به گزارش
ميزنفت ، تحولات دیپلماتیک و ژئواستراتژیک معاصر در عرصه بینالمللی و به خصوص در خاورمیانه و آسیا، نقش منطقهای و جهانی ایران را پررنگتر از گذشته کرده و موجب اعتراف روزافزون کارشناسان به این واقعیت شده است. بسیاری از تحلیلهایی که تلاش دارند تا نقش تهران در تحولات منطقهای و بینالمللی را ارزیابی و معرفی کنند، توافق هستهای میان ایران و ۱+۵ را نقطه آغاز خود قرار داده و در چارچوب «ایران در پسابرجام» نوشته میشوند.
یکی از این تحلیلها اخیراً در نشریه «خلاصه تحلیلی قفقاز[۱]» و تحت عنوان «ایران و قفقاز جنوبی بعد از توافق هستهای[۲]» منتشر شده است. «خلاصه تحلیلی قفقاز» توسط چندین اندیشکده اروپایی از جمله «مرکز تحقیقی مطالعات اروپای شرقی» در دانشگاه «برمن» آلمان، «انجمن مطالعات اروپای شرقی» آلمان و «مرکز مطالعات امنیتی» سوئیس منتشر میشود. گزارش «ایران و قفقاز جنوبی بعد از توافق هستهای» مجموعهای از چهار گزارش با محوریت اهمیت ایران برای کشورهای حوزه قفقاز و زمینههای همکاری میان این دو است. آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از مهمترین بخشهای این گزارش است.
*اهمیت ایران برای کشورهای حوزه قفقاز
«آندریا وایس» و «یانا زابانووا» ویراستاران مجموعه گزارش مذکور در مقدمه آن توضیح میدهند که تحلیلگران غربی عمدتاً در مطالعه قدرتهای منطقهای در حوزه قفقاز، از نقش و اهمیت ایران غافل میشوند، چراکه روایت معمول غربی، مبتنی بر رقابت میان روسیه و غرب است و عمدتاً جایی برای ایران در این رقابت تصور نمیشود.
آنها تصریح میکنند که اگرچه آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، سرنوشت توافق هستهای با ایران را در هالهای ابهام فرو برده است، اما این توافق و برداشته شدن تحریمها در سال ۲۰۱۶، دستکم موقتاً نقش ایران را مهمتر از قبل کرده و برخی از پروژههای مهم زیرساختی در منطقه را تحت تأثیر خود قرار داده است؛ برخی را به جلو رانده و برخی دیگر را با مانع مواجه کرده است.
وایس و زابانووا مینویسند: «برخی از این پروژهها ضامن اهداف ژئواستراتژیک گستردهتری هستند، مانند تلاش ایران برای برقراری ثبات در همسایههای شمالی خود و در منطقهای که (برخی معتقدند) مملو از بیثباتی است. بنابراین ایران همکاری اقتصادی با این منطقه را در درجه اول به عنوان ابزاری برای بهبود ثبات منطقهای میبیند و به همین دلیل هم هست که ترجیح میدهد روی پروژههای بزرگ تمرکز کند، نه روابط تجاری با شرکتهای متوسط و یا تجارت در مقیاس کوچک.»
در ادامه میخوانیم: «دیدگاه بنیادین ایران نسبت به قفقاز جنوبی، از یک بُعد شبیه به دیدگاه دو قدرت منطقهای دیگر، یعنی روسیه و ترکیه، است: ایران از پنجره تاریخ خود به قفقاز نگاه میکند و این منطقه را عمدتاً آن بخش از سرزمین تاریخی خود میداند که در معاهدات خسارتبار گلستان (۱۸۱۳ میلادی) و ترکمنچای (۱۸۲۸) از دست داده است.»
