۰
نگاهی به وضعیت سیاسی - اقتصادی عربستان

آل سعود در مسیر انحطاط

اگرچه سعودی ها نزدیک به 660 میلیارد دلار ذخایر پولی دارند، ‌اما دولت این کشور نزدیک به 70 میلیارد دلار آن را به خاطر کسری بودجه ملی سال 2015 خرج کرد. اگر بهای نفت همچنان به روند نزولی خود در چند سال آینده ادامه دهد،‌ اقتصاد سعودی ها ورشکست خواهد شد. میان طبقات مختلف جامعه، نابرابری گسترده ای وجود دارد.
آل سعود در مسیر انحطاط
به گزارش ميزنفت، نشریه آمریکایی الگماینر  در مقاله ای تحلیلی به قلم آلون بن مائیر نوشت:

قلمرو پادشاهی عربستان سعودی که زمانی به خاطر ثروت نفتی خود محور دنیای عرب و بازیگر مهمی در عرصه جهانی محسوب می شد، مدت زمانی است که رو به انحطاط است.

در سال های اخیر، ‌عربستان سعودی به طور همزمان با چالش های متعددی ‌از جمله مسائل ‌داخلی، ‌اجتماعی، ‌سیاسی، ‌اقتصادی و مذهبی، تنش با ایران، ‌روابط با آمریکا، ‌افزایش افراط گرایی و بحران درون کشورهای عربی روبرو شده است. عربستان سعودی نتوانسته است با تحولات سریع منطقه خاورمیانه همگام شود و اکنون خود را از همه جوانب تحت فشار می بیند و چشم اندازی برای رهایی از مشکلات برایش وجود ندارد، مگر آنکه این پادشاهی تغییرات گسترده ای در خود ایجاد کند.

با توجه به ساختار فرهنگی و اجتماعی-سیاسی و همچنین نقش غالب مذهب در ساختار حکومتی عربستان سعودی، برای این کشور بسیار دشوار خواهد بود که مسیر تغییر را در پیش گیرد بدون آنکه چندین سال بی ثباتی و ناآرامی را تجربه کند. با توجه به این مسئله، سعودی ها چاره ای ندارند جز در پیش گرفتن اصلاحات سیاسی داخلی و خارجی و همگام شدن با محیط ژئوپولتیک در حال تغییر منطقه و حفظ تدریجی وحدت و ثبات پادشاهی.

چالش های داخلی روزافزون عربستان سعودی: از زمان جنگ عراق در سال 2003 و به طور خاص،‌ از زمان آغاز بهار عربی، عربستان با بحران هویت روبرو شده است. ناراحتی روزافزونی در میان بسیاری از جوانان سعودی وجود دارد که دیگر زندگی در بردگی و شرایط سرکوب را تحمل نمی کنند - آنها خواستار آزادی و حقوق مدنی بیشتری هستند و دیگر با پول و رشوه ساکت نمی شوند.

با آغاز بهار عربی، دولت عربستان سعودی 130 میلیارد دلار برای خاموش کردن صدای مخالفان هزینه کرد. این رشوه هایی که از مقامات بالا به مردم پرداخت شد نتوانست حدود 60 درصد جمعیت زیر 21 سال در این کشور را خاموش کند. آنها دوست ندارند در کشوری زندگی کنند که انتقاد از دولت،‌ به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی محسوب شود، آنها دوست ندارند در کشوری زندگی کنند که به روی تظاهرکنندگان گلوله واقعی شلیک می شود و همه جا پلیس مخفی وجود دارد و آزادی بیان به طور کامل سرکوب می شود و زنان درون خانه حبس می شوند.

هر مخالف سیاسی در این کشور به زور سرکوب می شود و مجازات جرایمی مانند کفر، بدعت و ارتداد به صورت علنی و به شکلی منزجر کننده صورت می گیرد. فقط در سال 2015، 157 نفر در این کشور گردن زده شدند و از ابتدای سال 2016 تا کنون بیش از 82 نفر اعدام شده اند؛ این میزان اعدام با تعداد اعدام های داعش طی مدت مشابه برابری می کند.

