وحید حاجی پور | بیژن زنگنه بزرگترین هزینه خود را برای کسی پرداخت کرد که برایش زمزمه میکرد «آنکه تو را دارد چه غم دارد»؛ هزینهای که او را «فانی» کرد و دستیارش را «باقی»؛ کسی که تا توانست میان زنگنه و مدیرانش اختلاف انداخت و رابطه عمیقش با رفقای قدیمیاش را دچار سکته کرد. آیدین ختلان برای همیشه در تاریخ صنعت نفت جاودانه میماند اما نه با نشانه یک چهره محبوب، بلکه بهعنوان جوان خامی که با زنگنه به نفت آمد، برای وزیر دوخت و او هم پوشید، مأموریت سازمانی خود را به بهترین شکل موجود بهپایان رساند و با نابودی زنگنه و البته کشور نفت را ترک کرد.
صدارت هشتساله زنگنه، با نام او پیوند خورده است؛ ختلان مرد بیهمتای هزینه سازی برای وزیری بود که قطعاً یکی از باهوشترین کارگزاران نظام طی چهار دهه اخیر بوده است اما او با همین مختصات، خامِ جوانی شد که همهچیز او را بر باد داد. جوانک زنگنه، اعتبار شیخ الوزرا بهپای قدرتطلبی خود ذبح کرد، آبرویی ژنرال به باد سپرد و روابط او را طلسم وِردهای خود کرد.
زنگنه هم گویی از این وضعیت لذت میبرد؛ شادمان از اینکه همهچیز خود را به ختلان سپرده است و او هم با تصمیماتش، پیرِ نفت را به دنبال خود میکشاند. چه کسی باور میکرد وزیری که از هیچ احدی مشورت نمیپذیرفت، در برابر خواستهها و توصیههای دستیار عجیبش، شخصیتی بیشتر از یک ماشین امضا نبود. هر چه او میخواست از سوی زنگنه اجابت میشد بهطوریکه وزیر سابق، برایش هم گریه کرد و در آرزویش شب را به صبح میرساند.
وقتی حکم مدیریت او بر شرکت ملی صنایع پتروشیمی با ورود نهادهای امنیتی، به خردکُن رفت، قهر تنها چاره ختلان برای نشان دادن ناراحتیاش بود؛ زنگنه طاقت نیارود و از او درخواست کرد کنارش بماند و برای دلجویی، جانمایی مهرهها را به او واگذار کرد.
ختلان، دوباره به نفت آمد ولی به همان اندازه که زنگنه میخواست «فراق» را با «دیدار» پایان دهد، نهادهای نظارتی و امنیتی روی آن متمرکز بودند و بهمرورزمان، اختیاراتش را محدود کردند؛ وزیر سابق دوباره برای او ریش گرو گذاشت و برای آنکه دچار خشم آیدینش نشود، راهاندازی و مدیریت پارک فناوری نفت و گاز را به او سپرد، با بودجه 800 میلیارد تومانی.
ژنرال از هیچچیز برای دستیارش کم نگذاشت و اجازه نداد آیدین، ذرهای از قدرتش کاسته شود؛ همانگونه در خدمت او بود که ختلان دوست داشت و هنوز هم کسی نمیداند، چرا زنگنه باید اینگونه همه سرمایهاش را وقف ختلان کند. در طبقه پانزدهم وزارت نفت، همه متحیر این اعتماد و نزدیکی بودند و شاید با این پاسخ زنگنه مواجه میشدند که «در نظربازی ما، بیخبران حیرانند»!
اگر شیخ الوزرا تا سال 92 اندک اعتبار و آبرویی داشت، طی هشت سال اخیر همانم حتی در میان دوستانش هم بر باد رفت؛ همانهایی که آقای وزیر را نماد مرامِ رفاقت میدانستند و طی سالهای اخیر، با نقشه ختلان کنار گذاشته شدند و ککِ زنگنه هم نگزید. همه بهپای جاهطلبیهای دستیار جوان نابود شدند و با استعفا و برکناری، نفت را ترک کردند تا ختلان، همان تتمه اعتبار زنگنه را برای همیشه به ناسزای کارکنان، مدیران و دوستان تبدیل کند. در پایان هم کسی نفهمید، مرید چه کسی بود و مراد چه فردی ...!
چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۰۱:۰۰