به گزارش «ميزنفت»، روزنامه «میزان» - ۲۸ اسفند ۱۳۵۹ به مناسبت روز ملی شدن صنعت نفت با مهندس مهدی بازرگان به مصاحبه نشست که سخنان وی در آن دوران با حاشیه هایی همراه بود. متن این گفت و گوی تاریخی در ادامه می آید:
*در ارتباط با ملی شدن صنعت نفت و وظیفهای که دکتر مصدق به عهده شما گذاشته بودند، اندکی برای ما بگویید.
دکتر مصدق پس از آنکه در مجلسین تصویب شد که برای خلع ید و نمایندگی مجلسین در نظارت بر اداره شرکت نفت یک هیات مختلط متشکل از سه عضو از هر یک از دو مجلس و قائم مقام وزیر دارایی در کار شرکت نفت، آقای مهندس حسیبی باشد و یک هیات مدیره موقت برای تحویل گرفتن مدیریت شرکت نفت به خوزستان برود، بنده را به عنوان رئیس هیات مدیره برگزید.
اعضاء دیگر هیات مدیره دکتر علی آبادی و مهندس بیات بودند و سه نفری که از طرف هیات مختلط مجلسین آمدند آقایان حسین مکی، دکتر متین دفتری و علیقلی اردلان بودند. مرحوم دکتر سفارش کرده بود به وزیران و کارمندان انگلیسی شرکت سابق نفت بگوییم به شرط آنکه خود را مستخدم و تابع هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران بدانند در پستهای خود باقی خواهند ماند و از همان حقوق و مزایا برخوردار میشوند. ضمناً نظامات و مقررات سابق به قوت خود باقی میماند. تحویلگیرندگان نفت نیز اگر رسید به نام شرکت ملی نفت ایران بدهند میتوانند به همان نرخ و شرایط قراردادی که با شرکت سابق نفت انگلیسی و ایرانی داشتهاند نفت ببرند.
همانطور که میدانید ظاهر امر کودتا موفق شد و نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی و دکتر مصدق شکست خوردند و ساقط شدند. این تاسفی است که آن زمان مردم میخوردند و حالا هم خیلیها این مساله را برای تخفیف و توهین به مصدق و به جبهه ملی و ملیون و نهضت ملی خیلی به زبان میآورند که این حرکت به شکست منتهی شد و ساقط شد و حتی بعضیها بیانصافی و بیاطلاعی را تا آنجا میبرند که میگویند به همین دلیل که وقتی کودتا صورت گرفت هیچ کس از مصدق پشتیبانی نکرد معلوم میشود که مصدق را ملت محکوم کرد. به هیچوجه اینطور نیست.
اولاً این حرکت ملت ایران به رهبری دکتر مصدق و ملی کردن نفت را به هیچوجه نمیتوانیم بگوییم شکست خورد؛ اگر مراحلی یا پردههایی برای آن هدف مصدق قائل باشیم، میتوانم بگویم ۴ مرحله داشت. مرحله اول گذراندن قانون ملی کردن نفت که در آن زمان حتی کسی تصورش را نمیکرد و این راهحلی بود که خود مرحوم دکتر مصدق میگفت ابتکار مرحوم دکتر فاطمی بود یعنی پیدا کردن یک راه قانونی و نسبتاً ساده برای کوتاه کردن دست انگلیسیها. آن زمان این مطلب را به کرسی نشاندن یعنی به صورت قانونی شرکت نفت را با آن عظمت که تصور رودررو شدن با آن را کسی نمیکرد با یک ماده قانون به این صورت درآوردن و محکوم کردن این خود کار خیلی بزرگی بود که از مخالفین سرسخت این طرح حزب توده بود. نفت قانوناً در ایران ملی شد و همه نیز آن را قبول کردند.
