به گزارش میز نفت، دکتر حامد قدوسی در کانال تلگرامی خود نوشت:
در راستهی عطاریهای بازار شیراز دنبال زنجبیل تازه بودم که خانم مسنی که مدتی بود در جلوی مغازهای منتظر بود صدایم کرد. صدایش آن قدر ضعیف بود که چند بار مجبور شدم گوش بدهم تا بلاخره بفهمم چه میخواهد. پول نمیخواست، فقط ازم میخواست که برایش مقداری گیاه کوهی بگیرم (چیزی شبیه کاکوتی). پرسیدم مادر این را برای چه میخواهی؟ گفت دیابت دارم و غذایم نان و پنیر است. باید جوشانده این را کنار غذایم بخورم که قندم بالا نرود. پرسیدم چیز دیگری نمیخواهی، گفت نه همین خوب است. یک کیسه نسبتا پر برایش گرفتم که ظاهرا برای چند هفتهاش کفایت میکرد و کلش شد «۲۰ هزار تومان»، تقریبا همقیمت یک فنجان اسپرسو در چند مغازه آن طرفتر. کمک دیگری هم از من قبول نکرد. با نگاه تعقیبش کردم، نه از کسی پولی نخواست و نه چیز دیگری. کیسه گیاه کوهیاش را زیر چادرش زد و از بازار رفت ...
وقتی میگوییم دهک اول جامعه، یعنی نزدیک هشت میلیون انسان که با درآمد ماهیانه نزدیک ۸۰۰ هزار تومان «برای کل خانوار» زندگی میکنند، یعنی کمتر از ۳۰ هزار تومان (هفت دلار) در روز. درامد دهک اول تقریبا نصف دهک دوم است و بیشترین فاصله بین دهکی را دارد، فاصله نسبی بقیه دهکها با دهک بعدی این قدر بزرگ نیست*. از مطالعات نقشه فقر در کشور میدانیم که اهالی این دهکها به احتمال بیشتری کجا هستند، در روستاهایی** در مناطق محروم مثل سیستان و ایلام و برخی مناطق مرکزی و الخ.
خانم ابتدای مطلب محتمل است یکی از دهکاولیها باشد: احتمالا حقوق بازنشستگی و دریافت تامین اجتماعی و پساندازی ندارد. اگر خوششانس بوده باشد شاید خانه کوچک و قدیمی از آن خود دارد که محتمل است ارزش دارایی اندکی داشته باشد ولی درآمد مصرفی برای او تولید نمیکند. احتمالا تحت پوشش کمیته امداد است و چند صد هزار تومانی در ماه دریافت میکند که عمده زندگیاش با آن میچرخد (البته اگر توسط مددکاران شناسایی شده باشد یا آن قدر توانمند بوده باشد که برای تحت پوشش گرفتن اقدام کرده باشد). خوشبختانه چند سالی است تحت پوشش درمانی است و یا اگر بیمار شود احتمالا در یک بیمارستان دولتی درمان میشود. یارانه نقدی ۴۵ هزار تومان در ماه هم به کمکش میآید و برایش مهم است، ممکن است سبد کالای نقدی هم به اول تعلق بگیرد ولی محتمل هم هست که بیخبر بماند یا نتواند تهیهاش کند. فرزندانش کجا هستند و چرا ازش مراقبت نمیکنند؟ شاید اصلا فرزندی ندارد یا فرزند/فرزندانی دارد که از خودش گرفتارتر است، مثلا معتاد یا در گوشه زندان یا ترک دیار کرده.
درآمد سرانه کشور ما با معیار اسمی (نه PPP) حدود ۵ هزار دلار در سال است. این البته به این معنی نیست که حقوق و دستمزد هر نفر باید به این رقم نزدیک باشد، به این دلیل که بخش نسبتا بزرگی از درآمد سرانه از محل خدمات عمومی (مثل تحصیل رایگان) تامین میشود و جزو دستمزد خصوصی نیست. درآمد سرانه ۵ هزار دلاری (۲۰ هزار دلار با معیار PPP) شایسته این کشور نیست و باید خیلی بیشتر از این بشود، ولی به هر حال زندگی طبقه متوسط ایرانی و ۴ دهک بالا «کمابیش» متناسب با وضعیت درآمد سرانه کشور است. ولی وضعیت دهک اول اصلا تناسبی با متوسط ظرفیت اقتصاد این کشور نیست و فاصله زیادی با حداقل زندگی دارد که اقتصاد ایران - حتی در وضعیت رکودی فعلی - میتواند برای تکتک شهروندانش تامین کند.
