وحید حاجی پور/ همه چیز مرتب و براساس نظم سنتی به جا مانده از سلطنت نفتی «جان راکفلر» به پیش میرفت؛ چنبره «اولاد استاندارد اویل» بر نفت جهان اما با یک لرزه بزرگ مواجه شد و آن چیزی نبود جز غلیان احساسات ناسیونالیستی در مکزیک.
«نیشتر»های آمریکا برای خنثیسازی طرح ملی کردن صنعت نفت مکزیک با همه تلاشهای زیرکانه و وسوسهانگیز شرکتهای نفتی راه به جایی نبرد. در سال ١٩٣٠ صنعت نفت مکزیک ملی شد تا بزرگترین گسل ساختاری در صنعت نفت، انشقاق و دومینوی ظهور شرکتهای «ملی» نفت را پایهگذاری کند.
پس از ملی شدن نفت در مکزیک، ایران به این نهضت پیوست و این روند با حضور کشورهای لیبی، عراق، عربستان، ونزوئلا، کویت، الجزایر و... در کلاس حضور و غیاب نسل نوین شرکتهای نفتی به تکامل رسید و شرکتهای ملی نفت یا همان nocها به شریک تلخ و منفوری برای شرکتهای بینالمللی یا iocها تبدیل شدند.
تا دهه ٧٠ میلادی همه زنجیره تولید فعالیتهای نفتی از اکتشاف گرفته تا فروش فرآوردههای نفتی در اختیار شرکتهای بینالمللی و هفت خواهران بود تا اینکه با تحریم نفتی اسراییل و آمریکا توسط اعراب، به ناگاه کشورهای میزبان به فکر دستگیری امور نفتی خود افتادند و تمام صاحب امتیازان نفت خود را تبدیل به شرکت ملی نفت کرده و شرکتهای نفتی در مقابل، به ناچار با خواسته آنان کنار آمدند.
شرکتهای ملی نفت به یکباره به چنان ثروتی رسیدند که خوزه افونسوپرز وزیر نفت وقت ونزوئلا، خدا را تنها متعلق به کشورش میدانست که دلارهای نفتی را به کاراکاس هدیه میدهد و خدای «ونزوئلایی» است!
لوکسگرایی این کشورها در واردات کالاهای گرانقیمت و سلاح، این کشورها را از توسعه صنعت نفت بازداشت و همه چیز، فدای عقدهگشایی حاکمان آنها شد تا به خوبی نشان داده شود این کشورها خیلی زودتر از سن بلوغ خود به مرتبه بلندی دست پیدا کردند.
شرکت ملی نفت «فرزند نارس» کشورهای نفتی به راه توسعه پشت کرد و در زنجیره تقسیم کیک نفت با چنان سرعتی به پیش رفتند که امروزه با دارابودن بخش عظیمی از ذخایر نفت جهان، در باتلاق کمتحرکی و توسعه «کاریکاتوری» دست و پای میزنند. این شرکتها اغلب با عمر میانگین ٤٠سال تمامی درآمدهای نفتی را برای خود کنار گذاشتند اما در این رهگذر همچنان جهان سومی هستند که دلایل متعددی را میتوان برای آن در نظر گرفت.
*طنز تلخ شفافیت
بهطورکلی شرکتهای ملی نفت از دو ضعف بزرگ رنج میبرند که هیچگاه نتوانستهاند آن را برطرف کنند؛ عدم شفافیت اقتصادی و محدود بودن اطلاعات درباره آنها. بهعنوان نمونه تعیین روابط مالی شرکت ملی نفت ایران با دولت یکی از دغدغههای همیشگی دولتها طی ٣ دهه اخیر بوده است.
تمامی پروژههای این شرکت به دلیل مشخص نبودن دلایل عقبماندگی به خواب سرمایه رفته و میزان هزینه سرمایهگذاریشان در برخی موارد سه برابر از میزان پیشبینی شده افزایش مییابد. البته این موارد در همه شرکتهای ملی نفت صدق میکند بهطوری که شرکت ملی نفت اندونزی طی سالهای ٢٠٠٩ و ٢٠١٠ بیش از ٦میلیارد دلار و شرکت ملی نفت نیجریه در سال ٢٠٠٩ بیش از یکمیلیارد دلار ضرر کردهاند.