مرحله دوم خلع ید از شرکت نفت بود که اختیار را از دست آنها بگیرند و این دستگاه عظیم که برای ما ایرانیها هم به لحاظ عظمتش وحشتناک بود و هم مرموز بود و کسی هم خبر نداشت که در آن چه میگذشت و کارمندان شرکت نفت هم خود را متعلق به یک مملکت دیگر میدانستند، کوتاه کردن دست انگلیسیها و بعد حفظ کردن آنجا بود و اداره کردن آن کار واقعاً باعظمتی بود.
البته بعد که گذشت به نظر آسان میآمد ولی کاری بود که خود انگلیسیها چنین تصوری را نمیکردند و ما را دائماً تهدید میکردند. وقتی ما رفتیم آقای دریک مخصوصاً آن دستگاهها و تشکیلات عظیم را نشان میداد که ما را مرعوب بکند و صریحاً میگفت که اگر ما برویم کنار همین برای شکستتان کافی است.
برای اینکه این ۷۰، ۸۰ هزار کارمندی که وجود دارد و همه منطقه خوزستان که به طفیل شرکت نفت زنده است و میگردد همه اینها قطع میشود و از بین میرود. بنابراین انجام این عمل که انگلیسیها رفتند و ما ایرانیها جای آنها را گرفتیم، دستگاه را حفظ کردیم و راهش انداختیم و میشود گفت حتی آب از آب تکان نخورد، تصفیه و تولید نفت ادامه پیدا کرد و صدور نفت هم ادامه پیدا کرد و دومین گام دکتر مصدق و آن هیات با پیروزی صد درصد انجام شد. مرحله سوم پیروزی ما در جناح حقوقی بود که در آنجا هم کسی این امید را نداشت که مجامع بینالمللی رای به حقانیت و قانونیت ایران بدهند. این هم با مسافرتهایی که به لاهه و دیگر جاها با مشاورینش از جمله مهندس حسیبی و دکتر سنجابی کرد، با پیروزی صد درصد انجام شد و دنیا، ایران را به لحاظ قانونی صاحب حق شناخت.
مرحلۀ چهارم این بود که ما دستگاهی را که تحویل گرفتیم و از لحاظ قانونی صاحب و مالک آن بودیم، بتوانیم از آن بهرهبرداری بکنیم. بهرهبرداری به این معنا که پول از توش در بیاید؛ یعنی نفتمان را استخراج بکنیم و صادر بکنیم. این آخرین سنگری بود که انگلیسیها پشت آن رفتند و علیه ما جبهه گرفتند.
کاری هم که آنها کردند این بود که اولاً از شرکتهای نفتی بزرگ خواستند که اینها همه همپیمانان و همگام شوند که از ایران نفت نخرند و بعد هم از کلیه فروشندگان و قطعات و ماشینآلات خواستند که حتی یک دانه چراغ و یک پیچ به شرکت ملی نفت ایران نفروشند و در همین زمینه از راه تبلیغات و دیپلماسی از لحاظ کادر متخصص ایران را در تنگنا قرار داده بودند. در واقع اینجا بود که جنگ اصلی و عمده در گرفت و همین مرحله را اگر شش یا هفت ماه بعد دکتر مصدق مهلت پیدا میکرد و ملت ما صبر میکرد و مقاومت پیدا میکرد، مسلم انگلیسها تسلیم میشدند و شروع هم شده بود. مثلاً با بعضی از کمپانیهای ایتالیایی و... معامله تهاتری هم انجام شده بود که آنها کارخانه نساجی به ما بدهند و از این طرف مثلاً نفت ببرند و کمپانیهای خارج هم کمکم باز شده بود که جنس هم به ما بدهند.
اینجا بود که سیاست و دانش سیاسی تجربه انگلیسیها از یک طرف و فساد و خرابی و خیانت داخلی ما از طرف دیگر دست به دست هم دادهاند و در جبهه سیاسی و حکومتی، مصدق را شکست دادند. در برابر محاصره اقتصادی مرحوم دکتر مصدق کاری که کرد و موثر بود، این بود که میگفت ما اقتصاد بدون نفت را مد نظر قرار میدهیم. فرض میکنیم که اصلاً نفت نداریم. احتیاجات مملکت و نیازهای آن را از راههای دیگر تامین میکنیم. همین کارها را هم کردند و در زمان دکتر مصدق تنها دورهای بود از زمان احمدشاه به این طرف که بودجه مملکت ایران بودجه متعادل داشت.
