وحید حاجی پور/ مدتی پس از حکمفرما شدن قاعده ۵۰- ۵۰ در قراردادهای امتیازی کشورهای ونزوئلا، عربستان، کویت و عراق همه نگاه ها به کمپانی نفتی ایران و انگلیس دوخته شد تا این شرکت در دومینوی آمریکایی – نفتی جهان، به این مهم تن دهد اما نشانی از این موضوع دیده نشد.
به گزارش «
ميزنفت» سر «ویلیام فریزر» رئیس وقت شرکت نفت ایران و انگلیس به هیچ عنوان زیر بار افزایش درآمدهای دولت ایران نرفت و حاکمان سیاسی ایران را مانند امریکایی ها انسان های حیله گر و غیر قابل اطمینان می نامید. وی تا سال ۱۹۵۰ همچنان مخالفت خود را اعلام می کرد به طوری که «ارنست بوین» وزیر وقت امور خارجه بریتانیا رسما اعلام کرد فریزر با اقدامات خود باعث تیره و تار شدن روابط دولت های لندن و تهران می شود.
با فراگیر شدن اعتراضات به فریزر، وی در سال ۱۹۵۰ به یکباره تغییر موضع داد و امادگی خود را برای قراردادهای ۵۰- ۵۰ اعلام کرد اما کار از کار گذشته بود و ایران در حال تدوین طرحی برای ملی شدن صنعت نفت خود بود و این کشور توانست در مدت کمتر از ۲ ماه، قید «سابق» را به مهم ترین پایگاه اقتصادی و استراتژیک انگلستان در خاورمیانه بیافزایند.
با ملی شدن صنعت نفت ایران و کور شدن تمامی راه های انگلستان، لندن اجرای طرح «Y» را در دستور کار خود قرار داد ؛ بر اساس این سناریو، میادین نفتی ایران و تاسیسات مهم آن، در یک عملیات همه جانبه نظامی به اشغال نیروهای نظامی در می آمدند.
آمریکا به عنوان مهم ترین مخالف این طرح، به لندن هشدار داد با حمله به ایران، شوروی بهترین توجیه را برای یورش نظامی به ایران را خواهد داشت و ممکن است ایران در آغوش شوروی و حزب توده قرار بگیرد، ضمن این که با استقلال کشور هندوستان، انگلیسی ها مانند گذشته نمی توانند روی کمک و پشتیبانی دهلی حساب باز کنند.
به قول «آچسن» وزیر وقت انرژی آمریکا، حماقت فریزر دنیا را در وضعیت مبهمی قرار داده بود، یانکی ها بر عکس انگلیسی ها خواستار حل و فصل این موضوع به صورت مذاکره بودند چرا که منافع خود را در معرض خطر می دیدند.
آچسن برای بر طرف کردن چالش جدی ایران و انگلستان به گزینه دیپلماتیک می اندیشید که در نهایت نام «آورل هریمن» به ذهنش خطور کرد. در یکی از روزهای ژوئن همان سال با سفیر انگلستان در امریکا راهی خانه هریمن می شوند، خانه ای در واشنگتن و مشرف به رودخانه پرتوماک .
آن طور که دانیل یرگین در کتاب تاریخ جهانی نفت می نویسد هریمن مردی بلند بالا، جدی، سرسخت و بسیار ثروتمند بود و وجهه اجتماعی بسیار موچهی داشت؛ وی در اولین سال های جنگ دوم به عنوان سفیر و نماینده شخص روزلت در روسیه و انگلیس فعالیت می کرد و مدتی وزیر بازرگانی و نماینده طرح مارشال در اروپا بود.
*آغاز ماموریت
هریمن در ابتدا علاقه ای به این ماموریت نداشت اما با اصرار آچسن و ترومن رئیس جمهور وفت امریکا راضی به حضور در ایران برای مذاکره با دولت مصدق شد. وی ژوئیه سال ۱۹۵۱ به همراه سرهنگ «ورتون والتز» - مترجم - وارد تهران شد و در جلسات خود با ایرانی ها، «والتر موی» یکی از مردان نفتی ایالات متحده را کنار خود می نشاند تا در باره مسائل فنی وقت از وی کمک بگیرد که با خشم انگلستان مواجه شد.
