میز نفت| متن زیر، بخشی از اظهارات سید غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد حوزه انرژی است که در کتاب «شطرنج اندیشهها در قراردادهای نفتی» منتشر شده است. این کتاب در سال 92 و پیش از مطرح شدن قراردادهای IPC منتشر شده که دارای نکات جالبی است. حسنتاش معتقد است:
*تصمیم های خلق الساعه و یک شبه که متاسفانه سالهاست در نفت رایج شده است.
اصولا بانکها تامین کننده منابع مالی هستند و از آنها به عنوان «شریک ساکت» یاد میشود نه این که با تأسیس یک شرکت نفتی به توسعه میدان بپردازند. در سیستمهای پیشرفته بانکی و تأمین منابع مالی، بانکها برای ضمانت اقدام به اخد وثيقه نمیکنند بلکه با بررسی دقیق پروژه، باید این اطمینان را از طريق مراجع رسمی به دست بیاورند که اولا پروژه كاملا اقتصادي است و ثاتياً حتما اجرا میشود يعني شرکتی که قرار است پروژه را اجرا كند توانائي و اهلیت دارد نه اين كه برای پرداخت وام تنها بلد باشند چند برابر وثیقه بگیرند.
*به نظر من مشکل اصلی و اولي ما بر خلاف تصور برخي، پول و منابع مالي نیست بلکه بیبرنامگی است. مثلا عنوان میکنند تمامی میادین را تعیین تکلیف کردهایم يا ميكنيم، این خود علامت بیبرنامگی است. کشوری که بیش از 70 میدان نفتی دارد و دهها ميدان گازي دارد كه از جهات مختلف با یکدیگر متفاوتند نباید به طور همزمان همه ميادين را به قرارداد ببرد، حتي در بهترين شرايط نميتوان اين كار را كرد. قرار نیست برای همه میادين قرارداد ببندیم و بايد برنامه و اولويتبندي وجود داشته باشد اما مسابقه و رقابت قرارداد بستن میان دولتها، این اشتباه را نهادینه کرده است.
* بايد توجه داشت كه به عبارتي تكليف ميادين مشترك هميشه روشن بوده است از برنامه اول پنجساله كه بعد از پايان جنگ تحميلي تدوين شد تاكنون همواره تاكيد شده است كه ميادين مشترك در اولويت بهرهبرداري هستند. اما بايد ديد منظور چيست، اگر با انعقاد يك قرارداد HOA با يك شركت خصوصي يا نيمهدولتي يا دولتي كه هيچ تجربهاي و سابقهاي در بخش بالادستي صنعت نفت (بخش اكتشاف و استخراج) ندارد كار را تعيين تكليف شده ميدانند، بنده هم عقيده نيستم.
*ترجيح شركتهاي نفتي خارجي در انتخاب نوع قرارداد با توجه به پيشبيني كه از روند قيمتهاي جهاني نفت و ريسكهاي ديگر دارند ميتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال اگر پيشبيني شركتها اين باشد كه در طول دوران اجرا و بازگشت سرمايه و يا طول مدت قرارداد قيمت نفت ثابت خواهد ماند و يا نوسان عمدهاي وجود نخواهد داشت، در واقع به آن معناست كه رابطه بشكه و قيمت ثابت خواهد بود و به عبارتي تفاوتي بين سهم پولي يا نفتي وجود نخواهد داشت. بنابراين در چنين شرايطي ممكن است براي اين شركتها تفاوتي ميان قراردادهاي خدماتي «بيعمتقابل» يا «مشاركت در توليد» وجود نداشته باشد.
* در شرايطي كه پيشبيني شركتها اين باشد كه قيمتهاي آتي نفت سير نزولي خواهند داشت ممكن است حتي قراردادهاي خدماتي را به قراردادهاي مشاركت در توليد ترجيح دهند و در نقطه مقابل اگر پيشبيني شركتها اين باشد كه قيمتهاي نفت در مسير افزايش قرار خواهند گرفت قطعاً قراردادهاي مشاركت در توليد را به قرارداد خدماتي ترجيح خواهند داد. چراكه تجربه نشان داده است كه با افزايش قيمت نفت هزينه تجهيزات صنعت نفت هم بالا ميرود و در اين صورت اگر قرارداد خدماتي باشد طرف قرارداد (پيمانكار) ريسك اقزايش هزينه اجراي پروژه را دارد ولي از افزايش قيمت نفت نفعي نميبرد يعني ريسك با بازدهي هماهنگ نيست.
