کاهش پیش بنی رشد اقتصادی چین، افزایش تولید نفت لیبی، بیتأثیر بودن داعش در کاهش تولید نفت عراق، تحریمهای غرب علیه ایران و روسیه و از همه مهمتر افزایش ظرفیت تولید شیل نفت در امریکا، گرچه عوامل مهمی در کاهش قیمت نفت طی ۴ ماه گذشته به شمار میروند اما مگر میتوان منکر باز شدن «چتر نفتی» آل سعود بر مسئله کاهش قیمت شد؟
بله؛ نمیتوان بهسادگی از اقدام معنادار عربستان در تشدید سقوط قیمت نفت به بهانه حفظ سهم بازار عبور کرد؛ کشوری که در چند برهه زمانی به بهانههای مختلف خوشخدمتی خود را به واشنگتن ابراز داشته و سیاستهای نفتی آن در سال ۲۰۱۴، نمونه تکاملیافته این ارادت «غیرقابل قیمتگذاری» است.
گرچه برخی صاحبنظران بر این باورند که کاهش ۳۰ دلاری قیمت نفت طی چند ماه گذشته به دلیل تأثیرگذاری عوامل بنیادی است امانگاهی گذرا به بازار نفت و نقش زیرکانه عربستان در این بازی بهخوبی نشان میدهد شرایط امروز دو کشور را نشانه گرفتهاند: «روسیه و ایران». حکومت وهابی شبهجزیره هرچند در بستر سیاستهای امریکا به بلوغ اقتصادی از نوع «عقب ماندهاش» رسیده است ولی همواره سیاست نفتی خود را از بازی سیاسی «تفریق» میکند و بهزعم خود بیشتر اهل «رقم» است تا اهل «رمق»!
بااینوجود چنین ادعایی، «آشوب منتقدان نفتی» ریاض را به اوج خود رسیده است و «پرچمهای انحرافی» دیگر مانند گذشته کار آیی ندارند. برای درک بهتر این موضوع، سعی میشود تاریخچه و عوامل حضور عربستان در سیاستهای کاخ سفید اشارهشده و در گام بعدی، توجیهات آل سعود برای کاهش قیمت نفت و همچنین وضعیت سیاسی – اقتصادی عربستان سعودی و آینده آن، مورد کنکاش قرار بگیرد.
*همهچیز از غفلت بریتانیا آغاز شد
جنگ جهانی و پیامدهای پسازآن، اهمیت نفت ایران را برای لندن بهروشنی ملموس کرد بهطوریکه وینستون چرچیل نخستوزیر کهنهکار انگلیس دراینباره گفت: «پیروزی در جنگ جهانی مرهون موجسواری ما روی نفت ایران بود».
همین موضوع بهوضوح نشان میداد که اهمیت ایران برای بریتانیا بیش از هر کشوری در منطقه است لذا حفظ و حتی ارتقای نقش این کشور در ایران، بهعنوان مهمترین استراتژی لندن در آسیا شناخته شد، هم به لحاظ دسترسی به منابع نفتی و هم جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران.
در چنین شرایطی بیتوجهی بریتانیا به سایر کشورها بهویژه عربستان و شخص آل سعود، نوعی نارضایتی را در این کشور به پا کرد که نهایت این نارضایتی به تغییر آرایش سیاسی منطقه گرایید. انگلستان هیچگاه فکر نمیکرد درازای توجه بیشازحد به ایران و نفتش، بهراحتی از منطقه راندهشده و برای همیشه حیاطخلوت خود را ترک میگوید.
شرکت سوکال امریکا با زیر پا گذاشتن قرارداد خط قرمز که خود مقال مفصلی است، در ابتدا وارد بحرین شد و در مرحله بعد شنزارهای عربستان را هدف گرفت؛ این شرکت با کمک تگزاکو، مجوز لندن و البته با فشار آل سعود و امریکا وارد خاک عربستان شد؛ بریتانیا که حاضر نبود این شرکتها به قلمرو آنها نفوذ کند به خیال آنکه در شنزارهای شبهجزیره چیزی جز مار و عقرب نیست مجوز این شرکتها را بهصورت «رفاقتی» صادر کرد تا ضمن حفظ روابطش با امریکا، از نارضایتی حاکمان اعراب بکاهد.