به علاوه، فعالان سیاسی حبس های طولانی متحمل می شوند و بازداشت مدیران دولتی در آن امری شایع است. فرصت های رشد و تعالی فردی محدود است و فضایی برای آرزو و امید باقی نمانده است. این مسئله باعث شده است بسیاری از پسران جوان جذب سازمان های تروریستی شوند تا بدین ترتیب هویت تازه ای برای خود پیدا کنند.

اگرچه، در این کشور پادشاهی فعالان زن هم وجود دارند که به دنبال اصلاحات هستند، اما خشونت علیه زنان در فرهنگ سعودی ها نهادینه شده است و از آن به عنوان ابزاری برای کنترل رفتار زنان استفاده می شود. اعدام زنانی که به زنا متهم می شوند (و در اغلب موارد آنها در واقع مورد تجاوز قرار می گیرند) و قتل زنان به دست خویشاوندان به سبب ارتباط نامشروع جنسی در عربستان سعودی امری پذیرفته شده است.

سرکوب مذهبی: با توجه به اینکه عربستان سعودی به عنوان سردمدار اسلام سنی محسوب می شود و میزبان اماکن مقدس اسلامی در مکه {محل تولد (حضرت) محمد (ص)} و مدینه است، سعودی ها برای خود نقشی ویژه در دنیای اسلام سنی متصورند. مراسم سالانه حج در مکه نیز نقش مذهبی سعودی ها را برجسته کرده و گونه ای از اسلام سنی سفت و سخت (وهابیت) بر آن حاکم است؛ سعودی ها با ساختن مدارس دینی در کشورهای مسلمان با هزینه های هنگفت، این نوع اسلام را به این کشورها صادر می کنند.

این کشور با قانون شریعت اداره می شود و موسیقی در آن مجاز نیست و پلیس مذهبی دارای قدرت زیادی برای اعمال خشونت افراطی است و ستاد امر به معروف و نهی از منکر در آن فعال است و قوانین اسلامی را اجرا می کند و انتظار می رود که همه سعودی ها هر روز جمعه به مسجد بروند و آموزش اصول وهابیت از همان سنین پایین آغاز می شود.

عربستان سعودی از ابزار دین برای کنترل مردم استفاده می کند و به آنها می آموزد در مورد کسانی که ارزش های اسلامی را رعایت نمی کنند نفرت داشته باشند. مفتی های سعودی قدرت بسیار زیادی دارند و به راحتی می توانند حکم (فتوا) صادر کنند. نظام دینی حاکم در این کشور اغلب با آرمان های اقتصادی،‌سیاسی، اجتماعی جوانان در تعارض است و باعث رنجش روزافزون آنها می شود و این مسئله به شکل فزاینده ای برای دولت دردسرساز شده است.

بحران قریب الوقوع اقتصادی: با وجود ذخایر تقریبی نفت 270 میلیارد بشکه ای این کشور، سقوط بهای نفت تأثیر بی سابقه ای بر اقتصاد سعودی های گذاشته است. بحران نفت باعث مشکلات اقتصادی بزرگی در این کشور شده و دولت را مجبور کرده یارانه ها را کاهش دهد و بسیاری از پروژه های توسعه ای را متوقف کند و جایگاه بین المللی و قدرت آن را برای اعمال نفوذ بر دیگر کشورهای عربی کاهش دهد.

اگرچه سعودی ها نزدیک به 660 میلیارد دلار ذخایر پولی دارند، ‌اما دولت این کشور نزدیک به 70 میلیارد دلار آن را به خاطر کسری بودجه ملی سال 2015 خرج کرد. اگر بهای نفت همچنان به روند نزولی خود در چند سال آینده ادامه دهد،‌ اقتصاد سعودی ها ورشکست خواهد شد. میان طبقات مختلف جامعه، نابرابری گسترده ای وجود دارد.

