ميزنفت/ پس از قرارهای فراوانی که عربستان با روسیه گذاشت و مسکو هم از آن بهره برد٬ حالا دونالد ترامپ به دعوت ریاض راهی شبه جزیره شده است تا در ضیافت میلیاردها دلاری عربستان٬ بیش از 300 میلیارد دلار عایدی داشته باشد.
عربستان علاقه فراوانی به آمریکا دارد و خود را وابسته این کشور میداند ولی کمتر کسی میداند که دلیل این وابستگی چیست. برای واکاوی این موضوع بهتر است به گذشته نگاهی داشته باشیم.
***
دهه ۱۹۲۰؛ دهه ای متعلق به عبدالعزیز بن سعود حاکم یکی از قبایل ولایت نجد در شمال غربی جزیره العرب بود که پس از ۱۲ سال مبارزه، موفق به شکست آل هاشم و آل رشید شد؛ جنگ هایی که سناریوی اصلی اش زیر چادرهای بادیه نشینان به جنگچویان دیکته می شد تا در نهایت حکومت متحد اصلی یریتانیا برچیده شده و از سال ۱۹۳۲ به بعد، امریکا جایگزین انگلستان در شبه جزیره عرب شود و پادشاه عربستان امتیاز اکتشاف و بهره برداری نفت را به شرکت شورون واگذار کند.
آل سعود در یک دهه نخست پادشاهی خود به دلیل شورش ها و جنگ های قبایل، «آسمان» حکومت خود را «آفتابی» ندید و ترس از برچیده شدن حکومت وهابی - سعودی، «جاده» را برای ورود گسترده تر امریکا به عربستان صاف کرد لذا در سال ۱۹۴۵ ، ملاقات سری ملک عبدالعزیز پادشاه عربستان و روزولت رئیس جمهور امریکا در عرشه یک ناوجنگی واقع در کانال سوئز پیشنهادهای معمولی را به خاک سپرد و برنامه جدید پیش روی شاهزادگان گذاشته شد.
در این ملاقات شبانه مقرر شد امریکا برای تثبیت قدرت آل سعود در نقش «ژاندارم خاموش» ظاهر شده و در ازای آن شرکت های امریکایی برای تحصیل امتیازات نفتی عربستان راهی سرزمین صحرای سوزان شوند. از سال ۱۹۴۵ به بعد شرکت های تکزاکو،اکسون و موبیل فعالیت های اکتشافی خود را آغاز کرده و آرامکو را بنا نهادند؛ ۶۰ درصد «کیک ارامکو» به دو شرکت شورون وتکزاکو، ۳۰ درصد به اکسون و ۱۰ درصد به موبیل اعطا شد تا امریکایی ها بیشتر از گذشته به رویای همیشگی خود جامه عمل بپوشانند به طوری که بسیاری از رسانه های جهان در ان دوران تشکیل آرامکو را بزرگترین امتیاز اقتصادی خارجی ایالات متحده بدانند.
از سوی دیگر امریکا با ارسال سلاح و تجهیزات جنگی به شبه جزیره عربستان شورش ها را در نظفه خفه کرد و آرامش را به شاهزاده های آل سعود تقدیم کرد. امریکا در اندیشه راه اندازی «تیول نفتی» در خاورمیانه علاوه بر ایران و عربستان، عراق و کویت را نیز در دستور کار خود قرار می دهد که «رشته» های افکار صهیونیستی دست و پای واشنگتن را ببندد؛ بله، جنگ اعراب و اسرائیل همچون پتکی بر سر امریکا و چشم انداز اقتصادی این کشور خراب شد.
پشتیبانی و حمایت امریکا از اسرائیل خشم مردم کشورهای عرب را در برداشت تا ملک عبدالعزیز برای راضی نگه داشتن بادیه نشینان، تحریم فروش نفت به اسرائیل و کشورهای پشتیبان آن را وارد فاز اجرایی کند و کشورهای عربی را در کنار خود ببیند.
امریکا در اجرای سیاست اصلی خود - «نفت ارزان» در مقابل «عرضه مطمئن»- با چالشی بزرگ مواجه شده بود لذا در نخستین گام بی طرفی خود را در جنگ اعراب و اسرائیل اعلام کرد تا آتش خشم اعراب از کاخ سفید را بکاهد اما پادشاه عربستان به هیچ عنوان از موضع خود کوتاه نیامد.
پس از به روی کار آمدن ملک فیصل در سال ۱۹۶۴ امریکا سعی کرد روابط خود را با آل سعود ترمیم کند اما احساسات ناسیونالیسم عربی مانع جدی بر سر مذاکرات بود؛ ملک فیصل به هیچ عنوان از تحریم نفتی امریکا عقب ننشست. به پيشنهاد فيصل، كشورهاي عربي، از پايان اكتبر سال ۱۹۷۳، هر ماه ۵ درصد از توليدات نفتي خود را كاسته و ۵ درصد بر بهاي آن افزودند. در نتيجه، بهاي جهاني نفت در مدت كوتاهي تا هشت برابر افزايش يافت. در جريان اين تحريم، در پائيز ۱۹۷۳، فروش نفت به امريكا و كمپانيهاي خصوصي امريكايى و اروپايى، اساساً ممنوع اعلام شد.
فیصل که توانسته بود در برهه ای از تاریخ با مصر دشمن دیرینه خود در منطقه به سازش برسد در سال ۱۹۷۵ با طرحی کاملا امریکایی- صهیونیستی توسط برادرزده خود به قتل رسید تا پدر قاتل وی - خالد بن عدالعزیز- به سلطنت برسد.