ابن سعود یکچشم و ۷۹ فرزنده البته در ابتدا مخالف سفتوسخت اکتشاف نفت در شبهجزیره بود اما به دلیل ضعف مالی و مشکلات عدیدهای که با آن روبهرو بود درنهایت رضایت خود را اعلام کرد تا شرکتهای امریکایی کار خود را در عربستان آغاز کنند و بهراحتی به نفت برسند.
سال ۱۳۳۹ ابن سعود نخستین فردی بود که بهطور رسمی فلکه نفت در رأس التنوره را چرخاند و امریکا نیز سرخوش از شانس بزرگی که نصیبش شد سال ۱۹۴۲، برای اولین بار دفتر نمایندگی خود با یک دیپلمات را در جده دائر کرد.
دیپلماتهای امریکایی که دورههای جاسوسی پیچیدهای سپری کرده بودند در قامت مشاور نفتی وارد ریاض شده و در چادرهای متحرک ابن سعود، وی را درباره خروج از حاکمیت بریتانیا و برگزیدن امریکا برای همپیمانی جدید تهییج کردند؛ در میان همه این جاسوسان، نام «فیلبی» از همه ماندگارتر شد، او مشاور ارشد ابن سعود لقب گرفت به حدی که تمامی تصمیمات نفتی پادشاه عربستان توسط وی گرفته میشد و نقش مؤثری در خارج کردن بریتانیا از جغرافیای سیاسی – اقتصادی شبهجزیره ایفا کرد.
از سوی دیگر، آل سعود در یک دهه نخست پادشاهی خود به دلیل شورشها و جنگهای قبایل، «آسمان» حکومت خود را «آفتابی» ندید و ترس از برچیده شدن حکومت وهابی - سعودی، «جاده» را برای ورود گستردهتر امریکا به عربستان صاف کرد لذا در سال ۱۹۴۵، ملاقات سری ملک عبدالعزیز پادشاه عربستان و روزولت رئیسجمهور امریکا در عرشه یک ناو جنگی واقع در کانال سوئز پیشنهادهای معمولی را به «خاک» سپرد و برنامه جدید پیش روی شاهزادگان گذاشته شد.
در این ملاقات شبانه مقرر شد امریکا برای تثبیت قدرت آل سعود در نقش «ژاندارم خاموش» ظاهرشده و درازای آن شرکتهای آمریکایی برای تحصیل امتیازات نفتی عربستان راهی سرزمین صحرای سوزان شوند. از سال ۱۹۴۵ به بعد شرکتهای تگزاکو، اکسون و موبیل فعالیتهای اکتشافی خود را آغاز کرده و آرام کو را بنا نهادند؛ ۶۰ درصد «آرامکو» به دو شرکت شورون وتگزاکو، ۳۰ درصد به اکسون و ۱۰ درصد به موبیل اعطا شد تا آمریکاییها بیشتر از گذشته به رویای همیشگی خود جامه عمل بپوشانند بهنحویکه بسیاری از رسانههای جهان در آن دوران تشکیل آرامکو را بزرگترین امتیاز اقتصادی خارجی ایالاتمتحده بدانند.
با کشف میدانهای جدید در عربستان و رونق گرفتن صنعت نفت در عربستان، امریکا به موقعیتی استراتژیک در خاورمیانه دست پیدا کرد که هیچگاه خواب آن را نیز نمیدید؛ با تأسیس آرامکو و حضور فعال شرکتهای آمریکایی و نوزادان استاندار اویل در سرزمین صحرای داغ، آل سعود به ثورتی افسانهای دست پیداکرده بود که همین ثروت عظیم، استقلالطلبی را در وجود فنسالارهای عربستان زنده کرد. اوج این استقلالطلبی در دوران تشکیل اوپک دیده شد جایی که تریکی وزیر نفت عربستان با بلندپروازی قصد کودتا علیه منافع اقتصادی امریکا در عربستان را داشت.
*داستان اوپک و حذف یک مزاحم
سال ۱۹۵۹، کنگره نفت عرب قرار بود در قاهره برگزار شود، پرز وزیر نفت ونزوئلا بهطور شگفتانگیزی خود را به این شهر رساند فارغ از آنکه غولهای نفتی نیز نمایندگان خود را به این شهر راهی کرده بودند تا مبادا «فتنه نفتی» علیه آنها برپا شود و سازی «ناساز» کوک شود اما پرز، تریکی و چند نماینده کشورهای نفتی را به «معادی» قاهره برد و شبانه روی قایقهای شناور در رودخانه نیل نطفه «اوپک» را بست.