انواع مختلف صادرات درست شده بود، مثلاً صادرات کرومیت، سنگهای معدن مختلف و محصولات زراعتی، بر خلاف حالا که دیگر دست و بالمان و جیبهامان خالی است، خیلی رو به رشد و ترقی و توسعه پیدا کرده بود و کاملاً ایران میتوانست با اقتصاد بدون نفت روی پای خودش زندگی بکند تا بالاخره آنها تسلیم بشوند و حتماً هم تسلیم میشدند. ژاپنیها جلو آمده بودند، میخواستند معامله نفت بکنند. بنابراین میتوان گفت که برای هر چهار جبهه، در هر چهار پله یا در هر چهار مرحله، این نهضت و دکتر مصدق تدابیر صحیح و راههای درستی گرفته بودند و اقدامات هم خوب انجام شده بود و پیروزی مسلم بود. جز اینکه با آن کودتاشان و آن کودتا هم اول با پیشگامی حزب توده بود و بعد هم ایادی و عوامل مختلف که همیشه در داخل مملکت هستند و مردم هم آنطور که باید آن موقع تمرین نداشتند، تشکیلات نداشت، ملت ما چنین تجربهای را در مبارزات سیاسی نداشت، الحمدالله همیشه هم خائنین زبردست یک عده جاهطلب، یک عده کمظرفیت و حسود، یک عده مامور و مزدور هم وجود دارند. یک عده هم، مثل دکتر بقایی که زرنگ هم بودند، اینها تا توانستند در داخل اخلال کردند و با خارج همکاری کردند، آن موقع ملت ایران این آمادگی را نداشت، درک نمیکرد که محمدرضاشاه چه اعجوبهای است. چه موجود شریر و مزور و خرابی است. اثر و نقش بزرگ استبداد را نمیدانست، بنابراین همه توجه و حملهشان آن زمان به طرف استعمار بود، به طرف انگلیسیها بودند.
این جبهه داخلی که استبداد باشد، این را خود مرحوم دکتر مصدق و نزدیکانش و جبهه ملی متوجه بودند و خطر را هم از ناحیه آنها میدانستند و از همان روزهای اول هم معلوم شد که دشمن ملی کردن، شاه امت و دربار، اما افکار عمومی هنوز این آمادگی را نداشت. و خلاصه جنگ را فقط در جبهه جنگ استیلای خارجی به کار انداخت، دیر به سراغ استبداد آمد و این یک درس و عبرت بزرگی برای ملت ایران شد، هم این و هم مساله تشکیلات دادن و ایدئولوژی داشتن برای مبارزه، که این درس و تجربهای شد برای این انقلاب اسلامی ایران.
*چه مسائلی در ارتباط با زندگی سیاسی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد مطرح بود که میتواند این روزها برای ما قابل استفاده باشد؟
زندگی مرحوم دکتر مصدق روشن و قانونی و وطندوستانه و باشهامت بود. آن مرحوم همیشه مدافع حقوق ملت و آزادی و استقلال مملکت و اجرای صحیح قانون اساسی بود. یکی از پنج نفر وکلای او که قاطعانه و منطقی با رضاخان که میخواست به منظور سلطنت خود قانون اساسی را تغییر دهد، مخالفت کرد (مخالفین دیگر مرحوم مدرس و مشیرالدوله و شاید مستوفیالممالک) کودتای ۲۸ مرداد که به دست سرلشکر زاهدی انجام گرفت، توطئهای بود که آمریکا و انگلستان با همکاری دربار (اشرف پهلوی) ترتیب آن را داده بودند و دستیاران چندی در ارتشیان و مجلسیان (از جمله دکتر بقایی) و بعضی از روحانیون داشت. مخالفت با ملی شدن نفت و با حکومت دکتر مصدق و کارشکنیها علیه نهضت ملی ایران را قبل از همه حزب توده به راه انداخت. اختلافات داخلی و اخلالگریهای شاه و دربار و عدم رشد و تشکیلات مردم و احزاب ملی را نیز باید به حساب آورد.