نزدیک به یک پنجم جمعیت این کشور در فقر زندگی می کنند، بویژه در بخش های جنوبی این کشور که عمدتاً شیعیان زندگی می کنند و اتفاقاً بیشتر ذخایر نفتی هم در همین نواحی قرار گرفته اند. در این مناطق، فاضلاب خانه ها وارد خیابان می شود و پول بسیار کمی برای رهایی این مردم از فلاکت هزینه می شود.

درحالی که فقرا هر روز فقیرتر می شوند،‌ هزاران شاهزاده، زندگی های مجللی (عمدتاً در اروپا) دارند و صدها میلیون دلار خرج می کنند و ویلاهای مجلل می خرند و منابع اقتصادی را هدر می دهند. عربستان سعودی که از دیرباز به طور تقریباً کامل به عواید نفتی متکی بوده و این عواید بیش از بودجه ملی این کشور است،‌دلیلی برای متنوع سازی سایر صنایع خود پیدا نکرده است.

به علاوه، سعودی ها به طور فزاینده ای به میلیون ها کارگر خارجی وابسته هستند، کارگرانی که در شرایط برده مانند زندگی می کنند و مورد سوء استفاده قرار می گیرند و مجبورند وظایف خدماتی دون پایه انجام دهند، وظایفی که خود شهروندان سعودی حاضر به انجام آنها نیستند.

رقابت خصمانه با ایران: رابطه میان عربستان سعودی سنی و ایران شیعه همواره با تنش و بی اعتمادی همراه بوده است. دشمنی خاموش میان این دو کشور پس از جنگ عراق در سال 2003 و نفوذ روزافزون تهران در دولت شیعه عراق آشکار شد. این دشمنی با وقوع جنگ داخلی سوریه تشدید گشت، چراکه ایران از رژیم بشار اسد حمایت مالی و نظامی و مستشاری کرد و در نهایت به این کشور سرباز اعزام کرد.

عربستان سعودی هم به شورشیان مخالف اسد کمک کرد ولی نتوانست نیروی زمینی به آنجا بفرستد. زمانی که ایران به پیگیری برنامه نظامی هسته ای متهم شد، خصومت میان این دو کشور بدتر شد؛ ریاض این مسئله را تهدید مستقیم علیه منافع ملی خود قلمداد کرد.

با وجود توافق هسته ای ایران، سعودی ها همچنان در مورد اهداف نهایی تهران سوء ظن دارند. جنگ عراق نیز نبرد مذهبی پنهان و هزارساله میان سنی و شیعه را شعله ور کرد و سوریه و عراق به میدان نبرد این دو فرقه اسلامی تبدیل شد و کشتار و خونریزی بدون کاهش در جریان است و جان هزاران نفر را در هر سال می گیرد. اعدام روحانی شیعه سعودی، شیخ نمر النمر - که نماد مبارزه با نقض حقوق بشر در عربستان سعودی بود و به اتهام تحریک مردم برای شورش و همچنین خیانت به همراه 46 نفر دیگر به اعدام محکوم شد - خصومت میان این دو کشور را عمیق تر کرد.

این مسئله باعث ناآرامی میان شیعیان در این کشور شد و تظاهراتی در تهران به راه انداخت و جامعه بین المللی این اعدام ها را محکوم کرد. اگرچه تهران اخیراً خواستار آشتی با سعودی ها شده اما عربستان درخواست ایران را رد کرده است، زیرا سعودی ها خصومت با ایران را غیرقابل حل می دانند، و دلیل آن هم عمدتاً به مسائل مذهبی و ژئوپولتیکی بر می گردد، چون هر دو کشور به دنبال سلطه بر منطقه خاورمیانه هستند.

به خاطر حجم جمعیت، منابع طبیعی و پیشرفت های صنعتی ایران،‌سعودی ها بر این باورند که تهران به شکل انکارناپذیری به قدرت منطقه تبدیل خواهد شد و ظرفیت و منابع لازم برای تهدید کل منطقه حوزه خلیج (فارس) را که سعودی ها قلمرو خود می دانند دارد.