ویراستاران سپس هدف از تدوین این گزارش را تحلیل نقش ایران در قفقاز و همکاریها میان تهران و کشورهای این منطقه توصیف میکنند. دو گزارش ابتدایی این مجموعه، روی دو هدفی تمرکز میکنند که ایران امیدوار است در ارتباط با قفقاز آنها را محقق کند: همکاری با قفقاز جنوبی در زمینه انرژی و عضویت در پروژههای کوریدور حملونقل منطقهای. دو گزارش بعدی نیز به بیان محدودیتهای موجود در مسیر ارتباط تجاری ایران و قفقاز میپردازند.
دیدار «الهام علیاف» رئیسجمهور آذربایجان با رهبر انقلاب؛ تقویت روابط با کشورهای حوزه قفقاز جنوبی یکی از گامهایی است که دولت باید پس از برجام بردارد.
*ایران؛ پلی برای انتقال انرژی میان دریای مازندران و خلیج فارس
«حامد کاظمزاده» محقق ارشد «مرکز مطالعات اروپای شرقی» دانشگاه «ورشو» لهستان طی گزارشی تحت عنوان «ایران و همکاریها در قفقاز جنوبی در زمینه انرژی: چشماندازهایی برای دوره پساتحریم» توضیح میدهد که پس از فروپاشی شوروی، نقش ایران به عنوان پلی میان دو منطقه اصلی تولیدکننده انرژی در دنیا یعنی دریای مازندران و خلیج فارس بسیار حیاتی بوده است. از سوی دیگر، توافق هستهای و برداشته شدن تحریمهای بینالمللی علیه ایران نیز میتواند تأثیر چشمگیری بر سیاستهای امنیتی و خارجی تهران داشته باشد.
وی پیشبینی میکند که چشمانداز همکاریها میان ایران و قفقاز جنوبی نیز، به ویژه در حوزه توسعه سرمایهگذاری و پیوستن ایران به خطوط لوله منطقهای با هدف تأمین منابع انرژی، در دوران پساتحریم متحول خواهد شد، به خصوص با توجه به اینکه «زیرساختهای داخلی ایران برای انتقال نفت و گاز، در همین وضعیت کنونی هم نسبتاً پیشرفته محسوب میشوند.»
کاظمزاده اشاره میکند که ۷۰ درصد از ذخیره نفت و گاز جهان در منطقه میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد و ایران تنها پل زمینی میان این دو پهنه آبی است. این کارشناس روابط ایران و قفقاز، بهرغم تأکید بر آنچه «ضعف سیاست خارجی» دولت ایران در برخورد با موانع موجود بر سر راه بهرهمندی تهران از موقعیت ژئواستراتژیک خود برای تبدیل شدن به مسیر اصلی انتقال انرژی میان دریای مازندران و خلیج فارس، توصیف میکند، فرصتهای ایران برای تقویت همکاری با کشورهای حوزه قفقاز را نیز برمیشمارد.
*توضیحات اندیشکده آمریکایی درباره اهمیت مسیرهای جدید ارتباطی در اوراسیا
نویسنده، ذخایر بزرگ نفت و گاز، موقعیت جغرافیایی استراتژیک، و نزدیکی به کشورهای صادرکننده و مصرفکننده انرژی را از دلایل اهمیت ایران در معادلات انرژی منطقه و به خصوص تأمین بخش مهمی از انرژی مورد نیاز اروپا میداند و مینویسد: «بنابراین مدل چارچوب همکاری منطقهای «۱+۳+۳»، همکاری منطقهای میان سه کشور قفقازی [ارمنستان، آذربایجان و گرجستان]، سه قدرت منطقهای (روسیه، ترکیه و ایران)، و اتحادیه اروپا را تضمین و انرژی، کشورهای تولیدکننده، انتقالدهنده و مصرفکننده خود را به هم متصل میکند.»
کارشناس ایرانیالاصل «مرکز مطالعات اروپای شرقی» به طور خلاصه، چشماندازهای پیش روی ایران در دوران پساتحریم را به قرار زیر توضیح میدهد:
سیاستی مبنی بر تأکید (در همه گفتوگوهای دیپلماتیک) بر داشتن توانایی صادرات انرژی به همه بازارهای بینالمللی با توجه به برخورداری از یکی از بزرگترین ذخایر انرژی در جهان.
