به گزارش «
ميزنفت»، اندیشکده امریکن انترپرایز در مقالهای به قلم دانیل بلومنتال به بررسی روابط چین و آمریکا و تأثیر مسئله انرژی بر جایگاه ژئوپلیتیک این دو قدرت بزرگ پرداخته و مینویسد: در ۱۵ سال آینده، ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین محرک اصلی بازار بینالمللی انرژی خواهند بود. تولید و صادرات انرژی در ایالات متحده افزایش خواهد یافت، در حالی که چین در غیاب اصلاحات اقتصادی و انرژی، برای یکسان کردن تولید با تقاضای رو به رشد آن دوران سختی خواهد داشت. اما نرخ رشد مصرف انرژی در چین با کند کردن نرخ رشد اقتصادی تعدیل خواهد شد.
مرکز رصد راهبردی اشراف بدون تایید محتوا و ادعاهای مطرح شده در این گزارش، ترجمه کامل آن را صرفا جهت اطلاع نخبگان، کارشناسان، پژوهشگران، دانشجویان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر میکند و دروغ پراکنیها، اطلاعات نادرست، اتهامات و القائات این گزارش مورد تأیید اشراف نمیباشد.
• آیا چین نظام انرژی کنونی جهان را تغییر خواهد داد؟
از آنجایی که نظام انرژی زیرمجموعه نظام جهانی بزرگتری است که تحت کنترل آمریکاست، دو سؤال اساسی در مورد آینده انرژی وجود دارد: آیا چین همچنان نظم جهانی را- هرچند با بیمیلی- در بیشتر ابعاد میپذیرد یا بهطور فعالتری تلاش خواهد کرد آن را مطابق با منافعی که برای خود شناسایی کرده تغییر دهد؟ از نظر ایالات متحده، پرسش راهبردی اصلی این است که آیا این کشور منابع اقتصادی و دیپلماتیک لازم را برای حفظ نظام لیبرالی که در شکلگیری آن کمک کرده اختصاص خواهد داد؟ داستان جدید انرژی دوگانه است. نخست آنکه، ایالات متحده در حال تبدیل شدن به یک تولیدکننده و صادرکننده مهم است. با اینکه این موضوع علاقه آمریکاییها به پایین نگهداشتن قیمت نفت و ثبات آن در بازارهای جهانی را کاهش نمیدهد، اما ماهیت روابط آمریکا با تأمینکنندگان فعلی و خریداران جدید را تغییر خواهد داد.
مسئله دوم این است که اقتصاد چین در حال رکود بوده و تقاضای خارجی نسبی آن به تدریج کاهش مییابد. چین میتواند از طریق یک رابطه ترجیحی یا حتی راهبردی با ایران، عراق یا روسیه منافع نسبتاً بیشتری به دست آورد. ممکن است علاقهمندی آمریکا به روابط دوسویه در زمینههای انرژی و استراتژیک مانند آنچه با کشورهایی نظیر عربستان سعودی داشته، کمتر باشد، در حالی که حفظ منافع خود را بیشتر در ثبات خاورمیانه میداند.
• بخش انرژی چین بهطور فزایندهای به خاورمیانه وابسته است
از زمان پایان جنگ سرد، رشد گسترده اقتصاد چین و شوک تقاضای انرژی ناشی از آن بزرگترین تغییر نظام انرژی را ایجاد کرده است. بخش انرژی چین به دلیل ساختار صنعتی و نظارتی به شدت ناکارآمد خود بهطور فزایندهای- بین ۵۳ تا ۵۸ درصد و بیشتر- به واردات، آن هم عمدتاً از خاورمیانه وابسته شده است. چین برای تأمین حدود ۳۲ درصد از گاز طبیعی خود به واردات وابسته است. استرالیا، قطر، مالزی و اندونزی بزرگترین تأمینکنندگان گاز طبیعی مایع از طریق دریایی برای کشور چین به شمار میروند، در حالی که ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و برمه گاز طبیعی چین را از طریق خطوط لوله انتقال تأمین میکنند.
• نگرانیهای پکن در مورد اختلالات در مسیرهای تأمین انرژی
هنگامی که چین با تأمینکنندگان مهم، به خصوص در خلیج فارس و آفریقا روابط جدید تجاری و دیپلماتیک برقرار کرد، نگرانیهای پکن در مورد اختلالات در مسیرهای دریایی طولانی از آفریقا تا سواحل شرقی چین افزایش یافت. این کشور نگران تروریسم، دزدان دریایی و بیثباتی سیاسی بود، اما بیش از همه از این واهمه داشت که در صورت کاهش روابط چین و آمریکا، ایالات متحده و همپیمانانش بتوانند مسیر تأمین انرژی چین را قطع کنند.
