به گزارش«
ميزنفت»،این روزها فصل ییلاق ایلهاست. عشایر نیمهکوچنده ایل شاهسون، که از اول پاییز تا اواخر بهار در دشتهای زرخیر مغان زیر سقف خانههایی ساخته شده از آجر و آهن زندگی میکنند و گلههای گوسفند و مرغ و خروسهایشان را در طویله و مرغدانی نگه میدارند، برای فرار از گرمایی که حیوانات را بیطاقت میکند و تیغ آفتابی که نمیگذارد با خیال راحت نیمساعت در زمینهای مغان راه بروند، راهی ارتفاعات سبلان میشوند.
قله سبلان از هر چهار جهت، در آغوش ایلیاتیهای شاهسون است. خودشان البته میگویند «ایل سَوَن» درستتر است، چون «به هر حال مملکت دیگر شاه ندارد».
اینجا ییلاقشان است؛ جایی که هر خانوادهای برای خودش زمینهایی دارد که ارثیه پدری است. همه میدانند که قرار است فصل ییلاق را در کدام دامنه، در کدام جهت و کدام دره بگذرانند. سنگچینهای روی زمینها که قبلا برای محصور کردن محل نگهداری گوسفندها استفاده میشد، نشانهای آباء و اجادی آنها روی زمینی است که هر سال به آن برمیگردند.
حتی اینجا در ارتفاع بیش از سه هزار متری، یعنی جایی که سفر بیشتر کوهنوردهایی که برای فتح قله سبلان راهی میشوند از آن شروع میشود، بیآبی در اولین نگاه توی ذوق میزند. بستر خشک رودخانهها در کنار جویهای باریک آبی که از چشمههای کوچک در دل سنگهای کوه بیرون میآید نشان میدهد که این دامنهها و درهها شاید در روزگاری نه آن قدر دور، سبزتر از چیزی بودهاند که امروز هستند.
با این حال زندگی جریان دارد، در کنار چادرهای سنتی عشایری که میگویند «قبلا دستباف بوده است و حالا پشمش را با ماشین حلاجی و آماده میکنند». چادرهای دیگری هم هست از جنس برزنت و حتی پلاستیک، که خلاف اسکلت چوبی چادرهای سنتی، به ستونهایی از جنس لولههای فلزی تکیه دارد و برعکس فرم دایرهای آنها، مستطیل و زاویهدار است. میگویند چادرهایی است که سوار کردنش راحتتر است و جمع کردنش هم سریعتر؛ اما برخلاف چادرهای سنتی که از پشم هستند و در روزهای گرم، خنک باقی میمانند و شبها با یک چراغ کوچ، گرم میشوند، چادرهای برزنتی روزها گرمتر هستند و تزئینهای سنتی چادرهای پشمی را هم ندارند.
گوسفندها را هم دیگر در میان سنگچینها نگه نمیدارند. فنس که متشکل از رشتههای توری فلزی است، محوطه دایرهای روی زمین را محصور میکند. این کار برای جمع کردن گوسفندها در بین دو زمان چرایشان است؛ یک نوبت صبحها پیش از گرم شدن هوا و نوبت دیگر، عصر پیش از آنکه بادهای سرد روی دامنه شدت بگیرد.
مرغ و خروسها اما در تمام روز اطراف چادرها پرسه میزنند، حشرههای کمتعدادی را که در این ارتفاع طاقت زندگی کردن دارند شکار میکنند و از باقیمانده ناچیز سفرههای عشایری شکمشان را سیر میکنند.
اما زندگی در ایل، برای آدمهایش چطور است؟ سالهاست که شترها، وسلیه حمل و نقل ایل به ییللاق و قشلاق نیستند. حالا هرچند میشود کنار بعضی چادرها چندتایی شتر دید که روی زمین نشستهاند و با یال و کوپال و منگولههای رنگی منتظر هستند که به غریبهها سواری بدهند، اما عمده رفت و آمد به ایل در سالهای اخیر با نیسان آبی و وانت پیکان انجام میشود که توان گذشتن از پیچهای خطرناک جاده ناهموار سرعین تا ییلاقها را دارند.
خانواده پدربزرگ و عموها معمولا در کنار هم چادر میزنند و فنس گوسفندها را هم نزدیک هم علم میکنند. با این حال چادر هر خانواده در کنار خودش چادر جدایی برای آشپزخانه دارد، بعضی خانوادههای بزرگتر این امکان را هم دارند که کنار مجموع چادرهایشان چادر کوچکی با یک اجاق داخلش علم کنند برای حمام. امکانات بهداشتی زیادی در ییلاق ایل وجود ندارد، دستشویی صحرایی است و برای حمام معمولا تا روستا یا شهری که چندین کیلومتر پایینتر است میروند و برمیگردند.
زبالههای مختلف، از دمپاییهای پاره پلاستیکی و ظرفهای شکسته تا کهنهپارچههایی که دیگر به درد نمیخورند، همه را میشود اطراف چادرها روی زمین دامنه کوه دید؛ هرچند که هرکس میتواند به راحتی به دیدن آنها عادت کند.