یک روزی در اواخر دهه پنجاه سید مرتضی آوینی دوربینش را برداشت و رفت مستندی ساخت و بشاگرد را به بقیه کشور معرفی کرد تا آنها که نمیدانستند و ندیده بودند بدانند که همه ایران تهران و اصفهان نیست. امروز هم «ماهی ها در سکوت می میرند» و امثال آن هر از چندی وجدان جامعه را تکان میدهد ولی باز آن قدر گرفتاری دیگر هست که فراموش شوند. این دهک به صدای بلندتری در بین کارشناسان و صاحبان رسانه و تریبون و قدرت نیاز دارد.
سوال کلیدی این است که «چرا صدای دهک اول»؟ مگر وضعیت دهکهای بعدی (مثلا تا دهک ۴) خیلی بهتر است؟ جواب این است که نه خیلی بهتر نیست. اکثریت جامعه در وضعیت سختی هستند ولی «دهک اول» (به عنوان یک متافور) برخی مشخصههای ویژه دارد که در چارچوبی که من و برخی دوستانم به اقتصاد ایران نگاه میکنم نیازمند رفتار متفاوتی از سوی کارشناسان و مقامات و فعالان است.
دلیل اول: دهک اول موتلفی در نظام قدرت (به معنی عام) ندارد.
۹ دهک دیگر تا حدی نمایندگان و صدای خود را دارند: دهک دهم و نهم هم در دل نظام اداری حضور دارد و هم نهادها و انجمنها و اتاقها و نهادهای تخصصی بخش خصوصی و ضمنا مطبوعات کاغذی پرصدا و پرنفوذی دارند . طبقه متوسط شاید حضور کمتری در نظام رسمی قدرت دارد ولی صدای رسانهایاش و کارشناسیاش خیلی بلند است و به گوش هم میرسد (یک موردش را در بحث افزایش عوارض خروج دیدیم). طبقات پایینتر هم به نوبه خود نمایندگان متعدد خود را دارند. بخشی از مقامات فعلی از طبقات محروم برخاستهاند و کم یا زیاد گفتمان آنها را نمایندگی میکنند، بخشی از نمایندگان مجلس متحد طبیعی روستاییان صاحب زمین هستند (یک موردش همراهی نکردن نمایندگان با قوانین مدیریت محدودسازی مصرف آب کشاورزی است)، کارگران صنعتی و بیکاران شهری هم به انواع شیوههای سخت و آسان دستآخر صدایشان را به گوش جامعه میرسانند. آن کسی که تقریبا هیچ تریبون و فروم اجتماعی مستمری برای برای بیان وضعیت زندگیاش، نوع رابطهاش با بقیه جامعه، ساختار معیشتش و انتظاراتش ندارد «دهک اول» است.
دلیل دوم: اقتصاد معیشت دهک اول با دیگر دهکها فرق دارد.
دهک اول تقریبا هیچ بهره مستقیمی از رشد اقتصادی و به اصطلاح مزایای سرریز آن (Trickle Down) ندارد. دهکهای دیگر مستقیم و غیرمستقیم از رشد اقتصادی منتفع میشوند. وقتی اقتصاد کشور فعال میشود و مثلا پروژههای نفت و گاز و پتروشیمی عسلویه راه میافتد، با کم و زیادش بقیه دهکها منتفع میشوند: شرکتهای خصوصی مهندسی و پیمانکاری و قطعهسازی رونق میگیرند (دهک دهم) و شرایط کار برای مهندسان و متخصصان (دهکهای ۶-۹)، جوشکار ماهر و سرکارگر و راننده کامیون (دهک ۴ و ۵)، و دست آخر نیروی کار غیرماهر و ساده و خدماتی (دهک ۲ و ۳) هم بهتر میشود. وضع این افراد که بهتر شود صنعت ساختمان و گردشگری و الخ رونق میگیرد و باز زنجیره قبلی برای مشاغل جدید تکرار میشود و الخ. خلاصه اینکه وضعیت زندگی دهکهای بالاتر با افزایش بهرهوری اقتصاد و رشد اقتصادی است که به صورت پایدار بهتر میشود.