وی به زیرکی برای افزایش سهم ونزوئلا از بازار و درآمدهای نفتی کشورش، دیگران را برای تشکیل اوپک همراه کرد تا به «پدر اوپک» ملقب شود؛ وی به دنبال ایجاد «جزیره ثبات» در منطقهای «ناآرام» داشت و فقط به خود میاندیشید هرچند که ژستهای ملیگرایانه وی حاضران را به وجد میآورد.
بااینوجود، اختلافات ابتدایی میان اعضای این سازمان به حدی بود که چشموهمچشمی برای تولید بیشتر گاهی عقوبت کار را به حمله نظامی میکشاند بهطوریکه عراق، بارها قصد لشگر کشی به کویت و اشغال این کشور را در مرحله نهایی بهپیش برده بود که با مخالفت «انگلیس تضعیفشده»، پا پس کشید؛ شاه ایران نیز خواهان افزایش تولید و درامدهای نفتی کشور خود بود؛ تریکی در عربستان چنان فضایی را برای ملی شدن صنعت نفت و غلبه بر امریکا به وجود آورده بود که شاه عربستان به دست برادرزاده خود و به دستور امریکا کشته شد.
تریکی وزیر ضدآمریکایی عربستان به «بدر» تبعید شد و زکییمانی جوان تحصیلکرده در امریکا جانشین وی شود تا در جورچین که امریکا برای اوپک و ملک فیصل طراحی کرده است به ایفای نقش خود مشغول باشد و توافقهای «غیر شفاف» رسمی شوند.
*داستان یک قرارداد
با دفع خطر از منافع اقتصادی امریکا در عربستان، اواسط دهه هفتاد میلادی بود که قراردادی مهم به آل سعود تحمیل شود که بر اساس آن در صورت تکروی عربستان در سیاستهای نفتی، ریاض بزرگترین متضرر باشد و نه واشنگتن.
با افزایش روابط اقتصادی و سیاسی امریکا و عربستان در همان ایام، یک دیپلمات سعودی عکسهایی از ریاض را به یک دیپلمات آمریکایی نشان داد که محور به سلطه کشیدن عربستان سعودی از سوی امریکا شد. عکسها در نگاه نخست ساده به نظر میرسید: «گله بز که در میان انبوهی از زباله در خارج از یک ساختمان دولتی میچریدند.»
همین صحنه کافی بود تا بنگاههای اقتصادی امریکا خود را برای درآمدزایی در تمامی شئون اقتصادی آل سعود آماده کنند بهویژه آنکه در تحریم فروش نفت به اسرائیل و کشورهای حامی آن، ایالاتمتحده دچار چنان بحران مالی شده بود که در تاریخ آن کشور بیسابقه بوده است. هنری کسینجر مرد پر معمای سیاست خارجی امریکا اواخر سال ۱۹۷۳ اعتراف میکند: «تا حالا ازنظر سیاسی و اقتصادی به این اندازه خفیف نشده بودیم؛ بادیهنشینان ضربات مکرری به ما وارد کردند.»
واشنگتن در آن روزها قصد داشت با ارائه برنامه منسجم اقتصادی عربستان را برای زیر سایه خود قرار دهد. پس از ختم تحریم فروش نفت، نمایندگان کاخ سفید مذاکره با سعودیها را آغاز کردند و کمکهای فنی، مهندسی سختافزار و آموزش نظامی را به آنها پیشنهاد دادند. آنها دیپلماتهای عرب را توجیه کردند که برای جهانیشدن باید با برنامههای آنها «هماتاق» شوند و در مقابل برای برگشت دلارهای نفتی به والاستریت تضمین دهند. بر همین اساس کمیسیون اقتصادی مشترک ایالاتمتحده و عربستان سعودی مشهور به «IECOR» تشکیل شد و نقطه نهایی آن این شد که شبهجزیره نفت با پول سعودیها و پیمانکاری شرکتهای آمریکایی ساخته شود.
