ميزنفت/ در بخشهای پیشین گزارشهای
ميزنفت درباره روابط سیاسی – نفتی ایران، آمریکا و عربستان اشاره شد که شاه ایران چطور توانست امتیازات نظامی را آمریکا کسب کند. موافقت نیکسون با درخواست شاه ایران با اعتراض برخی از اعضای بلندمرتبه کاخ سفید مواجه شد. یکی از حامیان وی در این باره ریچادر هلمز رئیس سیا بود که جزئیات آن در ادامه میآید:
شاه در طی دیدار رسمی در سال 1969 یک روز صبحانه مفصلی را با ریچارد هلمز رئیس سیا (CIA) در طبقه بالای بلیر هاوس محل اقامت شاه در آن طرف خیابان کاخ سفید صرف کرد. هلمز اولین بار سال 1957 هنگامی که برای مذاکره درباره نصب دستگاههای رادار سیا در خاک ایران برای کنترل آزمایشهای موشکی روسیه در مرز قزاقستان به تهران رفته بود با شاه ملاقات کرد. هلمز یادآور میشود که شاه با برنامه موافقت و هزینه آن را تقبل کرده و تصمیم گرفت که این دستگاه مربوط به نیروی هوایی ایران باشد و پرچم ایران برفراز آن نصب و سپس اجرای کار را به آمریکاییها تحت پوشش مشاورین نیروی هوایی ایران بسپارد. سپس پایگاه دیگری در سال 1960 تأسیس شد.
سیا به این پایگاهها به منزله پایگاههایی برای ایجاد برتری موشکی آمریکا توجه داشت و آنها را برای تضمین پایبندی روسها به موافقتهای تسلیحاتی لازم میدانست. هلمز ارتباطی شخصی از طریق برادر کوچکترش «پیرسال» که در زمان ولیعهدی محمدرضا شاه در سالهای 1930 با او همکلاس بود برقرار کرده بود. هربار که شاه از واشنگتن دیدار میکرد دیک هلمز را نیز میپذیرفت که علاوه بر دادن اطلاعات ضدجاسوسی به شاه از این که شاه اجازه ساختن تسهیلات اضافی در سواحل خلیج فارس را داده بود سپاسگزاری میکرد. بر طبق یادداشتهای هلمز از ملاقات او با شاه در سال 1969، شاه به نشانه رضایت سری تکان داده و علاقه خود را به این پروژه بیان کرده و گفته بود تا زمانی که علامتی از آمریکا با چراغهای نئون بر این تأسیسات ندرخشد میپذیرد که آمریکا به نوعی هرگونه مجموعه فنی را که بخواد بتواند در ایران بنا کند.
این کلمات برای هلمز نوعی موسیقی گوش نواز بود و اسناد موجود نشان میدهد که این هلمز بود که هربار صحبت از فروش اسلحه به ایران میشد مکرراً و قاطعانه از شاه طرفداری نموده و دخالت میکرد. هلمز، مانند ویلر، لیرد و راجرز منطق تقویت ساختار نظامی شاه را رد کرده و اعتراف نمود که صحبتهای شاه به علت هزینه زیاد، عدم فوریت و امکانات محدود به راحتی رد میشد ولی برای هلمز تا زمانی که برگ برنده کاملاً مهمتری به شکل پایگاههای CIA در ایران وجود داشت این اعتراضات بی مورد بود. ایران میزبان تسهیلات ضدجاسوسی بود که برای امنیت ملی ما جنبه حیاتی داشت. افغانستان به دلیل شرایط خاص خود دیگر به عنوان مرکز دیگری برای جاسوسی ما در مقابل روسها قابل استفاده نبود. اگر ایران با درخواست ما موافقت نمیکرد هیچ جای دیگری که بتوانیم تأسیسات خود را به آنجا منتقل کنیم وجود نداشت. این تأسیسات کاملاً متکی به رضایت دائم شاه برای دادن اجازه عملیات آنها و مخابره سریع اطلاعات جمع آوری شده است.
کیسینجر در یادداشتی که در تاریخ 16 آوریل 1970 برای نیکسون فرستاده احساسات هلمز را در آن منعکس و از ایران به عنوان جزیره ثابت تعریف، و با این موضوع موافقت کرده است که هیچ دلیلی وجود ندارد که هرچه شاه میخواهد به او ندهیم. این توصیه حتی بعد از آن به عمل آمد که ملاحظه کرد بحثهای عمدهای علیه تمدید اعتبارات نظامی ایران درگرفته و به این نتیجه رسیده بود که بار قرض ایران باید در میزان مشخص و محدودی نگاه داشته شود. این حقیقت قابل انکار نبود که شاه دست به یک ولخرجی لجام گسیخته زده بود.
