به گزارش میز نفت، نسلها پیش، قبیله اوسیج از سرخپوستان بومی آمریکا مجبور به مهاجرت از سرزمین هایشان شدند. مهاجران سفیدپوست آنها را در قرن 1800 میلادی از سرزمین های پدری خود اخراج می کردند. آنها خانه های جدید خود را در یک منطقه صخره ای و غیرحاصلخیز در شمال شرقی اوکلاهما ساختند، به این امید که شهرک نشینان سفیدپوست آنها را تنها بگذارند.
اما سالها بعد مشخص شد، سرزمینی که آنها انتخاب کرده بودند سرشار از ذخایر نفت است و در اوایل قرن بیستم، اعضای قبیله به صورت چشمگیری ثروتمند شدند. آنها خودرو خریدند و عمارت هایی باشکوه ساختند. آنها آنقدر پول نفت به دست آوردند که دولت شروع به تعیین سرپرستان سفیدپوست برای آنها کرد تا پول هایشان را خرج کنند.
دیوید گران در کتاب جدید خود با عنوان «قاتلان ماه گل» توضیح می دهد که چگونه سفیدپوستان منطقه برای کشتن اعضای قبیله اوسیج توطئه کردند تا ثروت نفتی آنها را که فقط از طریق ارثیه خانوادگی منتقل می شد، بدزدند.
او میگوید: این یک توطئه پشت پرده بود و اجازه داده شد که برای سالها ادامه پیدا کند، زیرا افراد زیادی در این طرح شیطانی نقش داشتند. شما مردان عاشق نفت داشتید که با ورود در قبیله های بومیان، قتل های مشکوک خود را انجام می دادند.
افشای ابعاد یک نقشه کثیف
آنچه این جنایات سازمان یافته را بسیار زشت می کند، این است که اين نقشه كثيف شامل ازدواج مصلحتی با دختران یک خانواده سرخپوست بومی می شد. این پیوندها، حساب و کتاب هایی پشت پرده داشت و خیانت به همان زنانی بود که وانمود می کردید دوستشان دارید.
چگونگی انجام این قتل ها به این صورت بود که سفیدپوستان با اعضای خانواده های سرخپوست ازدواج می کردند و سپس شروع به کشتن اعضای خانواده همسرشان می کردند. این دقیقاً همان چیزی است که برای اعضای خانواده مولی بورکهارت اتفاق افتاد.
او با یک مرد سفید پوست ازدواج کرده بود و عمویش قدرتمندترین شهرک نشین منطقه بود. او به عنوان پادشاه تپههای اوسیج شناخته میشد. اما همسرش نقشهای بسیار هولناک طراحی کرده بود که در دوره اي چند ساله اجرا میشد تا با کمک اطرافیانش بتواند شروع به کشتن اعضای خانواده همسرش کند. با مرگ تدریجی اعضای خانواده، ثروت آنها به مرد سفیدپوست می رسید.
داستان مرگ مرموز خانواده مولی بورکهارت
یک روز در سال ۱۹۲۱ میلادی، خواهر بزرگتر مولی بورکهارت ناپدید شد و مولی همه جا را برای پیدا کردن او جستجو کرد، ولی نتوانست او را پیدا کند. یک هفته بعد، جسد بی جان او در اعماق یک دره، پیدا شد در حالی که از پشت سرش گلوله خورده بود.
چند هفته بعد، مادر مولی به صورتی غیرمنتظره بیمار شد. او به شدت ضعیف و رنجور شد و پس از دو ماه او نیز جان سپرد. بررسی ها بعدي نشان داد که او مخفیانه مسموم شده است. صبح چند ماه بعد، مولی با شوهر سفیدپوستش در خانه شان خوابیده بود.
آنها دو فرزند داشتند. ناگهان صدای انفجار مهیبی را شنیدند. او با وحشت و وحشت بلند شد. او خواهر دیگری داشت که در منطقه ای نه چندان دور زندگی می کرد و در منطقه ای که خانه خواهرش بود، تقریباً می توانست این شعله های یک آتش نارنجی را ببیند که به آسمان بلند می شود. همزمان با طلوع خورشید، خانه خواهرش منفجر شده بود و آن خواهر و همچنین شوهر خواهرش و خدمتکاری که در آن خانه زندگی می کرد، کشته شدند.
