ميزنفت/ تیرگی شدید روابط ایران و عربستان ریشهای عمیق در گذشتههای نه چندان دور دارد. از اختلاف مذهبی میان این دو کشور گرفته تا رقابتهای پیدا و پنهاه شاه ایران برای کاستن از قدرت عربستان و شخص ملک فیصل. تاریخ پیش از انقلاب و روابط ایران٬ آمریکا و عربستان بزنگاه مناسبی است تا بتوان با تکیه بر آن٬ رفتار امروز عربستان را تحلیل کرد.
شباهت ایران و عربستان در دو برهه زمانی٬ به پشتوانه دلارهای نفتی بود که حس قدرت را در آنها تزریق میکرد و بر همین اساس٬ خود را مختار به هر گونه گردن کشی میدانستند. بخش نخست این گزارش – برگرفته از کتاب پادشاهان نفت - در ادامه میآید:
***
به اواخر دهه 60 میلادی بر میگردیم. در آن سالها شاه اصلاً میل نداشت به بودجه دفاعی عربستان کمکی کرده باشد و همچنان جیرهخوار ملک فیصل باقی بماند. تنشهای فرهنگی و مذهبی نیز بین ایرانیهای فارسی زبان و سعودیهای عرب زبان تنفر را بیشتر کرده بود. شاه که دربار خود را بر طبق مدل غرب ترتیب داده بود از رسوم کهنه ملک فیصل متنفر بود. شاه در سال 1971 مهمانی برای شاه سعوی ترتیب داد که در آن اظهارات وی را گوش کرد که میگفت سعودیها عقیده دارند تمام جهودها در جیره غذایی خود سوگند خوردهاند حداقل سالی یک مرتبه نان خود را در خون یک مسلمان آغشته سازند.
شاه غالبا عقیده خود را اظهار میداشت که عربستان سعودی آماده براندازی و ملک فیصل به سوی یک گرفتاری جدی پیش میرود و با همین عقیده سعی داشت دولت نیکسون را متقاعد سازد. که ایران با یک اقتدار نظامی میتواند بدون دخالت غرب از منافع حیاتی آنها در خلیج فارس نگهبانی کند.
عامل پرسش انگیز در این موازنه یک جانبه موافقت ضمنی و تلویحی نیکسون رئیس جمهور و مشاور امنیت ملی وی هنری کیسینجر با این تقاضا بود و با این استدلال که شاه هنگامی میتواند دفاع از منافع آنها را به عهده بگیرد که جریان تسلیحات پیشرفته در اختیار داشته باشد که این به نوبه خود میتواند افزایش قیمت نفت در فواصل زمانی معین به صورت پی در پی را سبب شود. آنچه واقعاً باعث نگرانی نیکسون و کیسینجر میشد نه تصور بالا رفتن قیمت بلکه پایین آمدن آن بود. به نظر کارشناسی که عقیده او مورد قبول کاخ سفید نیز هست این احتمال وجود ندارد که حکومتهای کشورهای سلطنتی ایران، کویت، ابوظبی و عربستان سعودی با سقوط قیمت نفت باقی بمانند.
قیمتهای بالای نفت تضمین لازم برای ثبات در خاورمیانه به شمار میرود و چون کشورهای سلطنتی محافظه کاری مانند ایران و عربستان سعوی کمتر احتمال دارد به دلیل پشتیبانی آمریکا از اسرائیل وادار به مقابله با اسراییل شوند، لذا سهم بیشتری از درآمدهای نفتی به کشورهای نفتی طرفدار آمریکا امکان میدهد تا اقتصاد خود را توسعه داده و اسلحهای را که برای دفاع از خود و از نفت دنیای آزادی لازم دارند خریداری کنند.
