وحید حاجی پور/ اتوبوس که در حال حرکت از وزارت بازرگانی به سمت وزارت نفت بود، یک سردمدار داشت. او اتوبوس را هدایت می کرد و با وزارتخانه در تماس بود. او قرار بود هر کسی که را که وزیر دوست دارد و صلاح می بیند به نفت بیارورد.
شجاع الدین بازرگانی در وزارت بازرگانی معاون سید مسعود میرکاظمی بود و البته نماینده وی برای حضور در جلسات اتاق بازرگانی. وقتی مهدی غضنفری به «بازرگانی» وارد شد و بازرگانی رفتنی شد اعوان و انصار سید مسعود به اتوبوسی پناه بردند که «شجاع الدین» روبروی وزارت بازرگانی پارک کرده بود.
او همه را سوار کرد؛ همه آنهایی که با میرکاظمی آمده و با وی کار کرده بودند. آمدن آنها دومین انتقال بزرگ بچه های بازرگانی به نفت بودکه شبیهش در اواخر دهه 50 شمسی رخ داده بود ولی با کیفیتی بسیار نازل تر از آن سال ها.
بازرگانی وقتی به نفت آمد به مدیریت دفتر وزارتی مشغول شد. همه کاره وزارت نفت لقب گرفت و همه چیز را تحت نظر داشت. میرکاظمی هم به او علاقه داشت و می خواست برای وی دست یه قلم شود.
ماجرای مشهورترین حکم وی که البته صادر نشد شنیدنی است. میرکاظمی با نفت بیگانه بود و نفت را نمی شناخت. همین ضعف باعث شد تا مقدمات ریاست هیئت مدیره سازمان بهداشت و درمان را برای بازرگانی آماده کند اما نفتی ها روبروی وزیر ایستادند و به وی توصیه کردند صدور چنین حکمی به منزله تحقیر کارکنان صنعت نفت است. آنها درست می گفتند و اگر نمی گفتند شاید اوضاع زودتر از آنچیزی که میرکاظمی به آن می اندیشید ابری می شد. هم کارکنان نفت و هم پرسنل هر نهاد دیگری عصیان از اینگونه انتصاب لب به اعتراض می گشودند که چرا مدیری غیر نفتی با مدرک «دامپزشکی» همه کاره بهداشت و درمان کارکنان شده است مگر آنکه ...! «دکتر بازرگانی».
بگذریم؛ نوبت به ادغام نفت و نیرو رسید تا مسعود میرکاظمی در سناریوی حذف سه میم (میرکاظمی، محرابیان، محصولی) از پاستور خداحافظی کند و با برکناری وی نیرو و نفت ادغام نشوند. میرکاظمی که رفت رفتن «دکتر بازرگانی» نیز زمزمه شد چرا که اصول «زدایش» تیم قبلی از دفتر وزیر آغاز می شود.
محمد علی آبادی که سرپرست وزات نفت شد خود را برای معرفی به مجلس جهت کسب رای اعتماد آماده کرد. او مسئولیت دفتر وزارتی را از بازرگانی گرفت و معاونت پارلمانی را به وی هدیه داد تا بازرگانی با توجه به قدرت لابی غیر قابل قیمت گذاری اش به آماده کردن مجلس برای اعطای رای اعتماد خود به او مشغول باشد.
علی آبادی به خوبی متوجه آن شد که باید بازرگانی را در کاری مشغول سازد که بیشترین بهره وری را دارد. شجاع الدین نیز مجلس را آماده می کرد تا آنکه رستم قاسمی ظهور می کند. درست در روزهایی که محمود احمدی نژاد با سپاه پاسدارن چالش بزرگی را آغاز کرده بود و در اوج التهابات دولت – سپاه ، نام فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) به مجلس معرفی شد تا علی آبادی و بازرگانی شوکه شوند. علی آبادی باید می رفت اما بازرگانی می خواست بماند. او زمین بازی را عوض کرد و حالا برای رستم وارد کار شد.
رستم قاسمی 12 مرداد 90 به مجلس رفت و با 216 رای مثبت از مجلسی رای اعتماد گرفت که مهره های موثرش از منتقدان جدی احمدی نژاد بودند.نکته جالب در رای اعتماد وزیرچهارم نفت، ثبت نام علی لاریجانی به عنوان موافق وزارت بود که در نوع خود بی سابقه بود.
بازرگانی خیلی سعی کرد این مهم را به نام خود تمام کند و افتخاری برای خود بداند اما چه کسی بود که نمب دانست ماجرای رای اعتماد بالای مجلس به قاسمی چه بود. قاسمی که وزیر نفت شد به سبک مدیریتش که اهل تغییر نبود او را در سمت خود ابقا کرد تا او در گوشه ای به کار خود مشغول باشد. رستم کارهای مهمی را قرار بود انجام دهد که معاونت پارلمانی با آن بیگانه بود. تنها اشتراک کاری قاسمی با بازرگانی، پیک نیک پارس جنوبی نمایندگان بود که بازرگانی برای تعدادی از بهارستان نشینان ترتیب می داد.
پایان کار دولت دهم نزدیک بود و گفته می شد در صورت پیروزی محمد باقر قالیباف در یازدهمین دورهانتخابات مجلس شورای اسلامی، رستم قاسمی در سمت وزارت خود ابقا خواهد شد و چه کسی خوشحال تر از بازرگانی برای ماندن در کنار قاسمی. قالیباف هم آن روزها محتمل ترین گزینه ریاست جمهوری بود تا اینکه معادلات عوض شد و روحانی به پاستور رسید.
زنگنه هم برای نفت معرفی شد. او تا پیش از حضور در مجلس اعلام کرد:« آمده ام کار را از دست گروهبان ها به ژنرال ها بدهم.»کسی چه می داند اما شاید بازرگانی از نخستین کسانی بود که فکر می کرد باید از نفت برود ولی ماند و برای زنگنه لابی کرد.
او در مجلسی برای زنگنه تلاش می کرد که رو در رویش سید مسعود میرکاظمی برای افتادن زنگنه لابی می کرد. میرکاظمی منتقد سرسخت زنگنه و مخالف اصلی او برای رسیدن به نفت، صحنه هایی را می دید که شاید روزی فکرش را نمی کرد. مرد مورد اعتماد او و کسی که با اذن و اشاره وی نفتی شده بود حالا رو در روی وی قرار گرفته بود و برای بدترین وزیر نفت از نظر وی لابی می کرد.
زنگنه که به نفت آمد، با پراژکتور بزرگ خود به دنیال منصوبان میرکاظمی بود تا آنها را خلع کند. نوری که به بازرگانی نتابید تا او بقای خود را در دسترس ببیند. شجاع الدین در نفت ماندنی شد و در همان موقعیت قبلی خود. او از دوران میرکاظمی تا زنگنه، نفت را تجربه کرده است و با 4 سرپرست و وزیر کار کرده است. راز بقای او در کار کردن با میرکاظمی تا زنگنه که از ماه تا به ماهی با یکدیگر تفاوت دارند بزرگترین سوالی است که ذهن هر فردی را به خود مشغول کند. او حتی از مقدم نیز مبهم تر و پیچیده تر است چرا که او با میرکاظمی به نفت آمد و با زنگنه ماند. راز بقای بازرگانی چیست؟
شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۸
راز پر مخاطب بودن عصر نفت در نگارش همين مطالب تحليلي جذاب است