مشکل لندن، حرف شنوی بی قید و شرط هریمن از لوی بود؛ لویی که پیش از حضور در هیات دیپلماتیک هریمن گفته بود شرکت نفت ایران و انگلیس کاملا به فساد آلوده شده است و این روند نمی تواند برای مدت طولانی ادامه داشته باشد. وی همان آینده ای را پیش بینی کرده بود که محقق شد ولی مشکل انگلستان این پیش بینی نبود بلکه طرحی بود که با اجرای آن، لندن شکستی بزرگ را در خاورمیانه تجربه می کرد.
*ایده ای جنجالی
به عقیده لوی، باید این فساد را استتار کرد و برای آشکار نشدنش، این شرکت در کنسرسیومی حل شود که چند شرکت آمریکایی نیز حضور داشته باشند.
این مرد یهودی – امریکایی با طرح چنین ایده ای با خشم غیر قابل وصف انکلیس مواجه شد زیرا در همان ایام یک نماینده جوان کنگره به نام جان. اف. کندی در سفر تفریحی به شرق جهان، به سفیر انگلیس در ایران پیشنهاد داده بود در صورت به توافق نرسیدن با ایران، شرکت های امریکایی به ایران خواهند امد.
با وجود تمامی این انتقادات، هریمن و و والتر در کاخی بزرگ و مجلل در تهران خوش می گذراندند تا این که دفتر نخست وزیر وقتی را برای آن ها تعیین کند. با مشخص شدن زمان ملاقات آن ها به دفتر نخست وزیر رفتند ولی به محض ورود به دفتر با صحنه ای روبه رو شدند که از نظر آن ها غیر قابل توجیه بود؛ نخست وزیر در تخت خود دراز کشیده بود و به محص ورودشان بی درنگ به آن ها گفت: «شما نمی دانید این انگلیسی ها تا چه حد شیطان و فریبکار هستند؛ دست روی هر چیزی می گذارند خرابش می کنند.»
هریمن فضا را تلطیف می کرد اما مصدق زیر بار نمی رفت و سرنوشت مهم ترین چالش جهانی در اتاقی کوچک و تخت خواب نخست وزیر ایران مباحث زیادی را به خود می دید.
هریمن به همراه لوی کوشش کردند برای مصدق حا بیندازند مکانیزم فروش نفت و بازارهای نفت به چه شکل است و تجارت نفت به همین سادکی ها نیست اما مصدق حرف خود را می زد هر چند که گفته می شود مصدق با هیات آمریکایی به توافق می رسید اما فردای ان روز، نظرش عوض می شد.
با به بن بست رسیدن مذاکرات با مصدق، هریمن گزینه ای دیگر را انتخاب کرد؛ وی که به خوبی از تاثیر روحانیون بر کشور آگاهی داشت تصمیم گرفت مصدق را رها کرده وبه سراغ آیت الله کاشانی برود اما راه به جایی نبرد و آیت الله نیز آن ها را نا امید کرد.
*دیپورت دیپلمات
هریمن که از فضای ایران و دیدگاه ایرانیان به غرب آگاه شده بود به واشنگتن و لندن اعلام کرد نمی تواند در این باره ماموریت خود را به موفقیت به پایان رساند، وی استعفا داد و به مقامات ارشد خود اعلام کرد فرستاده ای ویژه را راهی ایران کند که انگاستان این باره نماینده ویژه ای معرفی کرد؛ انتخاب لندن یک سوسیالیست میلیونر به نام «ریچارد استوکس» بود که جای هریمن را گرفت.
هریمن و لوی راهی خانه هایشان شدند اما پیشنهاد ان ها اندکی بعد در ایران پیاده شد و شرکت های امریکایی شریک اصلی انگلیس و نفت ایران شدند.