وحید حاجی پور | هفته گذشته بلومبرگ در گزارشی از انعقاد یک قرارداد نفتی میان دولتهای چین و عراق خبر داد که بر اساس آن، بغداد قراردادهای بلند مدتی را با پکن امضا میکند و پول نفتی را که قرار است در آینده بفروشد به صورت پیشفروش دریافت میکند.
البته اینگونه قراردادها پیشتر هم تجربه شده است، اما از نظر حجم، قرارداد اخیر یکی از قراردادهای بزرگ نفتی در حوزه تجارت محسوب میشود. عراقیها به پول نیاز دارند، چینیها نیز پول دارند و برای نفتی که میخواهند بخرند به حساب فروشنده واریز میکنند. طرفهای این معادله برای آنکه از امنیت اقتصادی و جریان پایدار انرژی برخوردار باشند این قرارداد را به امضا رساندند، اما نکته اصلی چیست
اینکه چینیها به عراق تمایل بسیاری دارند، به دلیل ذخایر و تولید نفت این کشور است، اما این همه ماجرا نیست؛ پکن از دوران حکومت صدام سعی میکرد جای پای خود را در خاورمیانه و این کشور محکم کند، هرچند که در ابتدای ابراز وجود گامهایش محتاطانه بود، ولی طی یک دهه اخیر بیشترین سرمایهگذاری در میان کشورهای خاورمیانه را در عراق انجام داده است. این کشور بیش از ۱۵۰ میلیارد بشکه نفت دارد که با توجه به تازه نفس بودن میادینش، منبع بزرگی برای تأمین کشوری است که تا هفت سال آینده به بزرگترین مصرفکننده نفت جهان تبدیل میشود. کشوری در این مختصات، حتماً دسترسی به منابع را در اولویت و استراتژیهای خود قرار میدهد تا جایگاهش را در اقتصاد جهانی مستحکمتر و عنوان نخستین قدرت اقتصادی را تصاحب کند.
با چنین رویکردی، چین در عراق سرمایهگذاری میکند و در قبال آن، علاوه بر کسب امتیازات شیرین، آینده انرژی خود را نیز تضمین میکند. کشوری که تقریباً در حوزه زیرساختهای صنعتی، نیروگاهی، برقی و عمرانی بسیار وضعیت ناگواری دارد، مورد توجه چینیها قرار گرفته است. مانند آلمان و امریکا، اما مسئله اینجاست که عراق تصمیم گرفته در چه پازلی بازی کند. از زمان نخستوزیری نوری مالکی تا عادل عبدالمهدی، رویکرد سیاستمداران عراقی برای بازسازی کشورشان روی چین متمرکز بوده است؛ چینیها برنامه بلندپروازانهای را در حوزه اقتصادی در دست اجرا دارند و اصولاً هر کشوری که در این برنامه حضور داشته باشد، میتواند آینده روشنی را برای خود ترسیم کند. درست برعکس چین، امریکایی قرار گرفته که برای «کارسازی» برای شرکتهای خود از ابزار تحریم و تهدید استفاده کرده و بابت قراردادهایی که میان بغداد و پکن امضا میشود، آتش اعتراضات در جنوب عراق و حتی پایتخت این کشور را شعلهور میکند.
استراتژی انرژی چین، پایه سرمایهگذاریهای خارجی این کشور است و عراق هم با درک درست از سندهای بالادستی پکن، همکاریهای خود را افزایش داده است؛ چین به نفت عراق نیاز دارد و عراق نیز به پول چین. بینالنهرینیها دوست ندارند تماشاگر بازی باشند که جایگاه نخست صادرکننده نفت به چین، میان عربستان و روسیه دست به دست میشود. گرچه غربگرایان در عراق روی اتحاد استراتژیک با امریکا تأکید دارند، اما نباید از یاد برد که عراق چیزی جز نفت و خرما ندارد؛ کالاهایی که اصولاً بازار مصرفی در ایالات متحده ندارد و اگر هم پیوندی برقرار شود یک پیوند تجاری است، درست برخلاف چین.
وقتی در سال ۲۰۰۳ ارتش این کشور به عراق حمله کرد، شرکتهای غربی و امریکایی صاحب قراردادهای نفتی شدند تا با استخراج نفت عراق، امنیت انرژی کشورشان را تأمین کنند. از سال ۲۰۱۰ به بعد با افزایش تولید نفت امریکا، استراتژی واشنگتن تغییر کرد. شرکتهای امریکایی عراق را ترک کردند و به کردستان رفتند. نفت عراق دیگر برای کاخ سفید اهمیت امنیتی نداشت و تنها چیزی که ایالات متحده در پی آن بود، پول صادرات نفت این کشور بود.
عراقیها این را درک کردهاند؛ عادل عبدالمهدی، نخستوزیر سابق عراق نیز به این موضوع در پارلمان اعتراف کرد و گفت که ترامپ او را تهدید کرده چنانچه به جای شرکتهای امریکایی با شرکتهای چینی قراردادهای اقتصادی امضا کند، این کشور را تحریم میکند. با این وجود، بغداد گرایش خود را به سمت چین حفظ کرده است تا علاوه بر جذب سرمایهگذاری از پکن، نیازهای مالی و اقتصادی خود را نیز برطرف کند. برخلاف عراق که دوران گذر از روابط تجاری به روابط استراتژیک را درک کرده است، ولی دولت ایران و اغلب کارگزاران آن طی چند سال گذشته، بدون توجه به مبانی روابط بینالمللی بر اساس منافع اقتصادی، یک رابطه موفق را فروش نفت و امضای دو، سه قرارداد با شرکتهای غربی میدانند که با سادهترین تحریمی همه چیز را متوقف میکنند. آیا سیاستمداران عراقی فهم بیشتری از دولت تدبیر و امید دارند یا دولت مستقر، برنامه دیگری در سر داشته و دارد.
يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۶