در حالی که ادعاهای تاریخی کینهجویانه، ناسیونالیسم و امکان تولید انرژی در آینده در رفتار جسورانه چین در جنوب و شرق دریای چین نقش دارد، اما اتکای چین به این دریاها برای انتقال انرژی و صادرات کالا احتمالاً مهمترین عامل محرک رویکرد تهاجمیتر این کشور است. واکنش چین به مشکل آزاردهندهی محافظت از ذخایر انرژی خود سهگانه بوده است: (۱) یک رویکرد قدرتمندتر نظامی و دیپلماتیک دریایی (مأموریتهای جدید تاریخی)؛ (۲) نصب پرچم کشور در کشتیهای تجاری و بهطور کلیتر، بهرهگیری از قوانین بینالمللی؛ و (۳) برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای تولیدکننده نفت و گاز در آسیای میانه و ساخت خط لوله انتقال از این کشورها.
• استقرار نیروهای نظامی برای نمایش قدرت
نیروی دریایی ارتش آزادیبخش خلق چین مأموریتهای جدید تاریخی را در سه جهت به کار بسته است: (۱) استقرار یک نیروی ضربت دریایی از سال ۲۰۰۸ در خلیج عدن؛ (۲) استقرار نیروهای نظامی برای نمایش قدرت هم در دریای جنوبی چین و هم در اقیانوس هند، مسیرهای دریایی که بیشتر واردات انرژی از طریق آنها انجام میشود؛ و (۳) روابط دیپلماتیک و لجستیک نظامی و پهلوگیری {کشتیها} در بنادر سرراهی در خلیج فارس و آفریقا که بیشتر در عمان، یمن و جیبوتی بوده است.
علاوه بر ایجاد ناوگروههای دریایی شبیه به ناوگروههای ضربت، چین برای محافظت از منافع انرژی خود از سه طریق قابلیتهایی را به وجود میآورد. نخست آنکه نیروی زیردریایی خود را با سفر به اقیانوس هند و خلیج فارس تقویت میکند. اخیراً یک زیردریایی دیزلی چینی از تنگه مالاکا عبور کرد و قبل از ادامه مسیر خود به سمت خلیج فارس، در کلمبو پایتخت سریلانکا پهلو گرفت- و این اولین سفر شناختهشدهی یک زیردریایی چینی در اقیانوس هند بود.
اگرچه نیروی زیردریایی چین قابلیت نمایش قدرت در سطح جهانی ندارد، اما ناوگان رو به رشد متشکل از زیردریاییهای اتمی تهاجمی آن میتواند همیشه در اقیانوس هند حضور یافته و در صورتی که ایالات متحده یا دیگر قدرتهایی که به عنوان دشمن این کشور شناخته میشوند در مسیر تأمین انرژی چینیها ممنوعیت ایجاد کنند، توانایی اقدامات تلافیجویانه را دارد.
• شرکت فعالتر چینیها در مأموریتهای محافظت از خطوط ارتباطی دریایی
دوم اینکه چین در مأموریتهای محافظت از خطوط ارتباطی دریایی شرکت میکند. نیروی ضربت خلیج عدن مأموریتی است که فرصتی را برای ارتش آزادیبخش خلق چین فراهم آورده تا چگونگی نمایش قدرت در فواصل بسیار دور از سواحل چین را فرابگیرد، روابط دیپلماتیک و نظامی ایجاد کند و پشتیبانی پایدارتر از فعالیتهای برونمرزی را مورد بررسی قرار دهد. در سال ۲۰۱۴، ناوچه مجهز به موشک هدایتشونده «جیانگکای ۲» در حمایت از نابود کردن سلاحهای شیمیایی سوریه به سمت دریای مدیترانه تغییر مکان داد.
در آوریل ۲۰۱۵ یکی از ناوگروههای نیروی دریایی چین، یک مأموریت تخلیه غیرنظامیان را در یمن به انجام رسانده و هم چینیها و هم شهروندان خارجی دیگر را از جنگ داخلی جاری در این کشور نجات داد. همچنین ارتش آزادیبخش چین در حال ساخت ناوهای هواپیمابری است که میتوانند در امتداد مسیرهای دریایی طولانی تجارت چین به محافظت از خطوط ارتباطی دریایی بپردازند. نخستین ناو هواپیمابر این کشور «لیائونینگ» بود که در سال ۲۰۱۲ مأموریت خود را آغاز کرد.