تأمین بخشی از انرژی اروپا با پیوستن به پروژههای منطقهای خط لوله صادرات مانند «کوریدور گازی جنوبی»، [«خط لوله گاز طبیعی فراآناتولی» یا] TANAP و «خط لوله گاز فرامازنداران».
واردات انرژی از منطقه به منظور کاهش توانایی دیگر کشورها برای صادرات، که به ایران اجازه میدهد خود را به یک مرکز توزیع انرژی در آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه دریای مازندران تبدیل کند.
تقویت و افزایش معاوضه نفت [با انرژیهای دیگر یا صادرات نیابتی] در بنادر دریای مازندران.
ایجاد مسیرهای جایگزین انتقال انرژی به اروپا از طریق ارمنستان و گرجستان به جای ترکیه.
افزایش همکاریهای منطقهای در زمینه انرژی، به ویژه با جمهوری آذربایجان.
ایران میتواند سادهترین راه را مقابل پای کشورهایی بگذارد که میخواهند از دریای مازندران (خزر) به خلیج فارس متصل شوند یا برعکس
کاظمزاده نهایتاً اشاره میکند که اگر تهران بتواند موانع دیپلماتیک بر سر راه همکاریهایش با قفقاز را بردارد، آنگاه شاهد رقابت میان ایران و روسیه بر سر کوریدور ارتباطی میان دریای مازندران و انرژی قفقاز جنوبی به بازارهای جهانی خواهیم بود. این در حالی است که مطمئناً نقش ایران به عنوان تأمینکننده منابع انرژی اتحادیه اروپا غیرقابلحذف و تصور آینده انرژی اروپا بدون ایران غیرممکن است.
در همین راستا، امضای یادداشتهای تفاهم توسط ایران با اتریش، ایتالیا، بلغارستان، یونان و مجارستان بعد از برداشته شدن تحریمها، نشاندهنده اشتیاق مصرفکنندگان اروپایی انرژی به بازگشت تهران به پروژههای انتقال انرژی از دریای مازندران و قفقاز به اروپاست؛ به خصوص که در پروژههایی مانند کوریدور گازی جنوبی، ملاحظات سیاسی و امنیتی حتی بیش از ملاحظات اقتصادی و فنی مدنظر کشورهای عضو هستند.
*جای خالی حمایت ایران در پروژههای ترانزیت منطقهای
«یانا زابانووا» تحلیلگر سابق «مؤسسه امور بینالمللی و امنیتی» آلمان در دومین گزارش منتشرشده در «خلاصه تحلیلی قفقاز» تحت عنوان «متصل کردن ایران و قفقاز جنوبی: دیدگاههای رقیب درباره کوریدور شمال-جنوب» یکی از ابعاد دیگر اهمیت همکاریها میان ایران و قفقاز را تأسیس یک کوریدور استراتژیک و دسترسی ایران به اروپا با دور زدن ترکیهای میداند که طی سالهای اخیر مشکلات زیادی را ایجاد کرده است.
زابانووا معتقد است این مسیر جدید میتواند ایران را به کشوری واسط برای حملونقل کالا میان آسیای جنوبی و اروپا تبدیل کند. وی دو پروژه مستقل را در اینباره مطرح میکند که توسط ارمنستان و آذربایجان (دو کشوری که با ایران مرز مشترک دارند) ارائه شدهاند: «پروژه ریلی جنوب ارمنستان» که ایران را از طریق ارمنستان به بنادر گرجستان در دریای سیاه متصل میکند و تهران طی دوره تحریمها و به دلیل محدودیت گزینههایش از آن استقبال بیشتری میکرد؛ و مسیر ریلی پیشنهادی آذربایجان در امتداد سواحل دریای مازندران برای اتصال به ایران که با دسترسی تهران به منابع مالی پس از توافق هستهای و با علاقهای که روسیه به این پروژه نشان داده، اکنون شتاب بیشتری گرفته است.