ولی با ساختار اقتصادی فعلی متاسفانه اثر رشد اقتصادی تا به دهکهای پایینتر برسد چیز زیادی از آن باقی نمیماند* و به این خاطر هم وضعیت زندگی این افراد کمابیش مستقل از تمام افت و خیزهای اقتصاد ایران در پنج دهه قبلی بوده (شاید معدود زمانهایی که وضع آنها تغییر ملموس کرد یکی اوایل انقلاب و جنبش جهادسازندگی و فضای حول آن بود و دیگری تا حدی در زمان احمدینژاد). به خاطر شرایط بدنی، سنی یا ذهنی، گذشته زندگی و موقعیت جغرافیایی، بخشی از اعضای این دهک اساسا فرصت و توان مشارکت جدی در فرآیند جریان اصلی اقتصاد را ندارند که با رونق اقتصاد وضعشان به صورت خود به خود بهتر شود. مطلب قبلی را با داستان آن خانم در شیراز شروع کردم که بگویم بحثهایی از جنس «نگرانی از تنپروری ناشی از یارانه نقدی» (که مطالعات دقیق حتی اثر آن در دهکهای دیگر را هم رد میکند) اساسا این جا بیمعنی است. اگر داستان زندگی این افراد در سیاستگذاریها و بحثهای عمومی فراموش شود، چرخه رشد اقتصادی به خود خود ممکن است تا سالها هیچ منفعت مستقیمی به آنان نرساند.
آمارها و تخمینها نشان میدهد که مصرف ریالی دهک دهم در حوزههای مختلف چیزی بین ۱۶ تا ۸۰ برابر دهک اول است. چرا این عدد لزوما برابر با نسبت درآمدها نیست؟ چون نسبت «مصرف و پسانداز» بین دهکهای مختلف یکسان نیست. مصرف افراد کمابیش حد فیزیکی و روانی دارد (مگر این که به قول معروف نوکیسه باشند و در مسابقه ریخت و پاش و نمایش مصرف) و در نتیجه کسی که درآمد زیادی دارد ممکن است فقط با کسری از درآمدش سقف مصرفش ارضاء شده و بقیه را سرمایهگذاری کند.
هر قدر به سمت دهکهای پایین میآییم این نسبت به سمت مصرف و به ضرر پسانداز تغییر میکند، به گونهای که در دهکهای پایین مصرف خیلی نزدیک یا حتی بیشتر از درآمد (استقراض) است. خب این آمار فورا میتوان ما را تشویق میکند که به این فکر کرد که با اندکی کاهش مصرف دهک بالا و هدایت آن به سمت دهک اول، تغییری در وضعیت این طبقه ایجاد کرد؟ اقتصاد خیریه و بازتوزیع اختیاری را چه طور باید دید؟
خیریه همه راهحل - و در واقع راهحل اساسی و ریشهای - برای حل مشکل دهک اول نیست ولی در شرایط فعلی یکی از راهحلها است و نمیتوان سهم آن را انکار کرد. با یادآوری شکاف بزرگ بین مصرف دهکهای بالا و پایین میتوان وجدان عمومی طبقات متوسط به بالا را تحریک کرد (در آینده سعی میکنیم خلاصهای از استدللالها و مقالههای پیتر سینگر فیلسوف معروف اخلاق در این زمینه را در اینجا بگذاریم).
سوال و ابهامی که پیش میآید این است که آیا تشویق دهکهای بالا به کاستن از مصرف (یا ریخت و پاش) و کمک به دهک پایین میتواند در سطح کلان موثر باشد؟ قبلا همیجا مطلبی در مورد «نخریدن گل برای مراسم عزاداری و کمک به خیریه» نوشتیم و نشان دادیم که گاهی «خرید گل» و «کمک به خیریه» میتوانند اثر - نه دقیقا یکسان - ولی کمابیش مشابهی روی زندگی دهکهای پایین داشته باشند. امروز میخواهیم از مثال «گل» (و کالاهای مشابه) فاصله گرفته و زاویهای دیگری از نوع مصرف طبقات بالا و پایین را بحث کنیم که نتیجه متضادی با مطلب قبلی دارد.