قراردادی ۲۵ ساله با آلفرد امضا شد که در وصف آن وزیر وقت خزانهداری امریکا گفت: «این قرارداد، موقعیت ایالاتمتحده را در بزرگترین کشور نفتی تثبیت کرد و مفهوم وابستگی را جا انداخت.»
اما این امتیاز چگونه به دست آورده شد؟ جان پرکینز در کتاب خاطرات یک جنایتکار اقتصادی مینویسد: «مرد تمام تعیینکننده برنامههای عربستان شاهزادهای هوسباز و شهوتران بود که علاقه بسیاری به دختران بلوند داشت؛ ما نیز با این ابزار موفق به امضای توافقنامه اقتصادی- سیاسی با آل سعود شدیم.»
گرچه هدف واشنگتن از این قرارداد تأمین امنیت انرژی بود اما وسیله این اقدام توجیه پروژههای اقتصادی برای بازگرداندن دلارهای عربی به امریکا بود. درواقع برای به بند درآوردن عربستان نظام اقتصادی این کشور باید با والاستریت و امریکا پیوند میخورد که این کار درنهایت زیرکی انجام شد.
زباله خورها یا همان بزها، این قصه را آغاز کرده و شرکتهای آمریکایی با پرزنت کردن جمعآوری زباله با بهرهگیری از طرح مکانیسم سادهای کار خود را آغاز کردند. با اجرای این پروژه سعودیها به خود و پایتخت خود افتخاری بزرگ کردند، همین برای امریکا کافی بود تا پروژههای دیگر را آغاز کند،
اوپک هم در آن سالها به کشورهای نفتخیز توصیه کرده بود تا به سراغ پالایشگاهها و پتروشیمیها بروند. بلافاصله واشنگتن طرحی را آماده کرد که برای تحقق چنین هدفی باید زیرساختهای لازم ازجمله خطوط نفت، آب، برق، مخابرات، جادههای دراز، فرودگاهها، بندرها، گسترش خدمات رفاهی و ... آماده میشد که با چراغ سبز سفیر ریاض مواجه شد. این موافقت هم به قیمت ورود لشکر اقتصادی غرب به عربستان تمام شد و آغازی بود بر وابستگی عربستان به امریکا.
آمریکاییها بهخوبی متوجه شده بودند که مردمان سعود چنان شخصیتی برای خود قائل شدهاند که حاضر نیستند به زباله نگاه کنند، چه رسد به جمعآوری آن، لذا طرح ورود کارگران خارجی را از کشورهای پاکستان، افغانستان، یمن و ... اجرا کردند و برای در رفاه بودن مردمان عرب، بهسازی و تعمیر زیرساختها و اماکن ساختهشده را به شرکتهای خود سپردند تا در عمل عربستان فقط دلار خرج کند و از همهجا بیخبر باشد.
عربستان در حال صنعتی شدن (البته بهظاهر) بود اما بهوسیله غرب که موجب شد طرح حفاظت از تمدن صنعتی شبهجزیره با این کشور منعقد شد تا صنعت اسلحهسازی امریکا از این قافله عقب نماند. انبوهی از هواپیماها، چرخبالها، سلاحها و ... باقیمتی گزاف به آل سعود فروخته شد و عربستان پول نفت خود را تقدیم کاخ سفید کرد. بر همین اساس بود که تکه کلام مشخصی در مورد این کشور تا به امروز شعار اهالی خیابان ۱۳۰۰ پنسیلوانیا شده است: «گاوی که تا غروب بازنشستگی میتوان دوشید.»
اما این پایان ماجرا نیست. چند سال بعد تحلیلگران والاستریت از عربستان خواستند قیمت نفت را در سطح موردنظر امریکا نگهداشته و در صورت تهدید ایران و ونزوئلا برای تحریم بازار نفت، ظرفیت خود را بهطور آنی افزایش دهد. باوجود قبول این شرط از سوی آل سعود، کاخ سفید در ظاهر امتیازی شیرین را به ریاض داد که درواقع نوعی برده کشی اقتصادی بود.