دسترسی به خانه بهداشت و کمکهای فوری پزشکی هم اینجا امکانپذیر نیست. برای رساندن کسی که نیاز به کمکهای فوری پزشکی داشته باشد هم راهی به غیر از همان نیسان آبی وجود ندارد. سه ماه زندگی در ییلاق، این دردسرها را هم دارد که اگر کسی به دارو نیاز داشته باشد باید مردی پیدا بشود که دارو را برایش از شهری در پایین دامنه تهیه کند.
با این حال مردم ایل میگویند اوضاع با سالهای قبل فرق دارد. خانمی که نوزاد ۱۵ روزهاش را در قنداق بسته است، میگوید بیشتر خانمها برای زایمان و مراقبتهای پزشکی به شهرهای نزدیک ییلاق میروند و گلایهای هم نیست. «زندگی همین است دیگر! در دشت مغان خانه بهداشت و مدرسه و چیزهای دیگر داریم. سه ماه تعطیلی را همه اینجا هستند، حتی آنها که در شهر زندگی میکنند هم برای تابستان به ییلاق میآیند.»
این روزها در خانههای ایلیاتی، هم گاز پیدا میشود و هم برق. اکثر چادرها موتور برق دارند، جای کتاب در چادرهای کوچنشینها خالی است و با اینکه موبایل به سختی در این ارتفاع قابل استفاده است، اما حتی میشود گوشیهای موبایل هوشمند و تبلتها را هم در دست بچهها دید.
بعضیها هم هستند که اینقدرها راضی نیستند. خانمی که بچه یک سالهاش در بغل دارد میگوید زندگی گلهداری سخت است و دستهایش را نشان میدهد که درشت شدهاند و پوستشان سخت شده است.
میگویند دولت نمیگذارد زمینهای دشت مغان را زیر کشت ببرند.«با اینکه زمینهای آنجا خود طلاست و تا سالی سه بار هم میشود زیر کشت برود، دولت فقط اجازه میدهد که بخش کوچکی از زمینهای قشلاقمان را زیر کشت جو ببریم؛ آن هم تنها برای خوراک دام.»
خانوادهها معمولا بیشتر از ۱۰۰ رأس گوسفند و چندتایی هم بز در گلههایشان دارند. برخی هم چند اسب همراه خودشان دارند و البته سگهای نگهبان که گوش بیشترشان را بریدهاند. میگویند قبلا مهماننوازی بیشتر بود و امکان نداشت ایلیاتیها برای مهمانهایشان قربانی نکنند. حالا اما نزدیکی مدرسه اسکی و قرار گرفتن زمینهای ییلاق ایل در یکی از مهمترین مسیرهای صعود تابستانی به قله سبلان، مهمانهای زیادی را به اینجا میکشد. برای همین است که خود اهالی ایل میگویند این روزها آن مهماننوازیهای همیشگی را کمتر میشود در ایل سراغ گرفت. با این حال، سفره مردم ایلیاتی برای مهمانها باز است. آنها که زمینهایشان به مسیر سخت رسیدن به سبلان نزدیکتر است، کنار راه چادر زدهاند و کاسبی فروش عسل، لبنیات، کره و روغن حیوانی و البته نان و فطیر داغی که همانجا و با آراد آزاد پخته میشود راه انداختهاند. تقریباً همه خانوادهها هم کنار فنسهای گوسفندان، باسکولهای بزرگ دارند برای اینکه اگر لازم شد همانجا گوسفند زنده بفروشند.
شبها، مردمی که سگها را باز کردهاند تا خیالشان از گرگ و شغال راحت باشد، از چادر بیرون نمیروند، تا از گزند سرما در امان باشند. میگویند تا همین چند سال پیش، «عاشیق»هایی بودند که با ایل جابهجا میشدند و شبها ساز به دست میگرفتند و قصه میگفتند و مادربزرگها و پدربزرگها قصه «سارای» تعریف میکردند، اما حالا بعضی از خانوادهها حتی تلویزیونهایشان را هم بار وانت میکنند و تا این ارتفاع بالا میکشند!
زندگی در کوهپایه و صبح و عصر دنبال گوسفند دویدن، نان پختن کنار برکههای کوچک و آوردن آب آشامیدنی از چشمههای طبیعی در دل کوه، یک روی سکه است و وابستگی به دام، دور شدن از زیر ساختهای اولیه زندگی انسان مدرن و تنفس در هوایی که رقیقتر از هوای معمول دشتهاست، روی دیگر سکه زندگی عشایر نیمهکوچنده شاهسون است. بسته به اینکه از چه زاویهای این زندگی را ببینید، نظرتان در مورد آن متفاوت خواهد بود.
زنهای جوان کمتر لباس سنتی ایل شاهسون را میپوشند؛ لباسی با چندین دامن و یک
جلیقه روی پیراهن، برای آنها هم گرم است و هم دستوپاگیر. زنان مسنتر اما لباس سنتی را ترجیح میدهند
منبع:ایسنا