نگاه سرریزی (Trickle Down) احتمالا بر این فرض استوار است که اگر مصرف طبقه بالاتر افزایش پیدا کند، به حال برای تولید این مصرف باید عدهای از طبقات پایینتر مشغول کار شوند و در نتیجه با تشویق مصرف میتوان حتی وضع طبقات پایینتر را هم بهتر کرد. این جا میخواهیم استدلال کنیم که این فرض لزوما در واقعیت برقرار نیست: طبقات بالا ممکن است مرتب بر مصرف خود بیفزایند ولی این مصرف تقریبا نفعی به طبقات پایینتر نرسد (یا حتی با افزایش قیمت برخی نهادههای کمیاب وضع آنها بدتر شود!).
برای توضیح منطق موضوع از این داستان استفاده میکنیم. مثل روال معمول برخی جزییات را حذف و برخی موارد را بزرگنمایی میکنیم تا اصل منطق موضوع را منتقل کنیم. یک فرد مریخی اگر ناگهان از شمال و حاشیه تهران (یا هر شهر مشابه دیگری مثلا در آمریکای لاتین) بازدید کند احتمالا به قول دیکنز با «داستان دو شهر» مواجه خواهد شد که تعامل چندانی بینشان نیست: شهری با اقتصاد پویا و نزدیک به ظرفیت کامل در شمال و شهری با اقتصاد بحرانزده و زیرظرفیت در جنوب و حاشیه!
ساکنان شمال شهر مصرف بالا ولی عمدتا از طریق تجارت بین خودشان دارند: آرایشگر شمال شهر مشتری دندانپزشک است، دندانپزشک از آژانس هواپیمای تور تایلند میخرد، صاحب آژانس در رستوران شمال شهر مهمانی میگیرد، صاحب رستوران مستاجر یکی از برجها است و نهایتا صاحب برج از بنگاهی خودروی لوکس هیبریدی خارجی میخرد. در این داستان ما، حتی اگر «مصرف» دهک دوم بالاتر برود بیشتر آن نصیب صاحبان سرمایه و تخصص و کالاهای وارداتی (مثل ساعت رولکس و خودرو گران و لباس مارکدار خارجی) و درصد اندکی آن صرف ایجاد اشتغال جدید برای اعضای دهکهای پایین خواهد شد. سهم نگهبان برج و کارگر رستوران از کل این مبادله اقتصادی اندک است و اثر سرریز چنین مصرفی به سمت دهکهای پایین بسیار کوچک است.
حال تصور کنید که یک عضو دهک دهم در این بخش شهر، تصمیم میگیرد تا از برگزاری یک جشن دو میلیونی در رستوران صرف نظر کند و آن را مستقیما به یک عضو دهک اول کمک کند. در اثر خودداری او از مصرف این دو میلیونی، البته رستوران شمال شهر متضرر خواهد شد و چه بسا اگر ۲۰ نفر چنین تصمیمی بگیرند یک کارگر این رستوران شغلش را از دست بدهد. ولی در عوض این دو میلیون اگر به دست یک عضو دهک اول برسد، عمدتا صرف مصارفی خواهد شد که زنجیره تولیدش با احتمال بیشتری عدهای از دهکهای پایین را منتفع خواهد کرد: ممکن است این دو میلیون صرف تعمیر یک منزل فرسوده شود یا بدهی فرد به نانوایی محله تسویه شود یا صرف خرید لوازمالتحریر و فرستادن فرزند خانواده به مدرسه شود یا در کلینیک محلی صرف درمان شود. همه این نوع خدمات عده بیشتری از اعضای دهک اول تا سوم را به کار خواهد گرفت و مصرف آنها را بالاتر خواهد برد و الخ.
نتیجهگیری: تغییر جهت بخشی اندکی از مصرف دهک ده به سمت مصارف دهک اول، نه تنها مستقیما به گیرنده اول کمک خواهد کرد بلکه زنجیرهای از تقاضای کار و خدمات در همان دهکهای پایین ایجاد میکند، در نتیجه میتواند اثر اهرمی بزرگی داشته باشد.
در بخشهای بعدی در مورد گزینههای دیگری برای بازتوزیع از طبقات بالا به پایین از طریق کسب و کارهای به نفع فقرا (Pro-Poor Business) و رشد معطوف به طبقات پایین (Pro-Poor Growth) خواهیم نوشت.
شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۰۱