بر اساس این معامله، عربستان با دلارهای نفتی خود اوراق بهادار دولت امریکا را میخرید و در عوض وزارت خزانهداری ایالاتمتحده سود این اوراق را طوری هزینه میکرد که عربستان را از شکل قرونوسطایی خود خارج کند! بهبیاندیگر شیخهای نفت نشین پول نفت و سود آن را در امریکا سرمایهگذاری کرده و گوشبهفرمان کاخ سفید شدند. سعودیهایی که در پول حمام «اشرافی گری» میگرفتند، دلارهای نفتی خود را تحویل وزارت خزانهداری امریکا میدهند و این رویه اطمینان خاصی را به واشنگتن میدهد که هر چه به عربستان دیکته میکند، همان میشود. استثمار منابع نفتی وهابیها محدود به این مورد نشده و تا آنجا پیش رفت که هزینه جنگهای امریکا در افغانستان و عراق از جیب آنها پرداخت شد، بدون اینکه هیچ شهروند سعودی متوجه آن باشد و این معادلهای بود که میان غرب و چند شاهزاده عرب نهادینهشده بود.
*ماجرای باورنکردنی
در دهه ۸۰ میلادی اوضاع ناآرام خاورمیانه و جنگ فرسایشی عراق و ایران، سرمایهگذاری در منابع نفت و گاز خاورمیانه را زیر کسر «ناامنی» برده و بیشتر سرمایهگذاریها در افریقا و بخشی از اروپا متمرکزشده بود؛ شوروی با جهش بزرگ تولیدی خود پس از جنگ جهانی دوم، دوران غول بودن خود را «تجدید» کرد و از اوضاع غیر پایدار خاورمیانه کیسه گشادی برای خود دوخت. کمونیستها و بازمانده تزارهایی که آرزویشان لمس آبهای گرم خلیجفارس بود، تهدیدی بزرگ برای امریکا به شمار میرفتند.
از طرفی با جابجایی قدرتها در معادله جنگ ایران و عراق، ایران باید تضعیف میشد و بهترین راه برای این هدف، کاهش درآمدهای نفتی ایران بود؛ به دلیل عدم موفقیت امریکا در متوقف کردن جریان تولید و صادرات نفت ایران، «سهم محوری» دستاویزی شد برای کاهش قیمت نفت و بهتبع آن، کاهش شدید درآمدهای نفتی کشور.
قیمتها در آن برهه از زمان به دلیل رونق تولید در سایر نقاط جهان و بی تعهدی اعضای اوپک به سهمیهها رو به کاهش بود و در این میان، امریکا متضرر اصلی لقب گرفت زیرا یکچهارم تولید نفت امریکا از ۴۵۰ هزار حلقه چاه نفتی بود که روزانه بین ۲ تا ۳ بشکه نفت تولید میکردند و باقیمتهای پایین نفت منافع امریکا به خطر میافتاد. دقیقاً مانند امروز که کاهش قیمت نفت تولید شیل نفت ها را غیراقتصادی میکند.
جرج بوش معاون وقت رئیسجمهور امریکا و جان هرینگ تن، وزیر انرژی وقت امریکا، به عربستان هشدار دادند در صورت سروسامان ندادن به وضعیت تولید خود، از دوستانش فاصله میگیرد اما چه کسی میتوانست باور کند که نوادگان عبدالعزیز، رو درروی امریکا قرار بگیرد؟ آل سعودی که در سال ۱۹۷۵، ونزوئلا و ایران را تهدید کرده بود در صورت افزایش قیمت نفت، اوپک را ترک میکند.
اما این بار قصه کمی متفاوت بود؛ عربستان باید قیمت نفت را به سود امریکا دستکاری میکرد حتی اگر بهظاهر به ضرر واشنگتن بود؛ یمانی به بهانه سهم محوری بهیکباره تولید خود را از ۶/۳ میلیون بشکه در روزبه ۵ میلیون بشکه در روز افزایش داد و بهای نفت به ناگهان با کاهشی ۵۰ درصدی مواجه شد.
قیمت نفت به کمتر از ۱۲ دلار رسید و جالب آنجاست که آل سعود با توجیه تنبیه دیگر اعضای اوپک بهمنظور جلوگیری از تکروی آنها و غیراقتصادی کردن تولید نفت از دیگر مناطق جهان، کار خود را توجیه میکرد. سالهای بعد معاون وزیر امور خارجه امریکا اذعان کرد که کاهش قیمت نفت در آن برهه از زمان، به دلیل تحتفشار گذاشتن ایران و شوروی بوده و بس و نیاز امریکا از واردات نفت ارزان برای دوره کوتاهی برآورده میشد.