روابط نامعلوم و حل نشده با آمریکا: اگرچه عربستان سعودی و آمریکا دهه هاست که روابط دوجانبه نزدیکی با یکدیگر دارند، اما این روابط به خاطر منافع ژئو-راهبردی در حال تغییر آمریکا و چرخش واشنگتن به سمت شرق و همچنین نحوه برخورد آمریکا با جنگ داخلی سوریه و توافق هسته ای ایران به تیرگی گراییده است.

در حالی که آمریکا همچنان از عربستان سعودی حمایت نظامی می کند و تضمین کننده منافع ملی این کشور است، اما سعودی ها به این تعهد آمریکا قانع نیستند. در واقع، از منظر امنیت منطقه ای،‌دولت اوباما تصمیم گرفت میان عربستان سعودی و ایران تعادل ایجاد کند. اوباما در مصاحبه اخیر خود با نشریه آتلانتیک گفت این دو کشور «باید راهی مؤثر برای مشارکت در منطقه پیدا کنند».

به علاوه، اوباما معتقد است خارج ساختن ایران از انزوا باعث ثبات منطقه ای بیشتر می شود که سعودی ها هم از آن منتفع خواهند شد. اختلاف نظر دیگر آمریکا و عربستان سعودی این است که اوباما به وعده خود برای تنبیه اسد در صورت عبور از خط قرمز استفاده از سلاح های شیمیایی علیه غیرنظامیان عمل نکرد و همین مسئله باعث تردید سعودی ها شد که در صورت بروز تهدیدی علیه امنیت ملی آنها، آمریکا به کمکشان نخواهد آمد.

با وجود تلاش های مکرر آمریکا برای اطمینان بخشی به سعودی ها در خصوص تعهد پایدار واشنگتن به امنیت ملی عربستان سعودی، روابط تنش دار این دو کشور احتمالا ادامه خواهد داشت. سعودی ها همچنان معتقدند که توافق هسته ای ایران به جای آنکه مانع دستیابی ایران به سلاح هسته ای شود، فقط آن را به تعویق می اندازد که همین مسئله باعث تکثیر سلاح های هسته ای در منطقه خاورمیانه خواهد شد.

بحران خطرناک درون خود کشورهای عربی: سعودی ها به خاطر ثروت و توان حمایت مالی خود از تعداد زیادی از کشورهای عربی،‌مانند اردن و مصر، توانسته اند نفوذ چشمگیری در سراسر منطقه داشته باشند و نقش رهبری دنیای عرب را ایفا کنند، نقشی که به طور سنتی به دست مصر ایفا می شد. اما با روی کار آمدن سیسی، رئیس جمهور کنونی مصر،‌ روند برعکس شد و مصر باز هم نقش رهبری را بازپس گرفت، هرچند که این کشور همچنان نیازمند کمک مالی سعودی هاست. سفر اخیر پادشاه سعودی مهر تأییدی بود بر نیاز عربستان سعودی به حمایت مصر برای مقابله با ایران.

ناآرامی در عراق و سوریه و نبرد علیه حوثی های یمن: آینده برای عربستان سعودی روشن نیست زیرا نبرد سنی و شیعه، به راحتی به پیروزی یک طرف ختم نمی شود و صرفنظر از اینکه جنگ داخلی سوریه چگونه به پایان می رسد، ایران همچنان به نفوذ خود در این کشور ادامه می دهد. همین مسئله در مورد عراق هم صدق می کند و در هر دو مورد،‌ اکثریت با شیعیان است. در پایان باید گفت که عربستان سعودی باید با این چالش ها روبرو شود و با هر مسئله ای که مانع از تبدیل شدن این کشور به بازیگر اصلی در داخل و خارج منطقه شود برخورد کند.

مشکلاتی که برشمرده شد حل نخواهد شد مگر آنکه عربستان سعودی با واقعیت روبرو شود. این کشور هم دارای منابع طبیعی و هم انسانی برای رهبری منطقه خلیج فارس است؛ این کشور باید به فرایند صلح بازگردد و این تنها راه ثبات و صلح است.
دوشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۶
کد مطلب: 12945
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *