ميزنفت/ اولین وظیفه نیروهای اشغالگر آمریکا در عراق ، حفظ ظرفیت موجود در تولید بود. درواقع در مورد راهحل این مسأله قبلاً در پنتاگون تصمیمگیری شده بود. ارتش آمریکا طرح مفصلی تهیه کرده بود که نیروهای ائتلاف ایالات متحده- بریتانیا در مراحل اولیه تهاجم، میادین نفتی را تصرف کنند. وزارت امور خارجه آمریکا هم با این طرح به عنوان «مسأله درجه اول» موافقت کرد.
همچنین محتمل به نظر میرسید که طرحهای مشابهی برای تصرف ساختمان وزارت نفت عراق بعد از سقوط بغداد، تهیه شده باشد. در وزارت نفت عراق، بانک اطلاعاتی زمین شناسی پر ارزشی وجود داشت که میتوانست برای شرکتهای نفتی آمریکایی بسیار مفید باشد، زیرا این شرکتها میتوانستند پس از آنکه آرام سازی کشور پس از اشغال آغاز میگردید، با کمک نیروهای اشغالگر، وظیفه دوم خود را انجام دهند که آن هم بالابردن ظرفیت تولید نفت عراق بود.
واقعیات بعدا نشان داد که تسلط و کنترل بر وزارت نفت و ساختمان مرکزی آن، بالاترین اهمیت را داشته است زیرا تنها ساختمان دولتی بود که ارتش آمریکا در روزهای پر هرج ومرج بعد از تصرف بغداد شدیداً از ان محافظت میکرد. درخصوص انجام کارهای ترمیمی فوری و اضطراری در میادین نفتی، جلسه پنتاگون در مقابل عمل انجام شدهای قرار گرفت؛ بدین معنی که هالیبرتون شرکت خدمات نفتی، که قبلاً دیک چنی ریاست آن را به عهد داشت٬ این مسئولیت را به عهده گرفت.
در دسامبر سال 2001 دو شرکت کلوکبران و روتف که از شعب شرکت هالیبرتون و یا به عبارت بهتر از شرکتهای کمک کننده و معین هالیبرتون بودند، با پیش بینی حمله قریب الوقوع به عراق، قراردادی را با وزرات دفاع آمریکا به نام «برنامه پشتیبانی بازسازی غیرنظانی» امضا کردند که به موجب مفاد این قرارداد، این دو شرکت موظف میشدند حریق چاههای نفت را از بین برده و هرگونه خطری که ممکن بود محیط زیست را تهدید نماید از بین ببرند،
تسهیلات زیربنایی صدمه دیده نفت عراق را ترمیم و تجهیزات را به کار انداخته و نفت تولید شده را توزیع کنند. به گفته هنری واکسمن[1] نماینده دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا از ایالت کالیفرنیا، درواقع به موجب این قرارداد مبهم و نامحدود و کلی به هالیبرتون اجازه داده میشد عملا از مرحله جنگ، سود و منفعت ببرد. ارزش این قرارداد (یعنی هزینه انجام کار به علاوه هفت درصد سود حاصل از آن) در ابتدا یک میلیارد دلار برآورد شده بود، اما عملاً تا دسامبر 2003 تا میزان 1.7 میلیارد دلار افزایش یافت.
تا آنجا که به درآمدهای حاصل از تولید فعلی نفت مربوط میشد، برنامههای نفت در مقابل غذا تحت نظارت سازمان ملل متحد اجرا میشد تا زمانی که نیروهای اشغالگر، این درآمدها را به صورت دیگری تحت نظارت و کنترل خود درمیآوردند، ولی کار اصلی در برنامه مذکور ادامه فعالیتهای بازسازی و کمکهای انسانی بود. با این ترتیب ایالات متحده میتوانست چنین نشان دهد که هیچ طرح و برنامهای برای درآمدهای حاصل از نفت ندارد و لذا حتیالامکان مانع بحث و گفتگوی عمومی میشد، که ممکن بود چنین مطرح شود که درآمدهای حاصل از نفت عراق با بهره برداری گسترده از میادین نفتی این کشور چه خواهد شد، درآمدهایی که عاید رژیم جدید استقراریافته در عراق میشد و قطعاً دولت ایالات متحده از آن بی نصیب نمیماند.
*خصوصیسازی
دومین موضوع مهم مورد بحث شرکت کنندگان در جلسه وزارت امورخارجه ایالات متحده این بود که ساختار و شکل مالکیت صنعت نفت عراق باید تغییر یابد و این تغییر چگونه باید انجام گیرد. مسأله دیگری هم که وجود داشت این بود که با قراردادهای نفتی که قبلاً رژیم صدام حسین با روسها، چینیها و شرکتهای نفتی اروپایی بسته بود چه کار باید میشد. موضع رسمی ایالات متحده این بود که در تصمیمات آینده دولت عراق در زمینه بخش نفت دخالتی نخواهد نمود، بدین معنی که دخالتی در مورد نحوه برخورد و اجرای قراردادهای فعلی نفت نخواهد داشت. اما در واقع انتظار آمریکاییها این بود که رژیم بعدی عراق این قراردادها را لغو کند.
شرکتهای روسی، چینی و اروپایی که با صدام حسین قراردادهایی را امضاء کرده بودند، بدون شک به رژیم او کمک کرده آن را تقویت کرده بودند و هر کسی به سهولت میتوانست دریابد که تعهد اخلاقی در مورد صنعت نفت عراق نداشتند. برای تبعید میان عراق هم لغو این قراردادها زحمتی نداشت.
در مورد ساختار آینده صنعت دولتی نفت، بسیاری از شرکت کنندگان در جلسات وزارت امورخارجه، موافق نوعی خصوصی شدن این صنعت بودند و طبعاً جو حاکم بر سیاستمداران و اقتصاددانان راستگرا که ایدئولوژی افراطی هم داشتند، بیشتر حامی و پشتیبان افرادی بود که تمایل به خصوصیسازی نفت عراق داشتند.
مالکیت و تصاحب نفت، ثروت عظیمی را به ارمغان میآورد، که اقتصاددانان معمولاً از آن «رانت اقتصاددی» تعبیر میکنند، و یک هدیهای است که طبیعت در اختیار انسان قرار داده است. حتی بدون کنترل انحصاری، ارزش یک بشکه نفت در بازار به مراتب بیش از هزینه لازم برای کشف و استخراج آن در اغلب مناطق تولیدکننده نفت است.
در آن گروه از کشورها، که طبیعت به طور استثنایی ذخایر عظیمی از نفت جای داده است- و یا به عبارتی غولها، ابرغولها و مگاغولها؛ که هر مرد نفتی در رؤیای دستیابی به آن است- رانت اقتصادی یا منافع کلان، از هزینههای اکتشاف و استخراج نفت به مراتب بیشتر و بالاتر است.
توجه به این واقعیت ضروری است که در اغلب کشورهای تولیدکننده نفت و یا کشورهایی که ازنظر منابع طبیعی غنی میباشند، این منابع کلان و عظیم اختصاص به دولتها داشته و در اختیار آنان است و البته این امر توأم با عدم دموکراسی در این کشورها، فساد و هزینههای عظیم تسلیحاتی است و به همین دلیل هم حامیان خصوصیسازی صنعت نفت، چنین نتیجه گیری میکنند که با خصوصیسازی آنها، خدمت بزرگی به اتباع نگون بخت این کشورها، ازسریق خارج ساختن سریع ذخایر نفتی از کنترل دولتها میکنند بنابراین به عنوان مثال، نویسنده نومحافظه کار آمریکایی آمیتی شلیز[2] ،در مقاله روزنامه فایننشال تایمز، مفهوم این جمله که «نفت عراق به مردم آن کشور تعلق دارد» را شدیداً مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید «تعلق نفت به مردم» به «تعلق آن به دولت» تعبیر میشود.
به گفته شلیز در شرایطی که این همه ثروت نفت در اینجا وجود دارد حتی به یک عراق دموکراتیک هم نمیتوان اطمینان داشت؛ چون تسلط بر این همه ذخایر و ثروت عظیم نفتی میتواند یک رهبر سیاسی را ظرف مدت چند سال به فساد بکشاند. راه دیگری که شلیز پیشنهاد میکند خیلی ساده است. او میگوید: «تنها و مهمترین کاری که ایالات متحده و بریتانیا میتوانند انجام دهند و ثبات را در عراق تسهیل کرده و به وجود آورند این است که ذخایر نفتی آن کشور را خصوصی سازند حتی اگر این اقدام به قیمت متهم کردن آنها به این باشد که میخواهند یک «تگزاس» در کرانههای دجله به وجود آورند».
اما یکی دیگر از پیشنهاددهندگان تندروی خصوصی نمودن نفت عراق دیپاکلال استاد مطالعات توسعه بین المللی در دانشگاه کالیفرنیا بود. او نیز عقیده دارد و به عبارت دیگر آرزو میکند که سایه شوم ذخایر نفتی از سر این ملت نگون بخت در این کشور زرخیز برداشته شود. او پیشنهاد میکند بانک جهانی، نفت و سایر ذخایر معدنی «کشورهای نامقبول» را ابتدا خود در اختیار گیرد و سپس به شرکتهای نفتی ذخایر دهد.
او حتی فراتر از این، از بازگشت تسلط استعماری و نیمه استعماری بر ذخایر نفتی حمایت میکند. دیپاکلال در بررسی چگونگی و راههای جلوگیری از حمله افراد «وحشی ماقبل تاریخ» به سرمایه و اموال شرکتهای نفتی تأکید میکند که باید یک قدرت و یا امپراتوری نیرومند به وجود آید و اعتقاد داشت چنین قدرتی میتواند اقدام چین را در فاصله دو جنگ سرمشق قرار دهد؛ بدین ترتیب که «سرزمین و ذخایر خود را به شرکتهای خارجی اجاره دهد تا آنها بتوانند از حمایت نیروی پلیسی خود در حفظ آن ذخایر استفاده کنند».
البته به نظر نمیرسد شرکت کنندگان در جلسات نفت وزارت امورخارجه آمریکا، تا این اندازه تند رفته باشند. اغلب ناظران آگاه چنین نتیجه گیری میکردند که اکثریت شرکت کنندگان در این جلسات که پیشنهاد خصوصی شدن نفت عراق را میدادند، راه حل واقع بیتانه تری نسبت به نظرات شلیز و لال و دیگران؛ که سیستم نو استعماری و گرفتن امتیاز نفتی را مطرح میکردند، ارائه مینمودند.
[1] .Henry Waxman
[2] .Amity Shlaes