کاهش درآمدهای عربستان خشم پادشاه و شاهزادههای آل سعود را برانگیخت و اوایل سال ۱۹۸۷ با شکلی غیرمرسوم از کار برکنار شد و ۲۵ سال حضور متداوم وی با برکناری عجیبی به پایان راه رسید. یمانی مرد تکنوکرات، غیر شاهزاده و تحصیلکرده غرب بود و راه و رسم شاهزادگان را نمیپسندید؛ وی ورودی دورهای بود که ملک سعود به دلیل مخالف ضمنی با امریکا به قتل رسید و فیصل، مرد شیفته آمریکاییها به سلطنت رسید. تریکی وزیر اسبق نفت عربستان به «بدر» تبعید شد و یمانی به قدرت رسید. هرچند وی با ملک فیصل «بیعت عربی» کرده بود و مرد همهکاره نفت آل سعود بود اما در مواقع بروز تضاد منافع واشنگتن و ریاض، بیش از آنکه به منافع عربستان بی اندیشد به دستورات ارسالی از امریکا عمل میکرد.
کاهش درآمدهای نفتی عربستان و اختلال در برنامههای خرید سلاح عربستان و عیاشی شاهزادگان به دلیل تأمین اهداف امریکا برای یمانی گران تمام شد و وی را برای همیشه از قدرت پایین کشید و به دست گلادیاتورها افتاد. کار از کار گذشته بود؛ امریکا رژیم خود را در ونزوئلا به کار نشانده بود، قراردادی بزرگ را به عربستان تحمیل و سایر کشورهای نفتی را چنان به سلطه خود درآورده بود که دیگر مجالی برای «سرکشی» باقی نمانده بود. ایالاتمتحده چنان با تبحری مثالزدنی اقتصاد و توسعه عربستان را به خود پیوند داده بود که حضور در کافههای استارباکس برای سعودیها تجربه حسی را به آنها میداد که در «بادیه» تجربه نکرده بودند.
*و اینک بازار نفت
با بررسی چگونگی و کیفیت وابستگی عربستان به امریکا، میتوان اتفاقات رخداده در بازار نفت را با نگاه دقیقتری رصد کرد. عربستان سعودی که روزگاری با داشتن ظرفیت مازاد تولید به اهداف امریکا و البته خود خدمت میکرد این سالها به دلیل از دست دادن ظرفیت تولید خود و کاهش تولید آن به دلیل قرار گرفتن بیشتر مخازنش در نیمه دوم عمر خود – عربستان بهمنظور نگهداشت تولید خود، روزانه ۸ میلیون بشکه آب به میدانهای خود تزریق میکند - این مرتبه با استراتژی تخفیف در بازار نقشآفرینی میکند و بهنوعی با خراب کردن بازار و ترویج «سکه تخفیف» قصد دارد قیمتها را پایین نگه دارد آنهم به بهانه شیل های نفتی.
ازنظر عربستانی که بر حفظ بازارهای خودتاکید بسیاری دارد قیمت زیر ۸۰ دلار، تولید شیل نفت را در شرایط غیراقتصادی قرار میدهد و لذا میتواند بازار خود را حفظ کند. درواقع عربستان سعی در رقابت با امریکا را در بازار نفت دارد که با توجه به میزان پیوند اقتصاد عربستان به امریکا، از تولید انداختن حداقل ۲ میلیون بشکه از نفت امریکا بههیچعنوان به نفع کاخ سفید نیست و این اقدام عربستان بهطورقطع اگر از سوی کشوری دیگر صورت میگرفت ماجرا بهطور کل جنبهای دیگر پیدا میکرد.
قبول این نکته که عربستان در حال مبارزه با امریکاست بههیچعنوان مقبول هیچ کارشناسی نبوده و نیست که البته دلایل خود را دارد. بهعنوان نمونه سفر محرمانه جان کری به عربستان در ماه سپتامبر برای کاهش قیمت نفت آنهم در روزهایی که جنگ در خاورمیانه به اوج خود رسیده است یکی از ابهاماتی است که هیچیک از طرفهای آمریکایی و عربستانی به روشنگری درباره آن نپرداختند. این سفر مانند همان سفری است که جرج بوش به ریاض داشت تا با کاهش قیمت نفت به اقتصاد ایران و شوروی ضربهای بزرگ وارد شود.