*آغاز چپاول قراردادی
با به روی کار آمدن ملک خالد٬ امریکا گارانتی های لازم را از آل سعود دریافت کرد و به تدریج شرکت های امریکایی وارد عربستان شدند. با افزایش روابط اقتصادی و سیاسی امریکا و عربستان در همان ایام ، یک دیپلمات سعودی عکسهایی از ریاض را به یک دیپلمات امریکایی نشان داد که محور به سلطه کشیدن عربستان سعودی از سوی امریکا شد. عکسها در نگاه نخست ساده به نظر میرسید: «گله بز که در میان انبوهی از زباله در خارج از یک ساختمان دولتی میچریدند.»
همین صحنه کافی بود تا بنگاههای اقتصادی امریکا خود را برای درآمدزایی در تمامی شئون اقتصادی آل سعود آماده کنند به ویژه آنکه در تحریم فروش نفت به اسرائیل و کشورهای حامی آن، ایالات متحده دچار چنان بحران مالی شده بود که در تاریخ آن کشور بی سابقه بوده است به طوری که هنری کسینجر مرد پرمعمای سیاست خارجی امریکا اواخر سال ۱۹۷۳ اعتراف کند:« تا حالا از نظر سیاسی و اقتصادی به این اندازه خفیف نشده بودیم که بادیه نشینان ضربات مکرری را به ما وارد کنند.»
واشنگتن در آن روزها قصد داشت با ارائه برنامه منسجم اقتصادی عربستان را برای زیر چتر خود قرار دهد. پس از ختم تحریم فروش نفت، نمایندگان کاخ سفید مذاکره با سعودیها را آغاز کردند و کمکهای فنی، مهندسی سختافزار و آموزش نظامی را به آنها پیشنهاد دادند. آنها دیپلماتهای عرب را توجیه کردند که برای جهانی شدن باید با برنامههای آنها هماتاق شوند و در مقابل برای برگشت دلارهای نفتی به والاستریت تضمین دهند. برهمین اساس کمیسیون اقتصادی مشترک ایالات متحده و عربستان سعودی مشهور به «IECOR» تشکیل شد و نقطه نهایی آن این شد که شبه جزیره نفت با پول سعودیها و پیمانکاری شرکتهای امریکایی ساخته شود.
قراردادی ۲۵ ساله با آلسعود امضا شد که در وصف آن وزیر وقت خزانهداری امریکا گفت: «این قرارداد، موقعیت ایالات متحده را در بزرگترین کشور نفتی تثبیت کرد و مفهوم وابستگی را جا انداخت.»
جان پرکینز در کتاب خاطرات یک جنایتکار اقتصادی می نویسد:« مرد تمام تعیین کننده برنامه های عربستان شاهزاده ای هوسباز و شهوت ران بود که علاقه بسیاری به دختران بلوند داشت؛ ما نیز با این ابزار موفق به امضای توافقنامه اقتصادی- سیاسی با آل سعود شدیم.»
گرچه هدف واشنگتن از این قرارداد تأمین امنیت انرژی بود اما وسیله این اقدام توجیه پروژههای اقتصادی برای بازگرداندن دلارهای عربی به امریکا بود. در واقع برای به بند درآوردن عربستان نظام اقتصادی این کشور باید با والاستریت و امریکا پیوند میخورد که این کار در نهایت زیرکی انجام شد.
زبالهجمعکنها یا همان بزها، این قصه را آغاز کرده و شرکتهای امریکایی با پرزنت کردن جمعآوری زباله با بهرهگیری از طرح مکانیسم سادهای کار خود را آغاز کردند. با اجرای این پروژه سعودیها به خود و پایتخت خود افتخاری بزرگ کردند، همین برای امریکا کافی بود تا پروژههای دیگر را آغاز کند، اوپک هم در آن سالها به کشورهای نفتخیز توصیه کرده بود تا به سراغ پالایشگاهها و پتروشیمیها بروند. بلافاصله واشنگتن طرحی را آماده کرد که برای تحقق چنین هدفی باید زیرساختهای لازم از جمله خطوط نفت، آب، برق، مخابرات، جادههای دراز، فرودگاهها، بنادر، گسترش خدمات رفاهی و ... آماده میشد که با چراغ سبز سفیر ریاض مواجه شد. این موافقت هم به قیمت ورود لشکر اقتصادی غرب به عربستان تمام شد و آغازی بود بر وابستگی عربستان به امریکا.
امریکاییها به خوبی متوجه شده بودند که مردمان سعود چنان شخصیتی برای خود قائل شدهاند که حاضر نیستند به زباله نگاه کنند، چه رسد به جمعآوری آن، لذا طرح ورود کارگران خارجی را از کشورهای پاکستان، افغانستان، یمن و ... اجرا کردند و برای در رفاه بودن مردمان عرب، بهسازی و تعمیر زیرساختها و اماکن ساخته شده را به شرکتهای خود سپردند تا در عمل عربستان فقط دلار خرج کند و از همه جا بیخبر باشد.
عربستان در حال صنعتی شدن (البته به ظاهر) بود اما به وسیله غرب که موجب شد طرح حفاظت از تمدن صنعتی شبهجزیره با این کشور منعقد شد تا صنعت اسلحهسازی امریکا از این قافله عقب نماند. انبوهی از هواپیماها، چرخبالها، سلاحها و ... با قیمتی گزاف به آل سعود فروخته شد و عربستان پول نفت خود را تقدیم کاخ سفید کرد. برهمین اساس بود که تکه کلام مشخصی در مورد این کشور تا به امروز شعار اهالی خیابان ۱۳۰۰ پنسیلوانیا شده است: «گاوی که تا غروب بازنشستگی میتوان دوشید.»