کیسینجر درمییابد که میزان قرض ایران مدتی است بالا رفته ولی البته مشکل است بگوییم که میزان بالا چه حد است. آنچه میتوانیم بگوییم آن است که سطح آن آنقدر بالا است که در ایران و اینجا موجب نگرانی باشد. در واقع مشکل هنگامی بروز میکند که شاه حدود منابع خود و ما را دست بالا میگیرد. ما درک میکنیم که شاه مردی است که عجولانه درصدد است کلیه منابع موجود را تا آخرین حد ممکن به کار گیرد. کیسینجر ضمناً به عقیده هلمز اشاره کرد دایر بر این که جای آن دارد سؤال کنیم که آیا تهدید مستقیم نظامی به ایران از ناحیه خلیج فارس آنقدر بزرگ است که شاه را ترسانده است.
یک ماه بعد در ساعت 3 بعدازظهر روز 14 می نیکسون از وزرای خارجی حاضر در شهر برای جلسه مذاکرهای درباره سازمان پیمان مرکزی (سنتو) در کاخ سفید دعوت به عمل آورد. این پیمان از کشورهای ضد کمونیست ایران و پاکستان و ترکیه و انگلیس تشکیل میشد. در پایان مذاکرات رسمی، نیکسون به اردشیر زاهدی اشاره نمود و او را به اطاق کوچکی دور از اطاق کارش (دفتر بیضی) دعوت نمود. او می-خواست که وزیر خارجه ایران پیامی برای شاه بفرستد. از صحبتهای بعدی نیکسون اینطور استنباط شد که از مشاجرات زیاد بر سر فروش اسلحه به ایران خسته شده است. او درصدد بود که برخوردی در قبال شاه انجام دهد تا جلوی حرفهای ویلر و لیرد را بگیرد.
لذا، پس از آنکه مشکلات پولی ایران و علاقه شاه را برای ایجاد درآمدهای نفتی بالاتر مورد بحث قرار دادند نیکسون تصمیم فوق العاده مهمی را اعلام کرد: «به شاه بگویید که شما میتوانید هرقدر بخواهید ما را از لحاظ قیمتهای نفت تحت فشار قرار دهید تا وقتی که این پول را برای خیر و سعادت ایرانیان و پیشرفت ایران صرف کنید من از شما پشتیبانی خواهم کرد.» این بهترین خبری بود که شاه علاقه به شنیدن آن داشت که حال میتواند قیمت نفت را به اراده خود افزایش داده و بالاخره بر شرکتهای نفتی غرب و مصرف کنندگان آن فشار وارد آورد. از این بهتر این بود که پشتیبانی کاخ سفید را با اطمینان به همراه داشت.
رئیس جمهور به شاه میفهمانید که آنچه را که در برابر عام مجبور به مخالفت باشد به طور خصوصی پشتیبانی خواهد کرد. جای بسی تعجب است که کانالهای پشت پرده نیکسون درباره قضیهای چنین مهم برای اقتصاد آمریکا و جهان، ظاهراً هیچ گونه ارزیابی هزینه یا تجزیه و تحلیل خطر آن را انجام نداده و ارائه نکرده بودند.
ظاهراً این موضوع به فکر نیکسون خطور نکرده بود که او قدرت توزیع مجدد ثروت از غرب صنعتی را به شاهان نفت خاورمیانه و در دستهای رهبر ایران قرار داده است.
دستیاران نیکسون از دخالت او غافل مانده و به بحث خود درباره مزایای برداشتن محدودیتهای فروش اسلحه به ایران را ادامه میدادند. مک آرتور سفیر آمریکا در هنگام دادن اطلاعات به همکاران مورد سوءظن خود از وزارت خارجه و دفاع اطمینان داد که او نمیگوید ما چک سفیدی به ایران بدهیم که هر چه دلش میخواهد از آمریکا بخرد بلکه میخواهد تأکید کند که به نظر وی برای ما بهتر است فقط در موضوع فروش صحبت کنیم.
