوسی و نظامی که به تلفنهای ملوین لرد وزیر دفاع در تماس هایش با CIA و سازمان امنیت ملی و ارتباطات کانال پشت پرده کیسینجر با رهبران خارجی به وسیله تجهیزات استراق سمع الکترونیک گوش میدادند، از چه کسی خواسته شود تا اینگونه ارتباطات را به اطلاع تیم کیسینجر برساند.
لرد نیز از سپاه مخابرات ارتش آمریکا برای شنیدن تلفنهای خارج از کشور کیسینجر استفاده میکرد. لرد با غرور خاطر نشان میکند که هنری خیلی اخلاق ماکیاولی مانند داشت ولی من میدانستم چگونه او را با بازی خودش شکست دهم. لیرد مصمم بود که از منافع وزارت خانه خودش دفاع کند و حلقه امنیت ملی برای او بسته نشود.
جیمز شلزینگر جانشین لرد در وزارت دفاع شد یادآور شده است که وی از تکنیک خودش به خوبی استفاده میکرد. البته همیشه کارش با دقت بالا همراه نبود ولی در هر حال خوب بود. رؤسای ستاد ارتش حتی یک قدم پیشتر رفته و جاسوسی را برای کنترل حساب کیسینجر در دفتر کارش کاشته بودند. طی بیشتر از یک سال چارلز رادفورد کارمند نیروی دریایی کیف کیسینجر را بازرسی و کیسههای قابل سوختن اسناد و پروندههای دفتر او را کاوش میکرد.
وی کپی نوشتههای مذاکرات تلفنی کیسینجر را که مشاور امنیت ملی با کمک کلیدهایی که روی تلفنهای دفتر او نصب کرده بود به دست میآورد، به طور مخفیانه ضبط میکرد. سپس رادفورد دسته مدارک را در اختیار افسر رابط خود دریاسالار رابرت ولاندر قرار میداد که او هم به نوبه خود این اسناد را در اختیار دریاسالار توماس مورر رئیس کل ستاد ارتش قرار میداد. حلقه جاسوسی رادفورد در زمستان سال 1971 فاش شد ولی پرونده آن تا سالها بعد مسکوت ماند. این موضوع تایید میکند رهبران خارجی که کانال پشت پرده ارتباطات را با نیکسون برقرار کرده بودند با قبول خطر بسیار بزرگی این کار را انجام میدادند.
این خطر پیوسته وجود داشت که گوشهای دیگری هم بطور همزمان این مکالمات را بشنوند. از تصادف روزگار اینکه رادفورد جوان یکی از دوستان محفلی عالی ترین شخصیت واشنگتن یعنی روزنامه نگار معروف روزنامه واشنگتن پست جک آندرسون بود که مردم بیش از همه به خاطر اتهاماتی که وی ناروا به اشخاص وارد میکرد از او ترس داشتند. ضمناً مردی بود که شاه ایران نیز از او متنفر بود.
در نوروز سال 1972 امیرعباس هویدا نخست وزیر ایران به مک آرتور سفیر آمریکا با هیجان زیادی که با تلخی همراه بود یادآوری کرد که رئیس جمهور قولهایی را که قبلاً برای دیدار از تهران داده هنوز عمل نکرده است. روز بعد مک آرتور همراه با سناتور استوارت سایمینگ تون برای مذاکره با شاه وارد کاخ نیاوران شدند. هنگامی که سایمینگ تون دوستانه اظهار امیدواری کرد که شاه به زودی از آمریکا دیدن نماید، شاه خود را جمع کرده و با حالت سردی جواب داد که او بارها در گذشته دیدار داشته و فکر میکند که شاید حالا وقت آن باشد که طرف دیگر از ایران دیدار کند.
بعد از این گفتگو مک آرتور بلافاصله تلگرافی برای واشنگتن فرستاد و هشدار داد که گرچه او قرار است به زودی از سمت سفیر برداشته شود و مجبور نیست اشتباهات را رفع و رجوع کند ولی روابط ایران و آمریکا دارد به سردی میگراید. نگرانی مک آرتور طولی نکشید چون کیسینجر بلافاصله توصیه راجرز را تکرار کرد که نیکسون باید در سال 1972 از ایران دیدن کند. در این زمان هندوستان، پاکستان را مانند شاخه کوچک یک درخت به دو نیم کرده بود و گرچه در گذشته من شک داشتم ولی اینک عقیده پیدا کرده بودم که با تحولات مهمی که در جنوب آسیا پیش آمده و احتمال آن در خاورمیانه نیز میرود، مسافرت به ایران یک پیشنهاد جدی است.
رئیس جمهور و خانم نیکسون در ساعت 04/4 بعدازظهر روز سه شنبه 30 می 1972 در هوای آفتابی عالی تهران از هواپیماهای خود به نام «روح 76» پیاده شدند. نسیم خنکی از دامنه کوهها که پایتخت را در برگرفته بود احساس میشد و نیکسونها در فرودگاه بین المللی مهرآباد از طرف شاه و شهبانو مورد استقبال قرار گرفتند. در طول 24 کیلومتر مسیر از فرودگاه تا مقر میهمانان در کاخ سعدآباد شاه و رئیس جمهور به طور ایستاده در اتومبیل خود به ابراز احساسات حدود 250 هزار نفر از مردم پاسخ میدادند.
روزنامه نیویورک تایمز نوشت در اینجا مردمی بودند که آمریکاییها را دوست داشتند. دهها هزار نفر از شهروندان عادی آمده بودند تا با تبسم و دست تکان دادن احساسات خود را بیان کنند. یکی از خبرنگاران نوشت که بدون شک این بزرگ ترین و شادمانه ترین استقبالی بود که آقای نیکسون پس از مسافرت خود به اروپا در 1970 دیده بود.