سوم، چین نفتکشهای بیشتری را به عنوان یک مانع امنیتی به پرچم خود مجهز میکند. نفتکشهایی که پرچم یک کشور را به اهتزاز درآورده باشند، تحت قوانین بینالمللی از محافظت از کشور مربوطه بهرهمند میشوند؛ اگر در مسیر یک کشتی که پرچم کشوری روی آن نصب شده اختلال ایجاد شود، این کشور بهطور قانونی میتواند ادعای نقض حاکمیت خود را داشته باشد. در ۳۳ درصد نفتکشهای بزرگ چین پرچم نصب شده و این درصد رو به رشد است. (۹۱ درصد کشتیهای هندوستان از پرچم خود استفاده کردهاند، در حالی که کره جنوبی و ژاپن که کشورهای متکی به واردات به شمار میروند پرچم خود را به ترتیب در ۵ و ۱۴ درصد از کشتیهای خود به اهتزاز درآوردهاند.) این پیشرفتهای چین در زمینه امنیت دریایی دربرگیرنده راهبرد حفاظتی این کشور در برابر ممنوعیتهای ایالات متحده و نشانگر پیشرفت تدریجی یک قدرت دریایی جهانی است. این قدرت دریایی مستلزم زیرساختهای نظامی جهانی است، ناوگانی برجسته متشکل از ناوگروههای ضربت و متحدانی که جمهوری خلق چین هرگز نداشته است. پکن هنوز مجبور نشده تصمیم قاطعی در مورد این موضوع بگیرد که آیا خواستار این نوع قابلیت نمایش قدرت در سطح دریایی هست یا خیر.
• آیا ساخت خطوط لوله پرهزینه و واردات از طریق آنها به نفع چین بوده است؟
چین خطوط لوله فراملی و قابل بهرهبرداریِ انتقال نفت و گاز با کشورهای قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان و روسیه دارد. به علاوه، چین از طریق توافقنامهای که در مارس ۲۰۰۹ به امضا رسید، طرحهای خود برای ساخت خط لوله واردات نفت از میانمار را احیا نمود و در سپتامبر سال ۲۰۱۳ واردات گاز از این خط را آغاز کرد. چین ۴ درصد از نفت وارداتی خود را از قزاقستان و ۹ درصد را از روسیه تأمین میکند- که مقداری از آن از طریق ریلی، مقداری از طریق دریایی و بقیه نیز بهوسیله خطوط لوله منتقل میشود. در سال ۲۰۱۳، این کشور نیمی از گاز وارداتی خود معادل ۴/۲۴ میلیارد مترمکعب را از ترکمنستان تأمین کرد. با اینکه طرحهای خط لولهی چین بر ژئوپلیتیک آسیای میانه اثراتی داشته، از جمله اینکه رقابت چین و روسیه را برای نفوذ سیاسی در منطقه افزایش داده، اما برای تأمین نیازهای انرژیِ چین کار چندانی انجام نداده است. ساخت خطوط لوله پرهزینه است و واردات از طریق آنها از واردات مبتنی بر مسیرهای دریایی گرانتر خواهد بود. چین ۴۰ درصد از نفت خود را از طریق دریایی وارد میکند و صرفاً خطوط انتقال نمیتوانند این میزان نفت را جابجا کنند.
• انقلاب انرژی ایالات متحده و چالش سامانمند پیشروی چین
پایان شوک تقاضای چینیها به این معنا خواهد بود که چین در مورد راهبرد انرژی خود آشفتگی کمتری خواهد داشت و این فرصتی را فراهم میآورد تا این کشور در خصوص چگونگی اجرای راهبردهای جدید دیپلماتیک و نظامی خود بازنگری کند. انقلاب انرژی ایالات متحده از طریق نقض سهمیههای غیرواقعی تولید مطلوب اوپک و تضعیف توانایی روسیه به استفاده از انرژی به عنوان یک سلاح، در حال به عقب راندن نظام انرژی به سمت بازار آزاد است. چین ناچار است برای مقابله با این نوع چالش سامانمند قدرت بیشتری به دست آورد. این کشور میتواند با تبدیل منابع بیشتری به قدرت نظامی یا از طریق دستیابی به پیشرفتهای دیپلماتیک- مثلاً با متحد شدن با کشور مهمی مانند روسیه یا ایران- به چنین هدفی دست یابد.
ادامه دارد...
منبع: اشراف