این کارشناس مسائل قفقاز جنوبی در ادامه مینویسد: «ایران اگرچه به همه این طرحها علاقه نشان داده است، اما رویکردی محتاطانه را درباره آنها اتخاذ کرده است، چون دارد سایر گزینهها برای حضور در کوریدورهای حملونقل در مناطق دیگر از جمله آسیای مرکزی را نیز بررسی میکند. این در حالی است که ارمنستان، آذربایجان و گرجستان به نوبه خود امیدوارند تا ایران در نتیجه توافق هستهای، با اقتصادی قویتر و رویکردی غربگرایانهتر، فعالیتهای تجاری و سرمایهگذاری منطقهای خود را در قفقاز جنوبی افزایش دهد.
نویسنده گزارش توضیح میدهد که اگرچه ایران تنها قدرت منطقهای است که روابط مؤثری با هر سه کشور حوزه قفقاز جنوبی دارد، اما حضور اقتصادی تهران در منطقه از ترکیه و روسیه بسیار کمرنگتر است. با این وجود، بخش حملونقل میتواند یکی از زمینههایی باشد که همکاری اقتصادی میان ایران و قفقاز جنوبی را تقویت میکند.
وی معتقد است که ارمنستان و آذربایجان از آنجایی که مرز مشترک زمینی با ایران دارند، ارتباط ترانزیتی با همسایه جنوبی خود را نیز بسیار مهم میدانند و بهرغم حجم کم تبادلات تجاری با ایران، تلاش کردهاند تا جایگاه خود را به عنوان کشورهای واسطه برای عبور کالا میان اروپا، ایران و آسیای جنوبی تثبیت کنند. این کالاها اکنون از طریق یک مسیر دریایی و بسیار طولانی از طریق کانال سوئز و دریای مدیترانه جابهجا میشوند، در حالی که میتوانند مسیری بسیار کوتاهتر و زمینی را از طریق بندر عباس در خلیج فارس طی کنند تا زمان و هزینه صادرات و واردات آنها برای کشورهای صادرکننده و واردکننده به میزان چشمگیری کاهش پیدا کند.
این پروژه در قالب یک «کوریدور حملونقل شمال-جنوب» بینالمللی و ۷۲۰۰ کیلومتری ترسیم شده است که اولین بار سال ۲۰۰۰ و طی نشست سهجانبه میان ایران، هند و روسیه مطرح شد. این کوریدور قصد دارد شمال اروپا و خلیج فارس را از مسیر دریای مازندران و قفقاز به هم متصل کند. این مسیر در بررسی انجامشده توسط «اتحادیه بینالمللی راهآهنها» نیز به عنوان بهترین مسیر با عبور از کمترین مرزهای ملی برای رسیدن به این هدف شناخته شده است.
کوریدور حملونقل شمال-جنوب (قرمز) که با عبور از ایران میتواند جایگزین مسیر فعلی (آبی) از اقیانوس هند و کانال سوئز شود
زابانووا تأکید میکند که ارمنستان و آذربایجان هر یک به دلایل خود مشتاق هستند تا از طریق زمینی به ایران متصل شوند و تهران نیز از این ارتباط سود زیادی خواهد برد. مسیر پیشنهادی ارمنستان، ایران را به دریای سیاه و جنوب اروپا متصل میکند و مسیر مدنظر آذربایجان، ایران را به شمال اروپا وصل مینماید.