*به نظر شما عمدهترین اشتباهات مصدق چه بودند؟
یکی از اشتباهاتی را که به ایشان نسبت میدهند، گرفتن اختیارات از مجلس و بعد هم منحل کردن مجلس بود. همچنین خیلیها میگویند که اشتباهش این بود که آن زمانی که قدرت داشت، مخالفینش را نگرفت و نکشت، اگر آنها را میکشت و از بین میبرد و دربار و شاه را هم مثلاً به یک ترتیب بیرون میکرد، این مصیبتها برای او پیش نمیآمد. این اشتباهاتی است که به مصدق نسبت میدهند.
اشتباه اول راجع به مجلس که به او نسبت میدادند اگر آدم خودش را در شرایط آن روز بگذارد، میبیند که چارهای جز این نداشت. توطئهای علیه مصدق درست کرده بودند که از راههای قانونی و اخلال در افکار عمومی او را ساقط کنند. چارهای جز این نداشت، این کار را کرد. اما اینکه میگویند چرا مخالفین را از بین نبرده، توقیف نکرد و نکشت که مملکت از شر آنها راحت بشود، این اشتباه او نبود. اصالت کار او بود، برای اینکه اصلاً او حرفش در تمام عمر و نهضتش برای دفاع از قانون بود، یعنی او میگفت باید قانون حاکم باشد، اگر او هم مثل سایرین بدون محاکمه، بدون قانون و بدون مدرک یک عده را میگرفت یا اعدام میکرد، خوب فرقی بین مصدق و مثلاً قوامالسلطنه یا شاه و یا سایرین نبود، برای اینکه آنها هم وقتی یک عدهای را میگرفتند و محروم از حقوق سیاسی و اجتماعی میکردند، نمیگفتند که ما میخواهیم خیانت بکنیم، آنها میگفتند برای رفع شر این اخلالگرها است که میخواهیم این کار را بکنیم، ولی حرف مصدق این بود که نه، باید آنچه که در مملکت میشود روی قانون اساسی و روی موازین صحیح قانونی باشد. و برای ملت افکار باید حاکم باشد.
بنابراین توقع اینکه او بیاید و یک کار خلاف قانون و خلاف آراء بکند، این یعنی افکار و انتخار خودش، پس این را نمیتوان گفت اشتباه بوده، البته به نظر کسانی که حالا هم هستند، میخواهند انقلابی عمل بکنند و برایشان پا گذاشتن روی قانون و نظم و اصول و مقررات مثل آب خوردن است، البته باید دید مصدق اشتباه کار بوده، میبایستی مثلاً اشرف را میگرفت و سر به نیستش میکرد، یا زاهدی و یا دیگران را، ولی آن وقت او دیگر مصدق نبود.
نظیر این اشتباه و ایراد را به مقیاس بزرگتری را البته در عالم تشبیه به علی هم میگرفتند، علی را هم میگفتند که تو در عین اینکه میدانی ابن ملجم قاتل تو خواهد بود، چرا او را نکشتی؟ به نظر خیلی هم چیز سادهای میآید... ولی علی آمده بود دفاع از اسلام بکند، یعنی اسلام را در دنیا بشناساند و عمل بکند و اجرا بکند ولی عجله هم نداشت که فوری همان روز اجرا بشود، علی دنبال قدرت نبود. دنبال حق بود، حق اجازه نمیداد که قصاص قبل از جنایت بشود، یا همین ایرادی که به مسلم ابن عقیل بود که چرا خانه هانی بن حمزه، ابن زیاد را با اینکه میتوانست با شمشیرش او را از بین ببرد، این کار را نکرد. برای اینکه میگفت ما اهل خاندان خدعه و نیرنگ و ناجوانمردی نیستیم.