فوت آیزنهاور فرصتی به پرزیدنت نیکسون و شاه داد که بعد از دو سال اولین مذاکرات خصوصی خود را انجام دهند. البته قبلاً چندین بار در دهه 1950 هنگامی که نیکسون معاون رئیس جمهور بود با شاه ملاقات کرده بود. در دهه 1960 هنگامی که نیکسون در دنیای وسیع سیاست فعال بود از طرفی اردشیر زاهدی پسر سرلشگر فضل الله زاهدی با شاه در تماس بود. بعد از آن که شاه زاهدی را مجبور کرد از سمت نخست وزیری استفعا دهد این ژنرال بازنشسته در سوئیس اقامت گزید و فرزند خود را در ایران گذاشت تا از طریق نسبت خانوادگی خدمت خود را به مقام سلطنت ایران ادامه دهد.
روش شخصیتی اردشیر زاهدی به عنوان یکی از دیپلماتهای اصلی ایران کاملاً غیردیپلماتیک بود. این وزیر جدید حتی با شاه آزادانه حرف میزد و تمایلات ملیگرایی خود و همدردی با اعراب را به هیچ وجه مخفی نمیکرد. در ملاء عام به متحدین غربی ناسزا میگفت و تهدید کرده بود که اگر مانع شیوه کارش شوند، استعفا خواهد داد. شاه زاهدی را مانند یک برادر کوچکتر بی پروا آزاد گذارده بود و حتی در کنفرانسهای دیپلماتیک اگر حرف نامناسبی از او شنیده میشد از زیر میز به او لگد میزد. در یک مورد هنگامی که شاه سخت با هنری کیسینجر مشغول مذاکرده بود زاهدی ناگهان وارد اطاق شده و طوری سلام کرد که از هر لحاظ مغایر احترام و ادب بود. شاه زیر لب گفت: «اردشیر گرفتاری درست نکن.»
به هر حال زاهدی پیوند دهنده نیکسون و شاه در آن دوره از تاریخ بود و نوع رابطهای که شاه و نیکسون با یکدیگر داشتند برای مشاورین کسینجر کافی بود تا نسبت به توافقاتی که ممکن است او برای ایران به عمل آورد نگران باشند. هنری کیسینجر به یکی از همکاران خود گفته بود نیکسون احساسی قوی نسبت به شاه دارد. معروف بود که نیکسون تصمیمات ناگهانی و فوری را بعد از نوشتن چند کلمه روی کاغذ و بعد از نوشیدن مشروب میگیرد. هنگامی که نوبت شاه میرسید نیکسون شجاعت پیدا میکرد و این لزوماً اتفاق خوبی نبود.
شاه هنگامی که برای مراسم تشییع جنازه آیزنهاور به واشنگتن آمد با تیم امنیت ملی رئیس جمهور ملاقات کرد. دو واقعه بارز در مذاکرات او با آن گروه پیش آمد. شاه با صحبتهایی که با ویلیام راجرز وزیر خارجه در روز اول آوریل یعنی روزی که جنازه آیزنهاور سراسر آمریکا را کرده و به آرامگاه ابدی وی در ابیلین کانزاس برده میشد به صراحت به وی گفت امروز دیگر آمریکاییها برای ایران تصمیم نخواهند گرفت.
شاه با تأکید بر حکومت فردی٬ قصد داشت روشن سازد که اگر قرار است رابطهای برقرار شود باید دو سویه باشد. شاه بدین ترتیب به کیسینجر پیشنهاد یک معامله محرمانه را کرد که ایران حاضر است روزی یک میلیون بشکه نفت با تخفیف یک دلار در هر بشکه برای مدت دو سال به آمریکا بفروشد. این پیشنهاد با این نیت داده شد که آمریکا مقداری نفت برای آینده و موارد ضروری که فروش نفت قطع شود ذخیره کند. ولی زمان این پیشنهاد درست نبود چون در مارس 959 دولت آیزنهاور سهمیهای اجباری برای مقدار نفتی را که میتوان به آمریکا وارد کرد٬ تعیین کرده بود. هدف از این سهمیه بندی حفاظت از صنعت نفت داخلی آمریکا در رقابت خارجی و اطمینان از اینکه آمریکا هرگز تنها به یک تولیدکننده نفت خارجی متکی نشود و هدف شاه از چنین پیشنهادی برای فروش چنین مقدار زیادی از نفت با قیمت تخفیف دار این بود که علاقه داشت اتکای اقتصادی آمریکا را بر نفت ایران افزایش دهد.