* فرض كنيد يك قرارداد مشاركت در توليد در شرايطي كه قيمت نفت 25 دلاراست؛ منعقد شده باشد و سهم نفت شركت در طول قرارداد مثلا 10 ميليون بشكه بوده باشد، در این صورت ارزش اين نفت در قيمت 25 دلار (به عنوان يك برآورد ساده از درآمد شركت) 250 ميليون دلار خواهد بود اما با افزايش قيمت نفت به 75 دلار عايدي شركت سه برابر شده و حدود 500 ميليون دلار به برآورد اوليه از عايدي شركت اضافه ميشود كه تحمل اين براي دولت ميزبان مشكل خواهد بود.
* در کشورهای انگلستان و نروژ قراردادهای امتیازی با شركتهاي ملي خودشان بسته مي شود، در کشورهای ونزوئلا و نیجریه و روسيه و بسياري ديگر قراردادهای مشارکت در تولید و در بعضي کشورهای حوزه خلیج فارس قراردادهای خدماتي منعقدشده است.
*فلاتقاره به دلیل خطاهای فنی و تاسیساتی آشکار، تا مدت ها سروش و نوروز را تحویل نگرفت تا با فشارهایی که وارد شد به اجبار بهره برداری این میدان را به عهده گرفت. بعد زمان بهرهبرداري از ميدان با افت تقاضا و قيمت نفت و كاهش توليد اوپك و كاهش سهميه ايران مواجه شد، به دلیل فروش نرفتن نفت این میدان و ویسکوزیته بالای آن تولید سروش و نوروز مدتي خوابید تا روزی که در یک اقدام پرهزینه و اشتباه، نفت این میادین را برای تصفیه به پالایشگاه بندرعباس انتقال دادند. این پالایشگاه در این تصمیم، ضرر کننده اصلی بود و خسارات سنگینی به تاسیسات آن وارد شد.
* توسعه دو میدان سیری A و E پیش از انقلاب بررسی شد و به دلیل غیراقتصادی بودن تولید به بایگانی رفت تا زماني که توتال طرحی را ارائه داد که بر اساس آن، طرف فرانسوی ادعا کرد ضريب بازيافت میدان 55 درصد است. یکی از کارشناسان ارشد مخزن کشور در شرکت فلات قاره این ادعا را رد و بالاترین رقم را 25 درصد اعلام کرد . اين موضوع با بيتوجهي مسوولان وقت مواجه شود. به هر شکل میدان را توسعه دادند و بعد از چندماه مشخص شد که رقم اعلامی از سوی این شرکت فرانسوی رویایی بوده است، هرگز به توليد هدف نرسيد و افت توليد هم زودتر از موعد آغاز شد. تنها شانسی که در این باره آوردیم افزایش قیمت نفت بود تا بخشی از اشتباهات با افزایش بهای نفت جبران شود.
*بارها گفتهام که تدوین و تایید طرح توسعه میدان (MDP) یک امر حاکمیتی است.متاسفانه در دورهای اشتیاق بسیاری به گرفتن MDP از خارجیها داشتیم و هر چه که به ما میگفتند قبول میکردیم.
*به نظر من همین شرکتهایی که با بیع متقابل جلو آمدند اگر قرار دادهای مشارکت در تولید را روی میز میگذاشتیم عقب میکشیدند. این شرکتها به کلوپهای بینالمللی وصل هستند و هر تصمیمی که میگیرند با نگاه دراز مدت و بررسي وضعيت بلند مدت كشورهاست. مثلا اگر در كشوري فرض شان اين باشد كه ثبات بلندمدت ندارد و يك ثبات موقت پنج، شش ساله دارد ممكن است بيعمتقابل را ترجيح دهند كه زودتر تسويه كنند و بروند. پس ببينيد بحث علاقه مطرح نيست بررسي ميكنند كه چه قراردادي كجا به نفع شان است. البته آن ها در آن دوره مرتب ميگفتند كه ما PS را ترجيح ميدهيم و در جاهاي ديگر PS ميبنديم ولي به نظر من بيشتر اين حرفها را براي چانهزني مطرح ميكردند كه در جريان مذاكرات قراردادي امتياز بگيرند.