*جملاتی که این روزها به مصدق میشود، به نظر شما به چه منظوری انجام میشود؟
این جملاتی که این روزها به مصدق میشود، دنبال همان حملاتی است که سابقاً میشد، یعنی بیشتر از ناحیه همان جبهه و جناح است که خیانتشان و دشمنیشان با ملت از همان روز هم بود و فروگذار هم نکردند، حالا دو مرتبه میدان پیدا کردهاند که بد بگویند. ایرادهایی میگیرند که ایرادهای غیروارد است، ما اگر برای دکتر مصدق ارزش و احترام و مقام بزرگ تاریخی و ملی قائل هستیم روی آن جنبههای پارلمانی و سیاسی و مبارزات ملی او است و او مظهر دفاع از آزادی و استقلال مملکت و ترقی و اعتلای مملکت بود و با استیلای خارجی در افتاد و بزرگترین موفقیت را به دست آورد و ما باید یادمان نرود که انگلیسیها در زمان ملی کردن نفت در واقع قدرت شماره یک دنیا بودند. همان مقامی را که حالا آمریکا دارد، آن موقع انگلیسیها داشتند و فاتح از جنگ قبلی بیرون آمده بودند. آمریکا هنوز اینطور نفوذ در دنیا نداشت: روسها هم خیلی تسلط فوقالعادهای را پیدا نکرده بودند و انگلیسیها وارث امپراتوری و عظمت دویست سالهشان بودند، هنوز با آن عنوان در دنیا زندگی میکردند و قسمت عمده نفت دنیا دست آنها بود. ملی کردن نفت در ایران ضربهای را که به انگلیسیها زد، اولاً باب فتحی شد در دنیا به طوری که مرحوم عبدالناصر هم گفته بود که ما به تاسی از دکتر مصدق بود که کانال سوئز را ملی کردیم، او به ما یاد داد. و پشت سرش همینطور این جنبشهای آزادیبخش و جنبشهای رهایی از دست استعمار در تمام دنیا رخ داد و انگلیسیها یکمرتبه به مقام قدرت درجه ۲ و ۳ ساقط شدند. ما اگر برای مصدق ارزش و اهمیت داریم این است. انتظار ملت هم از مصدق این بود.
حالا بعضیها میآیند گو اینکه آن زمان هم آنها متهم میکردند به اینکه معتقدات دینی درستی ندارد و علیه اسلام است که البته میگفتند. چنین چیزی نبود. تز دکترای مصدق راجع به قانون ارث در اسلام بود که در سوئیس گذرانده بود. او مرد مسلمان و مبلغ اسلام بود. نمیدانم در مجلس چهارم یا پنجم بود، خوب یادم هست که به عنوان شروع سال هدیه برای مجلس، که البته این هدیه یک مقدار علیه رضاخان و آن جریانات بود، شمائل حضرت رسول را آورد و به مجلس تقدیم کرد. مخصوصاً این را من خوب یادم هست با توجه و اعلام: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه شعاری بود که در مجلس آن زمان و با هدیه شمائل حضرت رسول، پیغمبر اکرم، ایشان به مجلس داد و آن موقع مردم نمیفهمیدند که این برای چیست؟ چه منظوری از این دارد. ولی چهبسا پیشبینی این را میکرد که راه نجات ایران و پیروزیش همین توجه به تعلیمات پیغمبر است و قبول این اصل که اسلام بالاتر از همه است و هیچچیزی روی اسلام نمیتواند بیاید. آن موقع چنین حدیثی و چنین شعاری آن قدر ناشناخته بود که خود من هم این را اول دفعه از زبان مصدق شنیدم و یاد گرفتم که: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه. مرد معتقدی بود، مسلمان بود، ولی مطابق جو و انتظارات آن زمان بود. مثلاً عکسی این طرف و آن طرف میگردانند که دست ثریا را بوسیده، حالا این راست باشد یا مونتاژ باشد، من نمیدانم. ولی اینها از روی سوءنیت و سفسطه است.