به عقیده نویسنده، با این وجود، ایران همچنان بودجه لازم برای آغاز این پروژههای زیرساختی را تأکید نکرده است و حتی با وجود دریافت پیشنهادهایی مبنی بر تأمین این بودجه از راههای دیگر، هنوز در مرحله بررسی گزینههای مختلف از جمله کمربند اقتصادی جاده ابریشم چین[۳] است و گامی فراتر نگذاشته است. زابانووا در ادامه دو طرح پیشنهادی برای تقویت همکاریهای ترانزیتی میان ایران و قفقاز جنوبی را تشریح میکند:
مسیر آذربایجان، خطآهن قزوین-رشت-آستارا: بهرغم گفتگوها و توافقهای متعدد طی سال گذشته میلادی با موضوع احداث این خطآهن ۳۷۵ کیلومتری، مشکل این طرح آن است که بخش عمدهاش (به طول ۳۶۷ کیلومتر) باید در ایران ساخته شود و آذربایجان تنها ۸ کیلومتر از این خطآهن را باید بسازد. اگرچه راهآهن قزوین-رشت به عنوان بخشی از استراتژی ایجاد تحول در شبکه راه آهن داخلی، تقریباً به پایان رسیده است، اما ۱۷۵ کیلومتر باقیمانده میان رشت تا آستارا با هزینه حدود ۱ میلیارد دلاری، هنوز بودجه کافی را ندارد.
این در حالی است که آذربایجان پیشنهاد داده تا وامی به ارزش ۵۰۰ میلیون دلار برای تأمین بودجه این پروژه تخصیص دهد؛ شرکت دولتی راهآهن روسیه نیز اظهار تمایل کرده تا در ساخت و تأمین هزینه این پروژه شراکت داشته باشد؛ و «بانک بازسازی و توسعه اروپا» نیز اعلام کرده که ممکن است بخشی از هزینه ساخت این خطآهن را تقبل کند. با این حال و در عمل، با وجود آنکه معاون وزیر راه ایران اوایل سال ۲۰۱۷ قول داد مرحله ساختوساز این پروژه طی یک سال آینده آغاز خواهد شد، اما برخی اختلافات اخیر میان ایران و آذربایجان ممکن است احداث این خطآهن را دستکم با کُندی همراه کند.
مسیر ارمنستان، «خطآهن جنوبی ارمنستان»: طرح پیشنهادی ارمنستان مبتنی بر احداث خط آهنی ۴۷۰ کیلومتری است که بتواند ایران را از طریق ارمنستان به شبکه راهآهن گرجستان و بنادر دریای سیاه متصل کند. بر خلاف طرح آذربایجان، بخش اعظم این خط لوله در ارمنستان احداث میشود و ایران تنها باید ۶۰ کیلومتر از آن را بسازد. این مسیر نیز کوتاهترین مسیر حملونقل میان خلیج فارس و دریای سیاه محسوب میشود و هزینه آن حدود ۳.۲ میلیارد دلار برآورد شده است. با این وجود، احداث این خطآهن نیز با مشکلاتی مواجه است: جنس نامناسب زمین در ارمنستان برای ساختوساز و مشکل دیگر اینکه خطآهن جنوبی این کشور باید از درون تونلها و روی پلهای زیادی عبور کند.
با وجود آنکه ایران برای ساخت ۶۰ کیلومتر خطآهن سهم خود در صورت پا گرفتن این پروژه اعلام آمادگی کرده است، تلاش ارمنستان در جهت جذب بودجه خارجی برای پروژه ناکام مانده است. از سوی دیگر، مسکو هم علاقه زیادی به تحقق این پروژه ندارد، چراکه خطآهن جنوبی ارمنستان، روسیه را به ایران متصل نمیکند و به قول «ولادیمیر یاکانین» رئیس شرکت دولتی راهآهن این کشور، مانند ساختن پنجرهای رو به دیوار همسایه است.
