به گزارش میز نفت، در دوران جنگ ایران و عراق، بازی سهیمهها به هم خورد و هر یک از کشورهای عضو بصورت حودسرانه فلکه تولید خود را دسنکاری میکردند. جنگ که تمام شد ایران و عراق سهم خود را خواستند ولی کویت، امارات و عربستان سر باز زدند به ویژه کویت که بصورت جدی در چشم صدام حسین به تنگ آمده بود. از نظر عراق، کویت یک کشور ناسپاس و خائن محسوب میشد. عراق ادعا میکرد پس از 8 سال جنگ با ایران و ریختهشدن خون هزاران نفر از مردم این کشور، که صرفاً به منظور دفاع از جهان عرب در مقابل به اصطلاح تجاوزطلبی ایران صورت گرفت، اکنون کویت با بیشرمی خواهان بازپرداخت وامهایی است که در دوران جنگ به عراق داده است، درحالی که همزمان به این درخواست، کویت با افزایش عرضه و پایین آوردن قیمتهای نفت که عراق برای ترمیم خسارات و صدمات جنگ شدیداً به درآمدهای بالای نفت احتیاج دارد، به این کشور ضربه میزند و آن را تضعیف میکند.
در اقدام دیگری که موجب تشدید بحران شد، صدامحسین ادعاهای ارضی قدیمی نسبت به کویت را مطرح ساخت و این کشور را متهم کرد که نفت منطقه مهم در مرز دو کشور را بهسرقت میبرد. در 2 اوت 1990 پس از آنکه کویت با تقاضا و نظرات عراق مخالفت کرد، 100 هزار سرباز عراقی از مرز دو کشور وارد خاک کویت شدند. 5 ماه بعد در 16 ژانویه 1991، نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده با حلات هوایی ویران کننده به عراق، دست به پاتک زد. به گفته دانیل پورگن اولین بحران جنگ سرد به یک بحران ژئوپولیتیکی نفت تبدیل شد.
هنگامی جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد در اوت 1990، یعنی روز حمله به عراق تشکیل شد، موضوع نفت از همان ابتدا در دستور کار قرار داشت. در اولین جلسه شورای امنیت ملی که جرج بوش پدر با مشاوران استراتژیک خود تشکیل داد، بر این نکته تأکید کرد که پای منافع حیاتی ایالات متحده و همچنین قوانین بینالملل درمیان است.
محاسبات آنان نشان میداد که عراق با کنترل بر نفت کویت اکنون به 20 درصد کل ذخایر ثابت شده نفت جهان دسترسی دارد و اگر به خاک عربستانسعودی، که نیروهای مسلح ضعیفی دارد حمله کند، این رقم دو برابر خواهد شد. اکنون زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده تعهد خود را در مورد دفاع از خاندان آلسعود و چاههای نفت آن عملی سازد؛ یا به تعبیر ژنرال کالین پاول رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات متحده، «باکشیدن خطی در روی شنها، عربستان باید از دیگران مشخص شود».
روز بعد شورای امنیت ملی برای دومین بار تشکیل جلسه داد تا در مورد واکنش آمریکا بحث و بررسی کند. در این جلسه علاوه بر رئیسجمهور جرجبوش (پدر)، ریچارد چنی وزیر دفاع، ریچارد هاوس، دستیار ویژه رئیسجمهور در امور خاور نزدیک و جنوب آسیا، لارنس ایگل برگر، معاون وزیر امورخارجه و برنت اسکا کرافت، مشاور امنیت ملی، حضور داشتند.
از اینکه چه مشورتی در مورد حمله عراق به کویت باید به رئیس جمهور بدهند همه یک خط را دنبال میکردند و چنین استدلال مینمودند که حمله صدام مسأله مهمتر از خود کویت است... در اینجا مسأله نفت است، «بدین معنا که صدام حسین با داشتن 20 درصد و شاید 40 درصد ذخایر نفتی جهان میتواند قیمتها به طور بیسابقهای بالا ببرد، بوش را مجاب کردند که جنگ غیر قابل اجتناب است؛ طرح بحث نفت در تشویق رئیس جمهور به اقدام بسیار مؤثر بود، چون شخص جرج بوش همهچیز را راجع به نفت بهخوبی می دانست.
گرچه جرج بوش از اهالی یکی از ایالات شرقی و متعلق به خانوادهای قدیمی و معتبر بود (پدرش سناتور ایالت کانکتی کات بود)، اما از چاههای نفت تگزاس برای خود ثروت قابل توجهی اندوخته بود. او موقعیت و جایگاه خود را در اواخر دهه 1940 در شهر نفتی میدلند، که بهدلیل داشتن نفت درحال شکوفایی بود، تقویت و محکم نمود و یک شرکت متوسط استخراج و تولید نفت و گاز بهنام «زاپاتا» تأسیس کرد. در اوایل دهه 1960، بوش به اندازه کافی از عملیات و اکتشاف نفتی ثروت اندوخته بود تا به پیروی از پدرش وارد سیاست شود و خیلی سریع بهسمت سفیر ایالاتمتحده در سازمان ملل متحد، و متعاقباً رئیس هیأت نمایندگی آمریکا در چین و رئیس سازمان «سیا» منصوب گردید. در سال 1980 او بهعنوان معاون رئیسجمهور آمریکا برگزیده شد، اما او هیچگاه علاقه خود را به نفت از دست نداد.
