سید غلامحسین حسنتاش، نایب رئیس و مدیر اجرایی انجمن اقتصاد انرژی ایران که مسوولیت مدیرکل دفتر وزارتی و سرپرستی معاونت مالی اداری وزارت نفت را در دولت مهندس موسوی عهده دار بوده است؛ در دومین نشست از سلسله جلسات «اقتصاد ایران در دوران دفاع مقدس» که عصر پنجشنبه در مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد، طی سخنانی اظهار داشت: «در زمان جنگ، سختافزارها آسیب میبینند، اما نرمافزارها به شدت توسعه پیدا میکنند».
«
ميزنفت» بخشی از سخنان وی را منتشر می کند:
*حدودا از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۸۴ شاخص بهرهوری نیروی انسانی و شاخص بهرهوری سرمایه در تمامی سالها کم شده است، جز سالهای جنگ. در ایران با فاصله کمی از جنگ به فکر مانور تجمل و هدردادن سرمایه ها افتادیم در حالی که آن انرژی و مدیریت میتوانست به منظور توسعه کشور مصرف شود و ارزش بیافریند. این مسئله نیاز به مطالعه دارد که چه عواملی در این تغییر مؤثر بودند.
*هنگامی که جبهه در عملیات نظامی فعال بود، در صنعت نفت خیالمان راحت بود؛ چراکه تجهیزات نظامی دشمن مشغول جنگ با جبهه بود و صنعت نفت کمتر مورد حمله قرار میگرفت اما به محض آرام شدن جبهه، حملات روی صنعت نفت آغاز میشد. دشمن بسیار با دانش و حساب شده این حملات را انجام میداد. نقاط کلیدی را به خوبی میشناخت و به نظر میرسید که از اطلاعات داخل کشور نیز از طریق شبکه منافقین مطلع است. متأسفانه در زمینه ثبت و ضبط تجربه جنگ خیلی کم کار شده است و از این تجربه خیلی کم استفاده کردیم و خیلی زود آن را فراموش کردیم؛ در حالی که می توانست دستاورد خوبی برای کشور داشته باشد. اگر کشورهای پیشرفته دنیا این سابقه تاریخی را داشتند، قطعا مانور زیادی روی آن می دادند و از این سابقه تاریخی به عنوان افتخار ملی یا عامل انگیزشی ملی بزرگ، استفاده می کردند
*تقریبا تمام میادین بزرگ و اصلی نفتی ایران در نیمه غربی کشور قرار دارد که به خاک عراق و جبهه جنگ بسیار نزدیک بود. صدام با نقشهای تحت عنوان «عربستان بزرگ یا عربستان دوم» به دنبال قطع ارتباط خوزستان با سایر بخشهای کشور بود. اگر این اتفاق رخ میداد، به تعبیر بعضی از کتابها، سایر بخشهای کشور در خاموشی یخ میزد؛ چراکه در آن زمان حدود ۹۰ درصد از انرژی کشور از نفت تأمین میشد و سهم گاز در سبد انرژی کشور تنها ۱۰ درصد بود که همان نیز منشأ نفتی بود. بنابراین اگر عراق خوزستان را تصاحب میکرد، شاید کل کشور هیچ وقت نمیتوانست خوزستان را پس بگیرد. به این دلیل که با از دست دادن خوزستان، تانکها و هواپیماهایمان دیگر سوخت نداشتند و نظام جهانی متحد صدام به ایران سوخت نمیفروخت. ما ناگزیر بودیم که نفت خام را به پالایشگاههای داخلی برسانیم تا هم نیازهای جبهه و جنگ رفع شود و با توجه به اینکه از سال ۵۲ به بعد وابستگی اقتصاد به ارز زیاد شده بود، هم نیاز به ارز را تأمین کنیم.
* پالایشگاههای ایران در زمان جنگ به پالایشگاههای شیراز با ظرفیت حدود ۴۰ هزار بشکه، پالایشگاه کرمانشاه با ۲۵ هزار بشکه، پالایشگاه تهران با ۲۰۰ هزار بشکه، پالایشگاه تبریز با ظرفیت ۱۰۰ هزار بشکه، پالایشگاه لاوان با ۱۵ هزار بشکه و پالایشگاه اصفهان با ۲۰۰ هزار بشکه محدود میشد.
* پالایشگاه اصفهان در رژیم پهلوی ساخته شده بود که بهرهبرداری نهایی آن، همزمان با انقلاب بود. همین سبب شد پیمانکار آمریکایی، قبل از اتمام پروژه از ایران برود. بنابراین چندین سال به طول انجامید تا پالایشگاه راهاندازی شود و به ظرفیت کامل خود که ۳۰۰ هزار بشکه بود، برسد.