روی هم رفته، نکتهای که زابانووا روی آن تأکید دارد، این است که هر دوی این پروژهها نهایتاً علاوه بر آذربایجان و ارمنستان، به سود ایران هم تمام خواهد شد، اما پیشنهاد و تلاش در زمینه محقق شدن این پروژهها صرفاً از سوی دو کشور قفقاز جنوبی صورت میگیرد و ایران نقش فعالی در زمینه آغاز یا پیگیری این پروژهها ایفا نمیکند.تعریف مجمع جهانی اقتصاد از جاده ابریشم جدید چین که ایران نقشی محوری در آن داردغفلت دولت ایران از قفقاز جنوبی
گزارشهای سوم و چهارم این مجموعه، چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، به موانعی اختصاص داده شدهاند که ممکن است بر سر راه همکاریها میان ایران و کشورهای قفقاز قرار داشته باشند. «آندریا وایس» کارشناس سابق «مؤسسه مطالعات بینالمللی و امنیتی» آلمان در گزارشی با عنوان «نقش آذریها، ارمنیها و گرجیهای ایران در روابط اقتصادی این کشور با کشورهای قفقاز جنوبی» توضیح میدهد که چرا ایران اهمیتی برای روابط اقتصادی دوجانبه با کشورهای قفقاز قائل نیست.
وایس مینویسد از آنجایی که ایران، کشورهای قفقاز جنوبی را بخشی از سرزمین تاریخی خود میداند، بر ثبات در این منطقه ژئواستراتژیک تأکید دارد، اما این اهمیت صرفاً در اولویت قائل شدن برای پروژههای خط لوله و مسیرهای ترانزیتی و حملونقل انرژی نمود پیدا کرده است و نه در تلاش برای برقراری روابط اقتصادی متقابل. این خطوط لوله و مسیرهای ترانزیت، ایران را از طریق قفقاز به مناطق فراتر از این حوزه، مانند اروپا، متصل میکنند و هدف آنها ارتباط تهران با خود قفقاز نیست.
این متخصص انسانشناسی اجتماعی دلیل دیگر عدم برقراری روابط اقتصادی متقابل میان ایران و کشورهای قفقاز جنوبی را کوچک بودن بازار این حوزه در مقایسه با بازاری است که کشوری به بزرگی ایران به آن نیاز دارد. وی معتقد است از سوی دیگر، ایران هم کالاهای مصرفی اندکی را تولید میکند که قابلیت رقابت با کالاهای کشورهای دیگر را داشته باشند و نیازهای کشورهای قفقاز جنوبی را برطرف کنند. به عنوان مثال، در حالی که ارمنستان، روی کاغذ، تحت تحریم ترکیه قرار دارد، کالاهای ترکی در این کشور بسیار فراوانتر از کالاهای ایرانی هستند.
کارشناس سابق مؤسسه مطالعات بینالمللی و امنیتی تصریح میکند که «آذربایجان بازاری بزرگتر از ارمنستان است، اما تجارت دوجانبه با سود متقابل میان ایران و آذربایجان با این مانع مواجه است که هر دوی این کشورها صادرکننده نفت هستند و اقتصادهایشان بیشتر با یکدیگر رقابت میکنند و همپوشانی دارند تا اینکه مکمل یکدیگر باشند.» وی همچنین یادآور میشود که «گرجستان نه تنها از لحاظ جغرافیایی از ایران فاصله دارد، بلکه تنها کشور میان سه کشور قفقاز جنوبی است که در مدار غرب میچرخد.»
نویسنده گزارش به این نکته هم اشاره میکند که این بیتوجهی دولت ایران به کشورهای قفقاز جنوبی بهرغم آن است که کشورهایی مانند ارمنستان و آذربایجان در دوران تحریمهای اقتصادی، کمک زیادی به بیاثر کردن این تحریمها میکردند. به عنوان مثال، تهران از بانکهای ارمنستان (به عنوان کشوری مسیحی) برای انجام تراکنشهای مالی بینالمللی و از رویههای غیررسمی در آذربایجان برای ارسال یا دریافت نیابتی برخی کالاها استفاده میکرد.
وایس مینویسد: «عدم توجه ایران به تجارت فرامرزی با قفقاز جنوبی، انعکاسی از اولویت پایین روابط اقتصادی در دستورکار دولت این کشور است؛ در حالی که بدیهی است این نوع تجارت تا کنون برای توسعه اقتصادی مناطق مرزی ایران حیاتی بوده است.»