ولی حضور مردم فریب کارانه بود چون برنامه ریزی زیاد شده بود تا اطمینان حاصل کنند خیابانها از مردم پر شود تا ظاهری خودجوش و صمیمانهای را نشان دهد. عَلَم وزیر دربار در راه برگشت به فرودگاه گفته بود که خیابانها آنطور که برنامه ریزی کرده بودیم به خوبی با مردم آراسته نشده بود من گفته بودم کودکان مدارس در یک قسمت از راه بایستند ولی دستورات من اجرا نشده بود. به همین ترتیب نمایندگان سیاسی و بازرگانی را دور از شهر جا داده بودند. من عصبانیتم را نمیتوانم از این موضوع بیان کنم. پنج هزار نفر از مردم را سریعاً با اتوبوس جمع کرده بودند تا نشان دهنده جمعیت مشتاق باشند.
ضمناً عَلَم دیده بود که در هنگام مراسم استقبال کلاه پرچم دار را باد برده بود و این موضوع را خوش یمن نمیدانست. شاه از وزیر دربار خواسته بود برنامهای تنظیم کند تا ملاقاتی با نیکسون در آن گنجانده شود. حال که شاه میتوانست بهای نفت را به اراده خودش بالا ببرد اصول تویچل را کاملاً در نظر داشت.
با شکست پاکستان در شش ماه قبل آنچه از این همسایه باقی مانده بود کشوری بود که به شدت محتاج ایران بود. تا آنجا که به نیکسون و کیسینجر مربوط بود و واقعاً بازی را عوض میکرد در تاریخ 9 آوریل اتفاق افتاد هنگامی که عراق راه مصر و هندوستان را در پیش گرفت و قرارداد دوستی با شوروی منعقد کرد. ایران مکرراً به آنها هشدار داده بود که به وسیله کشورهای کمونیستی از هر طرف محاصره شده است و اینک روسها ظاهراً درصدد و آن بودند که یک پایگاه نیروی دریایی در خلیج فارس تاسیس کنند.
شاه جوش میخورد که سیاست تنش زدایی نیکسون باعث زیاده خواهی روسها شده تا رفته رفته به سوی جنوب و آبهای گرم خلیج فارس حرکت کنند و به این دلیل از آمریکا اطمینان میخواست که با روسها یک جوری معامله نکند که حاکمیت اراضی ایران را به خطر اندازد.
در این هنگام سفارت امریکا در تهران و سیا متوجه افزایش فعالیتهای تروریستی در ایران شده بودند. در 8 فوریه 1971 گروهی از جوانان ضد رژیم به یک پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل نزدیک بحرخزر حمله نموده بودند. اگر حمله ناشیانه عدهای حاکی از نارضایتیهای سرکوب شده در ایران بود، چه کسی شروع به تحریک رژیم کرده بود؟
پاسخ رژیم هم حاکی از این بود که برای جنگی کثیف علیه ملت خودش از لحاظ تجهیزات ضعیف است. کمیسیون بین المللی حقوق دانان بعداً به این نتیجه رسیدند که دو نفر از سیزده نفری که برای واقعه سیاهکل محکوم و اعدام شدند به هیچ وجه قادر به شرکت در آن حمله نبودند. چون در آن موقع در زندان به سر میبردند. در نتیجه شوریشان در پاسخ به شاه بر تلاشهای خود افزودند. همان ایام سرلشکر ضیاءالدین فرسیو رئیس دادگاه نظامی، شخصی که مسئول دادرسی مخالفین بود درب منزل خودش به ضرب گلوله کشته شد. و بردارزاده خود شاه به زحمت از دست افرادی که قصد ربودن او را داشتند در ژانویه 1972 فرار کرد.
بمب اندازان نقاط مختلف آمریکاییها را در تهران از جمله سفارت آمریکا و فروشگاه آن، مرکز سپاه صلح و مرکز فرهنگی آمریکا را مورد حمله قرار دادند. ماه بعد در هنگام میتینگ طرفداران دولت یک نفر کشته و پنج نفر زخمی شدند. سفارت آمریکا گزارش داد که انتقاد و نارضایتی از آمریکا به ویژه در بین جوانان دانشجو در حال افزایش است و هیچ علامتی وجود ندارد که در آینده این روند بهبود یابد. سیا هم در تأیید این موضوع نوشت که سال گذشته شاهد چندین تظاهرات از سوی مخالفین بودهایم. در این سال دانشگاهها در اغتشاش بود و مبارزین مسلح به تهران نفوذ کرده و با نیروهای امنیتی درگیر شدند.
شاه منزوی شده و به نوعی عدم ارتباط در سطح بالا و در میان وزرای او دیده میشود. چاپلوسی و تملق در دربار بحث و تجزیه و تحلیل را مشکل کرده است. روشی که شاه اراده شاهانه خود را به رُخ میکشد باعث افزایش نارضایتی بوده و احتمال دارد در آینده اتفاقات جدیدی پیش آید.
تمایل شاه به صرف بیش از حد بودجه برای خرید اسلحه مشخص بود که عواقب سیاسی در برخواهد داشت. مشکلات مالی که ناشی از مخارج اضافی است ممکن است به برنامه توسعه که باعث عدم درگیری بسیاری از ایرانیان در امور سیاسی میشود لطمه وارد آورد. آسیب پذیری اصلی ایران در تمرکز قدرت به طور منحصر به فرد در دستهای شاه است. سیا هشدارداد که جنبه نگران کننده کار این است که دولت پهلوی بدون قدرت شاه خود به خود سقوط خواهد کرد.