بوش در عین حال بهخوبی درک میکرد که بحث نفت جذابیت فوق العادهای داشته میتواند حمایت شهروندان عادی آمریکایی را به جنگ جلب کند. روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی نوشت: در تاریخ 15 اوت 1990 در سخنرانی که جرج بوش برای کارکنان وزارت دفاع (پنتاگون) ایراد کرد گفت: «اگر کنترل ذخایر بزرگ نفتی به دست صدام حسین بیفتد شغل و کارمان، نحوه زندگی ما، آزادی ما و ازادی دوستان ما در سراسر جهان به مخاطره خواهد افتاد».
به گفته یرگین: «علاوهبر این، مشکل عمیقتر و مهم دیگری با دست یابی صدام حسین به ذخایر بزرگ نفتی بهوجود میآمد؛ یک عراق بزرگ که توانست کویت را ضمیمه خود سازد در عین حال میرود که به یک قدرت اتمی سهمگین تبدیل شود.». بهعبارت دیگر و یا آنطور که در واژه شناسی مقابله با صدام حسین متداول شد، تسلط بر درآمدهای نفتی عراق و کویت، پول و امکانات اقتصادی عظیمی در اختیار او میگذاشت که میتوانست دست به ساخت و احتمالاً به کار بردن سلاح کشتار دستهجمعی بزند. یرگین میگوید: «این است اهمیت واقعی عامل نفت؛ درواقع بدینترتیب است که نفت به پول و قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی تبدیل میشود. نفت عامل اساسی بحران بود، نه نفت ارزان. بلکه نفت بهعنوان یک عنصر مهم در موازنه جهانی قدرت».
بههرحال، صدام حسین توسط نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده از کویت بیرون رانده شد، ارتش او متلاشی شد و کشورش ویران شد. در 17 ژانویه 1991 نیروهای ائتلاف عملیات طوفان صحرا را آغاز کردند. موشکهای «تام هاوک» به اهداف تعیین شده نظامی در اطراف بغداد شلیک شدند. بیش از یک ماه هواپیماهای «استیکث» اف ـ 117، بمبافکنهای ب ـ 52 و انواع مختلفی از هواپیماهای نیروهای ائتلاف بخش اعظمی از تأسیسات زیربنایی اقتصادی کشور را از بین بردند و هزاران غیرنظامی عراقی جان باختند.
در 24 فوریه، ژنرال نورمن شوارتسکف، عملیات نظامی را با یک حمله برقآسا در زمین ادامه داد؛ ارتش عراق را به محاصره دراورد و خطوط عقب نشینی آنان را مسدود نمود. شهر کویت ازاد شد. نیروهای عراق که به سمت شمال و بهطرف رودخانه فرات درحال عقبنشینی بودند در جادهای که به «آزادراه مرگ» موسوم شد، سوختند وخاکستر شدند. درپایان جنگ، از نیروهای آمریکایی فقط 148 نظامی کشته 467 نفر مجروح شده بودند. بدینترتیب با انجام مأموریتی با اهداف روشن اما محدود و با تلفات کم رئیسجمهور بوش (پدر) و مشاورانش تصمیم گرفتند به عملیات نظامی پایان دهند و شاهد فرورفتن و و درگیری نیروهای ایالات متحده در یک جنگ خونین در بغداد نباشند.
صدامحسین هم به حال خودش رها شد تا هرکاری میخواهد انجام دهد، او با بیرحمی و قساوت، قیام شیعیان در جنوب و شورشیان کرد را در شمال سرکوب نمود. اما این اقدامات بی رحمانه و دیکتاتوری صدام فقط ضعف بنیادی رژیم را نشان میداد؛ زیرا کشوری که اینچنین ویران شده و مورد بیرحمی و شقاوت قرار گرفته و تقسیم شده است، چون میتواند تهدیدی برای همسایگانش باشد چه رسد به اینکه خطری برای تنها ابرقدرت جهان محسوب شود؟
بهعلاوه، این واقعیت هم وجود دارد که از تحریمهای سازمان ملل متحد پس از شکست عراق در جنگ فقط صدام حسین و یاران و اطرافیانش در جهت اهداف خود بهرهبرداری کردند، و با آغاز قرن بیستویکم، قدرت ارتش عراق ـ علیرغم حکومت فاشیستی صدامحسین ـ متلاشی شد و از هم پاشید و روحیه آن از بین رفت و از نظر ظاهری هم بسیار ضعیف شد و این واقعیتی بود که حوادث آینده آن را به وضوح نشان داد.
يکشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۰۵:۴۴