* هنگامی که جبهه در عملیات نظامی فعال بود، در صنعت نفت خیالمان راحت بود؛ چراکه تجهیزات نظامی دشمن مشغول جنگ با جبهه بود و صنعت نفت کمتر مورد حمله قرار میگرفت؛ اما به محض آرام شدن جبهه، حملات روی صنعت نفت آغاز میشد. دشمن بسیار با دانش و حساب شده این حملات را انجام میداد. نقاط کلیدی را به خوبی میشناخت و به نظر میرسید که از اطلاعات داخل کشور نیز از طریق شبکه منافقین مطلع است. ... همزمان اطلاع دادند که به پالایشگاه اصفهان نیز حمله شده است. غلامرضا آقازاده وزیر نفت وقت به اصفهان رفت و من به تبریز رفتم. فکر می کنم که چهارشنبه شب به تبریز رسیدم و شنبه و یک شنبه نیز عاشورا و تاسوعا بود. مدیران پالایشگاه گفتند که در این چهار روز، کاری نمی توان انجام داد؛ چراکه هم کشته داده اند و هم عاشورا و تاسوعاست که این مراسم در تبریز مفصل برگزار می شود. هنگامی که این موضوع را با وزیر نفت در میان گذاشتم، ایشان گفتند که حتی یک ساعت را نیز نمی توانیم از دست بدهیم.
* عراقیها هم پالایشگاهها و هم مسیر خطوط انتقال نفت به پالایشگاهها را مورد حمله قرار میدادند. هنگامی که بخشی از پالایشگاهها آسیب ببیند، به دلیل بزرگ بودن مجموعه، امکان ادامه فعالیت سایر بخشها وجود دارد اما اگر تلمبهخانه در مسیر خط لوله، که مجموعه کوچکی است که نفت خام را پمپ میکند، متوقف شود، نفت خام به پالایشگاه نمیرسد. تمام پالایشگاهها در دوران جنگ مورد حمله هوایی قرار گرفتند. برای نمونه به پالایشگاه تبریز که از پالایشگاههای نزدیک به مرز عراق است، حدود ۲۸ بار حمله شد. بندر ماهشهر و تأسیسات بندر امام نیز به سرعت درگیر جنگ شد به شکلی که فعالیتهایش متوقف شد. بنابراین ضمن اینکه در اداره جنگ مشکل داشتیم در واردات فرآورده نیز به شدت با مشکل روبهرو بودیم. در آن شرایط حفظ و تداوم روند تصفیه، پالایش و انتقال نفت بسیار دشوار بود.
* در نهایت تصمیم گرفتیم از مناطق نفتخیز جنوب کشور و بخشهای دیگر صنعت نفت چندین جوشکار و تراشکار بیاوریم تا در این چهار روز بخشهای آسیبدیده را برشکاری و جوشکاری کنند، تا زمانی که پرسنل بازگردند و پالایشگاه را بازسازی کنند. هیچ وقت یادم نمیرود که فردای آن روز پرسنل آمدند و گفتند که ما اجازه نمیدهیم فرد دیگری به پالایشگاه بیاید و با غیرت در کل آن چهار روز کار کردند.
* میادین گازی از خطوط جنگی دور بودند و امکان توسعه داشتند. به عنوان نمونه، در آن دوره میدان گازی گورزین در جزیره قشم و میدان گازی سرخون در شمال بندرعباس توسعه یافتند و از پالایشگاه گاز هاشمینژاد بهرهبرداری شد و خط لوله سرخس- نکا کشیده شد و پالایشگاه کنگان ساخته شد. جالب است که شرکت گاز دقیقا زمانی که تهران تحت موشکباران بود و مردم شهر را ترک میکردند، به دلیل خلوت بودن، تهران را گازکشی میکرد. این اقدامات سبب شد که سهم گاز در سبد انرژی کشور افزایش یابد.
*قبل از انقلاب حدود ۱۵ درصد از میادین دریاییمان تولید نفت داشتند. با شروع جنگ تمامی این میادین متوف شدند. به آن دلیل که به خطوط دشمن نزدیک بودند و سکوی نفتی وسط دریا به تنهایی بمب محسوب میشود و بسیار آسیبپذیر است. متأسفانه این متوقف شدن فرصت خوبی برای شرکای ما در میادین مشترک محسوب میشد.