وی در ادامه، مشارکت اندک آذریها، ارمنیها و گرجیهای ساکن ایران در گسترش روابط میان تهران و سه کشور منطقه قفقاز جنوبی را نیز ناشی از دلایلی میداند که یکی از آنها اهمیت کمی است که ایران برای روابط اقتصادی با آذربایجان، ارمنستان و گرجستان قائل است.
برخی از دلایل دیگر، عبارتند از: عدم تعلق خاطر آذریهای ساکن ایران به کشور آذربایجان به عنوان «میهن»، کمتعداد بودن ارمنیها در ایران، و عدم برخورداری گرجیهای ساکن ایران از سرمایه چشمگیری که به کمک آن بتوانند روابط اقتصادی میان ایران و گرجستان را کلید بزنند.
برخی کارشناسان معتقدند بیتوجهی ایران به کشورهای قفقاز جنوبی، نشانه اولویت پایین روابط اقتصادی در دستورکار دولت این کشور است
موانع پیش روی گرجستان برای بهرهمندی از فرصتهای پسابرجام
گزارش آخر این مجموعه تحت عنوان «باز شدن یخ ایران: فرصتهای اقتصادی برای گرجستان» به قلم «دیوید جیجلاوا» کارشناس اندیشکده «ژئوول ریسرچ» گرجستان به چشمانداز روابط اقتصادی و تجاری ایران و گرجستان پس از توافق هستهای میپردازد و تأکید میکند بهرغم آنکه پس از توافق هستهای، صنعت توریسم در گرجستان ممکن است به شکل کوتاهمدت از سفر توریستهای ایرانی سود ببرد، اما سایر حوزههای اقتصادی نظیر نفت و گاز در کوتاهمدت یا میانمدت شاهد تحول چشمگیری نخواهند بود.
جیجلاوا توضیح میدهد که ایران به عنوان کشوری ۸۰ میلیون نفری با اقتصادی در جایگاه هجدهم دنیا (از نظر قدرت خرید) و با برخورداری از ذخایر سرشار نفت و گاز، به عنوان گزینهای برای ایجاد تنوع در منابع انرژی گرجستان، بازاری برای صادرات از این کشور قفقاز جنوبی و منبعی برای جذب توریست و سرمایهگذاری خارجی در محافظ علمی و اقتصادی گرجستان مورد بررسی قرار میگیرد، اما واقعیت این است که تقریباً در هیچیک از این حوزهها در روابط دوجانبه این دو کشور طی سالهای آینده تحول خاصی رخ نخواهد داد.
مشاور صیانت اجتماعی بانک جهانی در گرجستان در ادامه سه حوزه را در چشمانداز روابط اقتصادی ایران و گرجستان بررسی و موانع پیش روی دو کشور در بهره بردن از هر یک را بیان میکند:
نفت و گاز: گرجستان ممکن است بتواند از منابع نفت و گاز ایران بهره ببرد، چه از طریق واردات از ایران و متنوعسازی منابع انرژی خود، چه از طریق تبدیل شدن به کشوری واسط برای انتقال این منابع انرژی از ایران به نقاط دیگر دنیا، و چه از طریق تبدیل شدن به پایگاهی برای پالایش منابع انرژی ایران و صادرات آنها به عنوان محصولات دارای ارزش افزوده. با این وجود، هیچیک از این گزینهها در کوتاهمدت یا میانمدت عملی نیست، چراکه تهران بارها اعلام کرده که اولویتش برای صادرات، آسیاست و نه اروپا. به علاوه، حتی اگر ایران بخواهد به اروپا گاز صادر کند، بعید است این کار را از طریق گرجستان انجام دهد، چون هم مجبور خواهد بود تا از خط لوله «گازپروم» روسیه استفاده کند و هم مسیرهای مستقیمتری را نادیده بگیرد که از آذربایجان و گرجستان عبور نمیکنند.