روزگاری عربستان در دهه ۷۰ و ۸۰ با شعار کسب بازار بیشتر و حفظ آن قیمت را کاهش میداد و این روزها با بهانه خطر شیل نفتها سعی در کاهش قیمت نفت دارد که هر دو موضوع یک هدف را در هر دو زمان نشانه گرفته است. شرایط این روزها مانند آن دوران است؛ ایران و روسیه در یک جبهه و امریکا و عربستان در جبههای دیگر.
*وضعیت این روزهای عربستان
عربستان براي مصون ماندن از موج بيداري اسلامي و عدم تسري اين جريان به کشورش، تسهيلات ويژهتري براي مردمان خود در نظر گرفتند بهطوریکه ساخت ۶۰ هزار واحد مسكوني در عربستان ـ شبيه به مسكن مهر ـ با شرايطي استثنايي در دستور كار قرار گرفت. واضح تر اینکه عربستان طي چند سال اخير همواره سعي داشته است نارضايتيهاي اجتماعي در شهرهاي خود را با افزايش درآمدهاي طبقات مختلف جامعه، افزايش يارانهها، ارائه تسهيلات منحصربهفرد و... را زير خاكستر نگهداشته و آن را فروكش كند كه البته دراینباره تا حدودي موفق بود.
مردم عربستان بهویژه قشر مرفه و شاهزادگان تقريباً از اين شرايط راضي بوده و درازای سكوت خود درآمدهاي نفتي دريافت كردند اما امروز دولت عربستان به دليل كاهش درآمدهاي نفتي خود نميتواند آن روند را حفظ كند؛ نكته مهمتر در اين به راه آنجاست كه بر اساس برآوردهاي مركز آمار عربستان سعودي شمار خارجيهاي مقيم اين كشور در پايان سال ۲۰۱۳ ميلادي بالغبر ۷/۹ ميليون نفر بود كه يكسوم جمعيت عربستان سعودي را تشكيل ميدهد كه بهمحض اتفاق ناخوشايندي در عربستان، اين كشور را ترك ميكنند.
باوجوداینکه گفته ميشود منابع مالي عربستان تمامي اين مشكلات را برطرف ميكند اما زمزمههاي استعفاي وزير اقتصاد اين حكومت بهخوبی مؤيد اين مطلب است كه شرايط در عربستان مساعد نيست.
بر اساس قانون عربستان، ۲۵ درصد درآمد نفت به شاه اختصاصیافته، ۲۵ درصد برای شاهزادهها کنار گذاشتهشده و مابقی در اختیار دولت قرار میگیرد تا به هزینههای کشور و سرمایهگذاری مشغول باشد. کاهش سهم شاهزادهها به دلیل کاهش قمت نفت و همچنین کسری بودجه این کشور، فیوز اعتراضات را نه در مناطق شیعهنشین، بلکه از دربار این کشور روشن کرده است.
پادشاه عربستان روزهاي پاياني عمر خود را تجربه ميكند، اختلافات شاهزادهها به اوج خود رسيده است، شيعيان عربستان- ساكن در مناطق نفتخیز ـ بمب ساعتي آل سعود شدهاند، مشكلات اقتصادي روزبهروز بيشتر ميشود، آغاز عملیات تروريستي در برخي شهرهاي عربستان، فشار براي بركناري وزير نفت عربستان، کشاندن ناآرامیهای یمن به داخل شبهجزیره، اعتراض عراق، روسیه، ایران، ونزوئلا، اكوادور و الجزایر به سياستهاي نفتي عربستان، نارضایتی مردم این کشور از شکست سیاست خارجی این کشور در منطقه بهویژه حضور در ائتلاف ضد دانش و... نشانههاي ناخوشايندي براي آل سعودي است كه مانند گاوي وحشي در چينيفروشي سعي در خروج از این باتلاق را دارد.
عربستان فعلا بیمار است و بعید هم نیست کاهش بیشتر قیمت نفت، سرکوب شیعیان، حمله نظامی به بحرین یا یمن را «انتحار» کند؛ عربستان خشمگین است و نمی داند چه می کند؛ امریکا نیز تشرهای خود را علنی تر کرده است و عربستان را خشمگین تر؛ وابستگی خارق العاده پارچه قرمز روبروی این کشور شده است!
دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۴۶