وحید حاجی پور | اظهارات اخیر مدیرعامل شرکت ملی گاز در خصوص صادرات گاز به راوپا، مصداق همان ضرب المثلی است که میگوید «سنگ بزرگ نشانه نزدن است». موضوع صادرات گاز ایران به اروپا سالهاست مطرح میشود ولی طرفداران این ایده، با نگاهی تک بعدی که با واقعیات فرسنگها فاصله دارد، همچنان از لزوم برنامهریزی برای صادرات گاز به این منطقه میگویند.
مهمترین استدلال هم به شاخص سیاسی گاز بر میگردد؛ بر اساس نظریات آنها، با صادرات گاز به اروپا، سیاستهای بینالمللی این قاره بر اساس اصل منافع اقتصادی، به جمهوری اسلامی ایران نزدیک میشود و بر همین اساس ، باید گاز را حامل انرژیای نامید که بیشتر سیاسی است تا اقتصادی.
هر چه هم میشود، روسیه مثال زده میشود که چگونه با توسعه بازارهای گازی خود در اروپا، چگونه معادلات را تغییر داده است؛ این در حالی است که شوروی از دهه 70 میلادی صادرات گاز را به اروپا آغاز کرده و در دوران بویس یلتسین، صادرات گازش بشدت افت کرد تا آنکه پوتین بر سر کار آمد.
داستان گاز شوروی و روسیه با اروپاییها، بسیار پیچیدهتر از آنی است که در ایران ساده سازی میشود ولی با عبور از آن، به این مهم میپردازیم که اساسا صادرات گاز ایران به اروپا شدنی است یا خیر؟ در این باره، باید به مهمترین عوامل امکان صادرات گاز اشاره کرد.
مهمترین مانع در صادرات گاز به این منطقه، مخالفت آمریکا و متحدان غربی خود برای دریافت گاز از ایران است؛ حتی در بالاترین سطح همکاریهای ایران و غرب، چنین چیزی محال است چرا که آمریکا، در سیاستهای امنیت ملی خود، انرژی را به عنوان اصلیترین ابزار در نظر گرفته و میگیرد و به همین دلیل، سعی دارد با مدیریت بازارهای انرژی، در ابتدا منافع خود و در مرحله بعد منافع متحدانش را تامین کند.
در اواهر دهه 90 میلادی که موضوع خط لوله ناباکو مطرح و قرار شد برای کاهش نفوذ گازی روسها در اروپا، این خط لوله احدث شود، ایران به عنوان مسیر صادرات گاز برگزیده شد تا با تسهیل شرایط ، بخشی از خوراک این خط لوله را تامین کند اما آمریکاییها که در حال چینش پازلها بودند، با تشدید فشارها ایران را از این پروژه کناز زدند در حالی که در صورت اجرای این خط لوله، آمریکا به هدف بزرگتری دست میبافت. این مهم نشان میدهد کاهش نفوذ انرژی ایران در جهان، موضوعی نیست که آمریکا بخواهد آن را فدای هدف بزرگتری کند.
از سوی دگر، گرچه بخشی از پروژههای نفتی جهان بویژه در حوزه احداث خطوط لوله، از انگیزههای سیاسی تبعیت میکند اما موضوع ایران تفاوت بسیاری با آنها دارد. به عنوان نمونه، در دوره بیل کلینتون، موضوع خط لوله باکو – تفلیس – جیحان مطرح شد اما بانک جهانی با غیراقتصادی خواندنش، این پروژه را که قرار بود ضربه بزرگی به روسیه بزند را کنار زدند. از آنجا که اجرای این خط لوله که قرار بود نفت قزاقستان و آذربایجان را به مدیترانه برساند، مورد حمایت آمریکا بود جرج بوش تصمیم گرفت منابع مالی آن را تامین کند تا در سال 2005 این خط لوله آغاز به کار کند.
این یک مصداق کوچک نشان میدهد، اگر اهداف بزرگتر سیاسی در کار شود، اعداد و ارقام به کنار میرود ولی این مهم برای جمهوری اسلامی ایران کاربردی ندارد. اصولا رساندن گاز به اروپا با سود کمتر، برای کشورهایی سود دارد که چارهای جز ان ندارند اما نه مانند ایران که بازار بالقوه 110 میلیارد مترمکعبی در اطراف خود دارد.
هزینه سنگین سرمایهگذاری برای صادرات گاز به اروپا، نه در توان جمهوری اسلامی ایران است و نه نهادهای مالی بینالمللی و شرکتهای خارجی حاضرند ریسک آن را بپذیرند. مطرح کردن چنین ایدهای با واقعیات و دنیایی از «ممکنها» شدنی نیست اما مشخص نیست چرا و بر چه اساسی بخشی از مدیران صنعت نفت مدام این موضوع را مطرح میکنند.
از صادرات گاز به اروپا میگویند ولی فراموش کردهاند با سوءمدیریتهای بزرگی که در حوزه صادرات گاز، یقه جمهوری اسلانی ایران را گرفته است بازارهای اصلی صادراتی یا از دست رفته و یا در حال مرگ است چنانچه وزارت نفت علاقهای به صادرات گاز داشت بهتر بود بجای رویاپردازی در این باره، بازارهای اطراف کشور را مورد توجه قرار میداد و نه انکه برای اروپا برنامهریزی متوهمانه داشته باشد.
با هیچ خط کش و معیاری، صادرات گاز به اروپا نه شدنی است و نه منطقی؛ حتما و حتما این واقعیت را مورد تائید وزارت نفت است اما خب، قرار است با اینگونه اظهارات احساسی، از برنامه ریزیهای گستردهای گفته شود که میخواهد منافع ملی را تامین کند!
شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۱