صادرات سایر کالاها و خدمات: توریسم نیز میتواند یکی از نقاط قوت روابط میان ایران و گرجستان باشد. حذف ویزا برای مسافران ایرانی در سفر به گرجستان در سال ۲۰۱۰ توانست این حوزه از روابط دوجانبه را به شدت تقویت کند، اما سال ۲۰۱۳ با حذف این استثنا، دوباره شمار توریستهای ایرانی در گرجستان کاهش پیدا کرد. البته موفقیت سال ۲۰۱۰ بعد از توافق هستهای و حذف مجدد ویزا دوباره تجربه شد، اما روی هم رفته میتوان گفت، توریستهای ایرانی نهایتاً چیزی حدود ۲ درصد از مسافران خارجی در گرجستان را تشکیل میدهند و بنابراین برای آنکه توریستهای ایرانی بتوانند تأثیر چشمگیری روی اقتصاد گرجستان بگذارند، هنوز راه درازی در پیش است. صرفنظر از توریسم، صادرات دیگر گرجستان به ایران نیز بسیار محدود است و در حدود ۲ درصد از کل صادرات گرجستان را تشکیل میدهد.
سرمایهگذاری خارجی: آخرین گزینه بدیهی برای تقویت همکاریهای دوجانبه، سرمایهگذاری مستقیم ایران در گرجستان است. با این وجود، حجم سرمایهگذاری رسمی ایران در گرجستان هرگز فراتر از دو میلیون دلار نرفته است که مسلماً رقمی قابلچشمپوشی است. یکی از دلایل عدم رغبت ایران به سرمایهگذاری در گرجستان، آن است که این کشور قفقاز جنوبی بارها نشان داده که روابطش با غرب و به ویژه آمریکا را به روابط با ایران ترجیح میدهد.
به عنوان مثال، گرجستان سال ۲۰۱۳ پس از انتشار گزارشی در روزنامه آمریکایی والاستریتژورنال درباره سرمایهگذاریهای ایران در این کشور (و طبق برخی گزارشها تحت فشار واشینگتن) توافقنامه لغو ویزا با ایران را کنار گذاشت و سرمایهگذاران ایرانی در گرجستان را شوکه کرد.
چنین رفتارهایی سرمایهگذاران ایرانی را تقریباً مطمئن میکند که در صورت بروز هرگونه مشکلی نظیر بازگشت تحریمهای آمریکا علیه ایران، گرجستان باز هم طرف واشینگتن را خواهد گرفت و بنابراین سرمایهگذاری در این کشور برای ایرانیها امن نیست.
خودرو، الوار و اقلام متفرقه، بیشترین سهم را در واردات ایران از گرجستان در سال ۲۰۱۵ به خود اختصاص دادهاند
*فرصتها و تهدیدهای پسابرجام
آنچه در این گزارش بررسی شد، فرصتها و تهدیدهای پیش رو در مسیر تقویت همکاریهای ایران با آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بود. در حالی که شکی نیست که ایران باید گامهای عقبافتاده و مهمی را در راستای تقویت همکاریهای اقتصادی و استراتژیک با کشورهای حوزه قفقاز جنوبی به ویژه بعد از توافق هستهای بردارد، اما باید پرتگاههای موجود در این مسیر نیز به دقت بررسی و از افتادن در آنها جلوگیری شود.
چنانکه جیجلاوا نیز تصریح میکند، یکی از مجهولهایی که تأثیر آن باید در معادلات پسابرجام لحاظ شود، روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا و این واقعیت است که وی ممکن است توافق را به طور کامل نقض و لغو کند، برداشتهای سختگیرانه از متن مبهم توافق را مطرح نماید، و یا خیلی راحتتر، تحریمهایی را به بهانههای غیرهستهای علیه ایران اعمال کند. چهبسا وجود همین تهدیدها علیه«برجام»، منجر به آن شود که دولت ایران عملاً مجبور باشد منابع موجود خود را در داخل مصرف کند و امکان سرمایهگذاری خارجی یا مشارکت اقتصادی با کشورهای دیگر، کمتر برای تهران فراهم باشد.