در 3 آوریل 1969 درست چند ساعت پس از حرکت شاه از واشنگتن، شورای امنیت ملی برای خاور نزدیک و جنوب آسیا برای بررسی موضوع فروش اسلحه به ایران تشکیل جلسه داد. شورای مزبور تشخیص داد که شاه به قول معروف دارد پایش را از گلیم خود درازتر میکند و دولت جدید آمریکا را مورد آزمایش قرار داده است که چنین انتظاری میرفت. مقامات نامبرده از یک طرف در نظر گرفتند که اعتبار نظامی ایران را تا 100 میلیون دلار اضافه کرده و با فروش دو اسکادران دیگر هواپیماهای جنگنده اِف4 موافقت کنند ولی دریافتند که گرچه پیشرفت اقتصادی ایران سریع بوده ولی بعضی نشانههای هشداردهنده پیش آمده از جمله ذخائر ارزی کاهش یافته و تخصیص بودجه برای اهداف نظامی افزایش یافته و در عین حال وضعیت تولیدات کشاورزی تغییر نیافته است.
این گروه به این نتیجه رسیدند که سؤال اصلی این است که آیا درآمد ایران از نفت با خواستههای شاه و هزینههای ایران همخوانی دارد یا خیر. ضمناً توافق کردند که بررسی اقتصادی سالانه ایران و آمریکا باید ادامه یابد تا کلید اصلی برای در نظر گرفتن خریدهای نظامی ایران از آمریکا باشد.
راجرز وزیر خارجه نیز یک ماده احتیاطی به این گزارش اضافه نمود که آن را طی یادداشتی برای شورای امنیت ملی ارسال و کیسینجر هم آنها را یک به یک برای بررسی به نزد نیکسون فرستاد.
در دو سال اول حکومت نیکسون این راجرز بود نه کیسینجر که کم و کیف سیاست آمریکا نسبت به ایران را تعیین میکرد. راجرز در یادداشتش در این باره نوشته بود «موضوع کلی در شروع این برنامه (فروش اسلحه) تأثیر آن بر اقتصاد ایران بوده است. تا این زمان ثابت شده که این تأثیر از لحاظ مالی قابل مدیریت است، ولی یکپارچگی آینده ایران هنوز مورد تردید و شکستنی است از آن جهت که به میزان گستردهای وابستگی به جریان دائم درآمد نفت وجود دارد. نیکسون برای چندمین بار اطلاع یافته بود که ایران حتی برای پرداخت پول برای خرید به میزان فعلی اسلحه هم سخت در فشار است و راجرز احتیاطاً هشدار داده بود که تنها راهی که ایران بتواند هزینههای خود را تأمین کند، افزایش درآمدهای نفتی اوست و آنها نمیخواستند چنین اتفاقی بیفتد.
در این مورد به شاه هم هشدار داده شده بود به طوری که چند هفته قبل از آن وزیر دربار نیز به وی اطلاع داده بود که خزانه ایران تقریباً خالی است. هزینههای سرمایه گذار در یک خط لوله غولآسای گاز که در ابتدا 350 میلیون دلار برآورد شده بود اینک به 650 میلیون دلار رسیده است.
او در گزارشی نوشته بود: درباره جریانات اخیر٬ اعلیحضرت همایونی را در جریان قرار دادم و چند نکته را هم مطرح کردم که او را ناراحت کرد. به ایشان گفتم که کشور از دو برابر شدن ناگهانی قیمت آب و اینکه آسفالت خیابانها در حال کنده شده است و اینکه فساد در بین مأمورین گمرک درحال افزایش است، اعتبارات بانکها کاهش یافته و کارهای بازرگانی مختلف به سوی ورشکستگی پیش میروند. در پایان بحران مالی در دانشگاهها را به عنوان هشدار به اطلاع اعلیحضرت رساندم. شاه که از شنیدن اخبار بد خوشش نمیآمد عصبانی شده و گفت: وقتی که هیچ پولی به درآمد ما افزوده نمیشود چه کنیم؟
ادامه دارد...