وحید حاجی پور/ ژنرالها به «اوستاكاري» مشغولند! اين واژه براي هركس كه آشنا نباشد براي مديران نفتي قديمي يادآور روزهاي تلخي است كه برچسب بيسوادي و عدم آشنايي به مقوله پيچيده صنعت نفت به آنها زده ميشد؛ شركتهاي ايراني متهم به عدم كارايي ميشدند و تلاشها براي منحل كردن برخي از آنها و تأسيس شركتهاي نوپا برنامه اصلي وزارت نفت لقب گرفته بود.
فعالان صنعت نفت كمر همت بسته و با اين توجيه كه شركتهاي ايراني آشنايي با توسعه ميادين نفتي و گازي ندارند در مجلس ششم حاضر ميشدند و ميگفتند: حفاران ايراني «اين كاره» نيستند و هر چه چاه ميزنند به «آب» ميخورد تا به نفت، لذا بايد منحل شوند تا هزينهها كاهش يابد. ميگفتند: اين شركتها «اوستاكار» هستند و بيگانه با اصول امور فني در توسعه.
آن روزها چندان هم دور نيست اما زخم اين طعنهها و كنايهها هنوز هم در بدنه صنعت نفت قابل لمس است. شركتهاي خارجي پروژهها را در دست ميگرفتند و ايرانيها را به عنوان پيمانكار دستدوم خود به كار ميگرفتند، گويا به شركتهاي خارجي نيز القا شده بود كه نبايد به پيمانكاران ايراني خود «روي خوش» نشان دهند و اگر هنوز از بام انحلال سقوط نكردهاند به دليل فشارهاي داخلي است. خارجيها برنامه توسعه دادند و كار را آغاز كردند و اوستاكارها كنار رفتند، نظراتشان در برنامه خارجيها «زيرنويس» هم نشد چراكه معتقد بودند بيسوادند، توتال و شل آمدند و ميادين نفت و گاز را توسعه دادند و فريادهاي متخصصان داخلي مبني بر غلط بودن برنامه توسعهاي راه به جايي نبرد، چون اوستاكار بودند و بيخبر از دنياي مدرن صنعت نفت.
نامهها و هشدارها هر چه ميآمد به دستگاه «خردكن» ريخته ميشد تا روزي كه توليد از ميادين آغاز شد و همان شد كه «اوستاكارها» ميگفتند. كسي هم خم به ابرو نياورد كه بيش از ۶۰ ميليارد دلار هزينهاي كه به كشور تحميل شد نتيجهاش افزايش سالانه كمتر از ۴۵هزار بشكه نفت بود، گويا حق با اوستاكارها بود و همه چيز خراب شده بود، شركت شل سروش و نوروز را به بدترين شكل ممكن توسعه داده بود، توتال در سيري و دورود از روشهاي غيرعقلاني براي افزايش توليد استفاده كرده بود و «نفس» مخازن نفتي را گرفته بود اما چارهاي نبود، بايد از عملكرد دولت دفاع ميشد پس به آنها گفته شد «نميدانيد حرف نزنيد!»
اوستاكارها بعدها مستقيماً وارد گود شدند و فعاليتهاي خود را به فراي مرزها كشاندند و به رقيباني جدي براي غولهاي نفتي تبديل شدند و توسعه چند ميدان نفتي را بر عهده گرفتند و ناظر اصلي بر پروژههاي خارجي شدند. همه چيز عوض شده بود و خبري از يكهتازي غربيها در صنعت نفتي نبود كه مديران اصلياش، به احترامشان كلاه از سر بر ميداشتند.
در دولت نهم عملكرد كمنظيري در صنعت نفت به ثبت رسيد و ظرفيت توليد كشور به بيش از ۴ ميليون و ۲۰۰ هزار بشكه در روز رسيد اما در دولت دهم، ورق برگشت و بانكها با بازيگرداني برخي مديران آن روزهاي نه چندان دور، به جنگ با اوستاكارها به پاخاستند و وارد حوزه نفت شدند تا وزير وقت به بهانه جذب سرمايه پروژهها را به بانكها واگذار كند. چينيها هم به عنوان يك «آوانس سياسي» به طور گسترده وارد صنعت نفت شدند و توان داخل به فراموشي سپرده شد تا اينكه وقت به دولت يازدهم رسيد. بيژن نامدار زنگنه به عنوان وزير نفت برگزيده شد و تئوريپردازان حذف شركتهاي ايراني مجال نفس كشيدن يافتند و اينبار هم سخنان گذشته را تكرار كردند اما اينبار با «روكشي» ديگر.
نسل نوين قراردادهاي نفتي به سرعت نور آماده شد و قرار بود در لندن رونمايي شود اما تعويق، ترجيعبند اين قراردادها شد تا آسمان نفت ابري شود. وزير نفت اما چارهاي جز بهكارگيري اوستاكارها نداشت و از مهمترين ابزار خود- شركتهاي ايراني- در پيشبرد پروژهها استفاده كرد.
پارسجنوبي و ميادين غرب كارون به عنوان اصليترين جبهههاي فعاليت اوستاكارها شتاب بيشتري گرفت و «پز» امروز وزارت نفت مبني بر پيشرفت پروژهها و موفقيت و موفقيت و موفقيت، به دست همين شركتها كسب شد اما باز هم نگرانيها از بين نرفت.
دوستان سابق نفتي كه اينك بازنشسته شدهاند در هيئتمديره شركتها و كارفرماهاي نفتي چينش شدند، همان روال را در پيش گرفتهاند؛ زنگنه ديگر ميداند كه شركتهاي ايراني «اوستاكار »نبوده و نيستند، آنها در شرايط سخت امروز كه «ژنرالها» نيز عملكردي خنثي دارند، نفت را به جلو ميبرند.
اوستاكارها، اوستاكار نبوده و نيستند؛ آنها كه خواستند واسطه حضور شركتهاي خارجي باشند، بايد پاسخ بدهند كه چرا توان داخل را به هر «انگي» ملبس كرده و امروز سكوت كردهاند و در حال «مينگذاري» براي شركتهاي ايراني هستند، نمونه سادهاش چندي پيش رؤيت شد كه مجال پرداخت به آن نيست.
شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۹