* قبل از جنگ، انقلاب اتفاق افتاده بود و صنعت نفت ما وضعیت خوبی نداشت؛ به این دلیل که در انقلاب خارجیها را بیرون کرده بودیم. مسئله این بود که قبل از انقلاب صادرات ما تماما توسط خارجیها انجام میشد و تجربه زیادی نداشتیم. عمدتا مجموعهای از شرکتهای بزرگ، معروف به «هفت خواهران نفتی»، نفت را از ایران میخریدند و در شبکه بینالمللی توزیع میکردند. صادرات نفت ایران به مقصد آمریکا، بعد از اشغال لانه جاسوسی همواره ممنوع بوده است؛ اما اینکه شرکتهای آمریکایی نفت ایران را برای مقاصد دیگر معامله کنند یا نه، فراز و نشیبهایی داشته است. در زمان جنگ، دولت آمریکا ورود شرکتهای آمریکایی به تجارت نفت ایران را ممنوع کرده بود. این مسئله ایران را دچار چالش کرد؛ چراکه ما به پالایشگاهها مرتبط نبودیم و عادت کرده بودیم که نفت را به شرکتهای بزرگ نفتی بفروشیم. بخش بینالمللی شرکت نفت باید مصرف کنندههای نهایی را مییافت و پالایشگاهها را شناسایی میکرد تا با آنها ارتباط برقرار کند. در دولت آقای موسوی کمیتهای به نام BTC تشکیل شد تا کشورهای طرف مقابل تجارت را وادار کنند در مقابل وارداتی که از این کشورها داریم، از ایران نفت بخرند. وزارت بازرگانی، وزارت خارجه و وزارت نفت از هر اهرمی برای فشار بر این کشورها استفاده میکردند تا بتوانیم نفت را بفروشیم و صادر کنیم.
* با شوک اول نفتی کشورهای صنعتی به سوی صرفهجویی، بهینهسازی و جایگزین کردن نفت غیراوپک و سایر انرژیها رفتند و از سال ۱۹۸۰ هر سال تقاضا برای نفت اوپک کاهش یافت و کشورهای عضو اوپک عرضه را متناسب با کاهش تقاضا، کم کردند تا سطح قیمتها افت نکند. در سال ۱۹۸۶ اتفاق عجیبی در اوپک رخ داد. زکی یمانی، وزیر نفت عربستان، در سال ۱۹۸۶ به شکل کاملا ناگهانی بحثی را اوپک مطرح کرد که تا به حال اشتباه کردهایم و باید استراتژی را به حفظ سهم بازار تغییر دهیم و عرضه را زیاد کنیم. سپس عربستان حدود پنج میلیون بشکه نفت- که ظرفیت مازادش بود - را به بازار عرضه کرد و باعث افت قیمت نفت تا حدود شش دلار شد.
* نکته جالب این است که حدود چهار سال پیش، معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در مصاحبهای اعتراف کرد که به منظور «وادار کردن ایران به پایان جنگ» و «تسهیل فرآیند فروپاشی شوروی»، تصمیم گرفتیم که قیمت نفت را کاهش دهیم و این اقدام را بهوسیله سهم بازار زکی یمانی انجام دادیم. نکته جالبتر این بود که صدام با داشتن عزم جدی و کمک و پشتوانههای بینالمللی و امکاناتی که داشت، نتوانسته بود صادرات نفت ایران را متوقف کند که نیاز به چنین سیاستی پیدا کرده بود. به گمانم مؤثرترین اتفاقی که باعث پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد، همین سیاست بود. به این تعبیر که جنگ به تنهایی نتوانست اقتصاد ایران را از پا درآورد.
* بعد از پایان جنگ به دوره مدیریت دولتی معرفی شدم. در آنجا استادی داشتم که فرد پیچیده و عجیبی بود و در تمام ترم تلاشش این بود که جملهای را در ذهن شاگردان جا بیندازد. آن جمله این بود که «در طول جنگ، فرهنگ آخرتطلبی گسترش پیدا کرد و با فرهنگ آخرتطلبی نمیتوان دنیاسازی کرد». بعد از مطالعه متوجه شدم که این عبارت از لحاظ تئوریک نیز انحرافی است. او این جمله را هیچگاه به شکل صریح بیان نکرد. اما من متوجه شدم که تعدادی از مدیران کشور به شکل صریح بیان میکنند که باید مردم را به سمت دنیاخواهی بکشانیم تا توسعه ایجاد شود؛ چراکه افراد با فرهنگ آخرتطلبی، به فکر توسعه نمیافتند.
* به گمانم این افراد بودند که مانور تجمل را راه انداختند. باید تعقیب کنیم که چرا انرژیای که در جنگ بود را از دست دادهایم.