هیچوقت ما مصدق را به عنوان یک مرجع تقلید و یک رهبر مذهبی، حتی یک معصوم مذهبی، معرفی نکردیم. چنین توقعی هم نداشتیم و خود او هم هیچوقت ادعایی نداشت و به علاوه زمانه یک زمانی بود که این رشد و طرز فکر حالا وجود نداشت. کی اینکه بعد از حتی دولت مصدق و بعد از آن... چندین سال بعد که خیلی افکار پیشرفت کرده بود، مرجع تقلید بزرگ آن زمان مرحوم آیتالله بروجردی، وقتی علیرضا که فاسدترین، خبیثترین و منفورترین و ظالمترین بچههای پهلوی بود و مردم از دست او اصلاً امان نداشتند.
وقتی او مرد که مردنش هم بعدها معلوم شد به احتمال قوی خود شاه باعث قتل او شده بود. چون از طرف او که خیلی زرنگ و شیطان بود احساس خطر برای سلطنتش میکرد، به هر حال اینطور معروف است و احتمالاً هم باید درست باشد که خود شاه ترتیبی فراهم کرد که علیرضا از طیاره سقوط کند و بمیرد. خوب مرحوم آیتالله بروجردی که مرجع تقلید بود و خیلی هم احترام داشت و صدر روحانیت بود، تلگراف تسلیت برای شاه میفرستد.
تسلیت برای مرگ یک چنین پسر شیاد، فاسد، ظالم، ستمکار آن وقت بالای آن برای شاه مینویسد خلدالله ملکه، یعنی دعای جاودان بودن سلطنت محمدرضاشاه را میکند باید خودمان بدانیم در آن جو، آن زمان که مرجع تقلید یک همچنین تلگرافی برای شاه میکند و او را خلدالله ملکه میداند و همچنین روحانیون دیگر، فرض کنید در زمان مشروطیت ما الان افتخار میکنیم به وجود سیدمحمد طباطبایی، جزو پایهگذاران مشروطیت مرحوم میرسیدمحمد طباطبایی بود.
معذالک وقتی نگاه میکنیم نامهای که ناصرالملک که نایب سلطنه بود با طباطبایی رد و بدل کرده بود، یا نامهای که حالا یادم نیست همان طباطبایی بود یا یک کسی مشابه او جزو همین بزرگان روحانین صدر مشروطیت راجع به محمدعلی میرزا مینویسد، اگر آن نامهها را بخوانید که چقدر خاضعانه و چقدر با تمجید و حتی میخواهم بگویم با تملق نسبت به محمدعلی میرزا یا نسبت به سلطنت هست، آن وقت میفهمیم که مثلاً این عمل مرحوم دکتر مصدق که تازه هم هیچ مقام پیشوایی دینی نداشته و ادعای باصطلاح تقوا و عصمت مثلاً مذهبی هم نداشته، چقدر مال این نسبت به آنها کوچکتر و ضعیفتر است. به علاوه وقتی اشخاص سوءنیتی نداشته باشند و ریگی در کفششان نباشد، وقتی میخواهند قضاوت درباره یک شخص یا درباره یک امری یا درباره یک شیء بکنند، قضاوت هیچوقت نباید روی یک نکته خاص، روی یک نقطه بد متمرکز باشد، باید مجموعه آن شخص یا آن موضوع را نگاه بکنند، در مجموع کارهای اساسی و عمدهاش که معرف آن شخص است آنها را بگیرند، جزئیات را هیچوقت نباید اساس قرار بدهند. این است که این حملاتی که میشود یک مقداری روی تعصبات روحانیت و صنفی است یک مقدار هم روی همین دشمنیهایی که آن زمان بوده و میخواهند مصدق را کوچک بکنند که خودشان مثلاً بزرگ بشوند در حالی که هیچوقت با کوچک کردن کسانی که تاریخ دربارهشان قضاوت کرده، دیگر مصدق به عنوان یکی از خدمتگزاران و پایهگذاران بزرگ و مبتکر مبارزه با استیلا و استبداد در دنیا شناخته شده، با این حرفها که با فلان آقا اختلاف داشت یا فلان جا کج رفت که ممکن است کج رفته باشد ولی اینها چیز کوچکی است.
منبع: تاریخ ایرانی