نظر سفیر این بود که هرچه دولت ما اسلحه بشتری به ایران بفروشد این کشور بیشتر برای تهیه احتیاجات تسلیحاتی خود به آمریکا متکی خواهد شد. آیا ما در موقعیت بهتری نیستیم که مسابقه تسلیحاتی را به طور مؤثرتری از طریق نفوذ خود بر شاه ایران محدود کنیم تا اینکه به او آزادی دهیم که هر چه را میخواهد از سایر تهیه کنندگان خریداری نماید؟ آقای سفیر ظاهراً از بحث ژنرال ویلر آگاهی نداشت که هیچ کشور دیگری دارای قدرت جایگزینی آمریکا به عنوان مهمترین تهیه کننده اسلحه ایران نیست. هنگامی که از مک آرتور سؤال شد آیا نسبت به اثر خریدهای نظامی ایران بر روی اقتصاد ایران در ظرف پنج سال آینده نگرانی ندارد اظهار داشت نه نگرانی ندارم. البته اعتبار ایران محدود است و به همین علت از ترکیبی از اعتبار و فروش نقدی طرفداری کرده است.
در سپتامبر 1970 هلمز مجدداً هنگامی که با کیسینجر برای قطع مطالعات درباره ارزیابی تهدید نظامی علیه ایران صحبت میکرد ضربه سنگینی به وزارت دفاع وارد نمود. هلمز به درستی میدید که این چیزی نیست جز تاکتیک تأخیر از طرف افسران عالیرتبه وزارت دفاع. لذا به کیسینجر گفت که این موضوعی است که باعث عصبانیت شاه شده و سرمایه گذاری CIA در ایران را به خطر خواهد انداخت و به کیسینجر یادآوری کرد که استراق سمعهای الکترونیک آمریکا در آینده در مرز جنوب روسیه شوروی مستقیماً به حمایت شاه بستگی دارد. خودداری دولت از همکاری با شاه منجر به افزایش فشار بر منافع نفتی و احتمالاً پایان کار تجهیزات ویژه آمریکا (یعنی پایگاههای جاسوسی) و حتی پرواز نظامی بر منطقه خواهد شد. موضوع جالب توجه این¬که هلمز در موردی اصرار داشت که تجزیه و تحلیل¬اش در خلوت مخالف این نظر بوده است.
این نشانه دیگری بود از عدم کارآیی سیاست امنیت ملی آمریکا نسبت به ایران که به این طریق بروز کرده بود. مطالعه اطلاعاتی که از هیئت نظامی آمریکا در تهران جمع آوری شده نشان میدهد که ایرانیها مشغول خرید تجهیزات نامتعارف هستند که آمادگی استفاده از آن را ندارند و حتی در موارد زیادی قادر به خرید آن نمیباشند. تحقیقات جالب توجه دیگری از سال 1971 خریدهای تسلیحاتی را با فروپاشی مالی در آینده مرتبط میداند.
دفتر برآوردهای ملی CIA در گزارشی نوشته است که ما درست نمیدانیم که شاه تا چه اندازه با دقت حدود قدرت مالی را ارزیابی کرده است. گرچه درآمدهای نفتی ایران در سالهای اخیر افزایش یافته و باعث افزایش رفاه اجتماعی شده ولی قادر به هم گامی با خرج کردن شاه نیست و جمع هزینههایی که در حال حاضر برنامه ریزی شده فوق العاده بیش از درآمدهای پیش بینی شده میباشد. شاه دارد خود و کشورش را به چاهی از قرض فرو میبرد.
در چند سال آینده ایران مجبور است بین تجهیزات نظامی و توسعه کشور گزینه دردناکی را انتخاب نماید. تصمیمات آینده چندان احتیاجی به پایین آوردن میزان هزینههای نظامی ندارد بلکه تنها کافی است از افزایش آن جلوگیری شود. بعد از آنکه صور اسرافیل مرگ اقتصادی ایران را به صدا درآورد شاه شاید فقط کمی هزینههای نظامی را پایین آورد ولی این کار باید قبل از وقوع بدبختی انجام شود. در پشت پرده میهمانیهای رسمی و سخنرانیهای پُرجاذبه و مانورهای نظامی مشترک، رابطه متداول میان فروشنده و مشتری، حال دیگر به صورت نشانهای از تنگدستی هر دو طرف متجلی شده است.
این قضیه حتی هنگامی که در پایان سال 1970 موضوع اعتبارات نظامی به نفع ایران حل شده و خریدهای تسلیحاتی آمریکایی را به صورت فروش نقدی درآورده بود سخت تر شد. سپس در ماه نوامبر نیکسون تصمیم گرفت که از این تاریخ سیاست استراتژیک آمریکا در خلیج فارس برپایه ایرانی قدرتمند با پشتیبانی عربستان سعودی که نقشی دست دوم و موثر بازی خواهد کرد قرار بگیرد که این خط مشی به عنوان «سیاست دوستونه» معروف شد.