مولی بورکهارت در یک دوره ده ساله، هر سه خواهر خود را در شرایط مشکوکی از دست داد. ریتا اسمیت، در یک انفجار جان خود را از دست داد، آنا براون از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مینی اسمیت، به دلیل آنچه که پزشکان از آن به عنوان "یک بیمازی ناشناخته ضعف ایمنی" یاد می کنند، درگذشت.
نکته شگفت آور این بود که توطئه گران جنایات خود را مخفی می کردند. به علاوه، تقریباً همه کسانی که سعی در تحقیق در مورد عوامل این قتلهای سازمان دهی شده داشتند یا حداقل تلاش کردند آنها را در منطقه متوقف کنند، نیز کشته شدند.
یک وکیل سعی کرد مدارک این جنایت های پياپي را جمع آوری کند، اما او را از یک قطار در حال حرکت به بیرون پرتاب کردند و همه شواهدی که جمع آوری کرده بود، ناپدید شد.
یک کارشناس نيز به واشنگتن سفر کرده بود تا از دولت برای توقف این جنایت ها کمک بگیرد. او برای اقامت وارد یک پانسیون در واشنگتن دی سی شد، اما روز بعد جسد برهنه شده او را در اتاقش پیدا کردند. او بیش از ۲۰ ضربه چاقو خورده بود.
واشنگتن پست در آن زمان در گزارشی که همه در آن زمان حقیقت را می دانستند، نوشت که توطئه ای برای کشتن سرخپوستان ثروتمند وجود دارد. در مورد چگونگی واکنش مقامات به این مرگها این واقعا مهم است که درک کنیم در آن دوره، بی قانونی بسیار زیاد بود.
داستان یک فساد عظیم
وقتی من شروع به تحقیق در مورد داستان کردم، شوکه شدم. حتی در دهه 1920 ميلادي آمریکا کشوری بود که قوانین در آن ریشه محكمي نداشت. نهادهای قانونی آن بسیار شکننده بودند. فساد عظیمی به خصوص در این دوره و در این منطقه وجود داشت. و توطئه گران توانستند حقوق قانونگذاران را بپردازند وآنها توانستند به دادستان ها پرداخت کنند. آنقدر تعصب وجود داشت که از این جنایات غفلت شد.
مولی بورکهارت از مقامات درخواست کرد که برای تحقیق و دریافت کمک تلاش کنند، اما آنها اغلب جنایات را نادیده می گرفتند.
او مجبور شد بازرسان خصوصی استخدام کند، اما اين جنایات سال ها حل نشده باقی ماندند و تعداد اجساد همچنان افزایش یافت. تا سال 1924 ميلادي، حداقل 24 قتل به تنهایی رخ داد. سرانجام، اوسیج، یک اطلاعيه قبیله ای صادر كرد و از مقامات فدرال درخواست کمک کردند.
سرانجام یک شعبه وزارت دادگستری در اين فاجعه مداخله کرد. این اداره به عنوان دفتر تحقیقات شناخته می شد و آن چیزی بود که بعداً به FBI تغییر نام داد. آنها توانستند با تحقیقات دقیق، در نهایت تعدادی از سرکردگان را دستگیر کنند. و این سرکردگان نه تنها شامل شوهر مولی بورکهارت، بلکه شامل عموی [او] نیز میشد.
اما وقتی به نتايج تحقيقات نگاه میکنید، متوجه میشوید که نشانههایی از یک ماجراي قتل سیستماتیک وجود دارد، زیرا هیچ راهی وجود ندارد که همه این افراد در یک بازه زمانی چند ساله جان خود را از دست بدهند. این نرخ مرگ و میر طبیعی را به چالش کشید.
قبيله اوسیج ثروتمند بودند و پزشکان خوبی داشتند و وقتی شروع به بررسی هر یک از آن موارد می کنید، شروع به یافتن ردپای شواهدی می کنید که حاکی از مسمومیت ها و یک قتل است. شما شروع به تلاش برای ردیابی پول می کنید تا دريابيد ثروت آنها کجا رفته است. و آنچه شما شروع به کشف می کنید چیزی است بسيار وحشتناک تر از آنچه که اداره اف بي آي تا به حال افشا کرده است.
نویسندگان: تیلور هنی و نیکول کوهن
منبع: www.npr.org
مترجم: محسن داوری
دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۵۲