*شرکتی مانند استاتاویل جوانب کار را می سنجد تا با ایران قرارداد بیع متقابل امضا کند یا مشارکت در تولید. یکی از ویژگی های مثبت PS ميتواند ايجاد امنيت باشد. زمانی که غولهای نفتی جهان منافع بلند مدت در كشوري داشته باشند فشارهایی که به آن كشور میآید قطعاً متفاوت خواهد بود با زمانی که هیچ شرکت خارجی در آن كشور منافعی نداشته باشد. در چنین شرایطی همان کلوپهایی که به آن اشاره کردم به شرکتهای بزرگ اجازه نخواهند داد با ایران PS ببندند. خودمان هم بخواهیم آن ها نمی آیند پس انتخاب بیع متقابل از سوی شرکتهای خارجی جدای از مسائل فنی و اقتصادی، دیدگاهی سیاسی دارد.
*در یکی از جلسات هیات مدیره شرکت ملی نفت در زمان آقای زنگنه، آقای محدث كه مدير اكتشاف بود پيشنهادي آورده بود تا پاداشي را مصوب كنند كه كاركنان اكتشاف بعد از وقت ادراي كار مطالعات كتشافي ميدان دارخوین را تكميل كنند. آقای مهندس زنگنه گفتند تا مطالعات شما تمام شود من قرارداد میدان را منعقد کرده ام! تعجب اين بود که وقتي مطالعات اکتشافی کامل نشده است چطور میتوان قرارداد توسعه را منعقد کرد؟ در حالي كه من معتقد بودم نهتنها مطالعات اكتشافي بايد كامل شود بلكه مطالعات شبيهسازي و استخراج MDP هم بايد انجام شود و بعد قرارداد بسته شود. این قرارداد منعقد شد اما هیچ گاه فاش نشد که چرا شرکت انی وارد دارخوین شد آن هم قبل از تكميل مطالعات اکتشافی؟ باز هم تاکید می کنم یکی از بزرگترین خوش شانسیها افزایش قیمت نفت بود تا بیبرنامگی چندان هویدا نشود. به نظر من بسیاری از مشکلات امروز صنعت نفت میراث عملکرد غلط آقای زنگنه در صنعت نفت است.
*چندین سال پیش با مديرعامل وقت شرکت استات اویل نروژ درباره نحوه کارشان پرسیدم که وقتی توضیحات وی را شنیدم، نکات قابل تأملی برايم روشن شد که با بررسی آن ها به راحتی میتوان به تفاوتهای فاحش NIOC و استات اویل پی برد. دولت نروژ یا همان نماینده مردم در منابع زیر زمینی، یک میدان نفتی را جهت توسعه به استات اویل که بیشترش سهامش متعلق به دولت است واگذار می کند؛ در مرحله بعد، دولت با استفاده از کارشناسان زبده ریز به ریز طرح جامع توسعه را تجزیه و تحلیل کرده و به عبارتی واکاوی می کند؛ اگر MDP مورد تایید نبود آن ها را به مشاوران قوی تری معرفی می کندد تا اصلاحات لازم را به عمل بیاورند.
*سیستم دقیق نظارتی از سوی نماینده مردم که نقش حاکمیتی دارد روی عملکرد دستگاه متصدی بسیار حائز اهمیت است؛ نقطه مقابل این مقوله در ایران دیده می شود که شرکت نفت وظیفه حاکمیتی دارد و مشخص نیست چه کسی متصدی است و چه كسي نماينده حاكميت؟ شرکت ملی نفت که هیچ شرکتهای زیر مجموعه آن مانند شرکت متن یا پترو ایران نیز به نوعی خود را حاکمیتی قلمداد میکنند. جالب است بدانید كه در كشورهاي پيشرفته دستگاه حاکمیت به ریزترین مفاد قراردادی هم حساس است به طوری که مثلا برای جمع آوری لولههای جریانی پس از پايان عمر ميدان نیز حساسیت و توجه وجود دارد. ما هنوز اندر خم تفکیک وظایف حاکمیتی و تصدیگری هستیم. حالا در این شرایط ما به دنبال PS هستیم ...؟!
شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۳