*وظایف ذاتی غیرذاتی
این ضررها به دلیل دولتی بودن شرکتهای ملی نفت است زیرا نفت در خدمت همه چیز است جز اقتصاد و توسعه. انتظارات از این شرکتها به علت درآمد رویایی آن بهحدی بالا میرود که ایجاد شغل یکی از وظایف ذاتی nocهاست؛ اوج این وظایف غیرذاتی را میتوان طی ٨سال گذشته به تماشا نشست جایی که شرکت ملی نفت با جذب نیروهای مازاد نهتنها هزینههای خود را افزایش داد بلکه خود را در محاق عدم بهرهوری و کارآیی فرو برد. درکشورهای خاورمیانه و بهویژه در ایران، شرکت ملی نفت همه وظایف دولت را برعهده دارد، از ساخت مدارس و بیمارستان گرفته تا راهسازی. شرکت ملی نفت مکزیک – Pemex - در این عرصه پیشرو است درست بر عکس شرکت ملی نفت روسیه که به هیچ عنوان با این مسئله دست و پنجه نرم نمیکند و به انجام وظایف خود مشغول است.
*سیاسیکاری
یکی از چالشهای دیگر شرکت ملی نفت سیاسیکاری «غیرقابل قیمتگذاری» در آنهاست. سمتهای اصلی میان سیاستمداران و وابستگان جناحهای سیاسی تقسیم شده و مدیرانی بر رأس کار نهاده میشوند که کمترین آشنایی با صنعت نفت داشته و با سیاسیکاری ضربات مهلکی به شرکت وارد میکنند؛ با جابهجا شدن قدرت میان دولتها نخستین نهادی که درگیر تغییرات گسترده میشود شرکت ملی نفت است و پروژههای توسعهای متوقف شده و منویات دولت جدید به این شرکتها دیکته میشود.
در دولت گذشته صادرات گاز به صورت الانجی در دستورکار قرار گرفت و چندین ميلیارد دلار از سرمایه صندوقهای بازنشستگی صنعت نفت صرف اجرای پروژه ایران الانجی شد اما دولت جدید به دلیل تأکید بر صادرات گاز از طریق خط لوله، این پروژه را از اولویتهای خود خارج کرده است.
*تفاوتهای ساختاری
در ایران، کویت و عربستان شرکت ملی نفت زیر نظر دولتها کار کرده و تمام قد در خدمت آنها هستند اما در مکزیک و ونزوئلا، pemex و pdvsa بازیگر اصلی سیاسی بوده و دولتها را جابهجا میکنند و به چنان قدرتی دست پیدا کردهاند که پشت پرده همه آشوبهای سیاسی و کودتا هستند؛ کودتای «یقهسفید»ها علیه چاوز نمونهای بارز دراینباره است.
ساختار کهنه و غیررایج شرکتهای ملی نفت یکی دیگر از مشکلات اصلی اقتصادی است به نحوی که این شرکتها هم در نقش «شکاربان» ظاهر میشوند و هم «شکارچی» هستند. ٢٧سال از تکلیف دولت به ارایه اساسنامه شرکت ملی نفت میگذرد اما شرکت ملی نفت ایران فاقد اساسنامه بوده و بر مبنای یک اساسنامه کلی و یک صفحهای به کار خود ادامه میدهد درحالیکه اساسنامه، مهمترین رکن فعالیت یک شرکت یا بنگاه اقتصادی است و تمامی شرکتهای نفتی از این قاعده پیروی میکنند جز ایران.
پاسخگو نبودن شرکت ملی نفت یا بهتر بگوییم دولت دراینباره همچنان معضل اصلی اقتصاد کشور بوده. هیچ دولتی برای پایان دادن به آن عزمی از خود نشان نداده است. شرکت ملی نفت به گاو شیرده دولت تغییر هویت داده است که میتوان تا غروب بازنشستگی آن را دوشید و اصول اصلی بنگاهداری در آن دیده نمیشود؛ فعالیتهای توسعهای این شرکت شبانه تصویب و تعلیق میشوند و مشخص نیست که این شرکت وظایف حاکمیتی دارد یا تصدیگری!
شرکتهای ملی نفت ٨٠درصد از ذخایر و ٤٥درصد تولید نفت جهان را در اختیار خود دارند و از ١٢٠شرکت ملی نفت، ٢٥ شرکت در میان ٥٠ شرکت پر درآمد جهان قرار گرفتهاند؛ معنای این ارقام شرکتهای بینالمللی را به سوی برگزاری کلاسهای آموزشی برای این شرکتها سوق داده است تا کمی با قواعد بنگاهداری آشنا شده و قرابتی با تجارت جهانی برقرار کنند.
بریتیش پترولیوم، هر ساله دورههای آموزشی برای شرکتهای ملی نفت برپا میکند و مدرسان خود را در اختیار آنها قرار میدهد چراکه افزایش همکاریهای بینالمللی و تجاری با ابرقدرتهای نفتی جهان، در گرو تغییر فضای ذهنی و بدوی این شرکتهاست.
هماکنون iocها با ٢٠درصد ذخایر نفت دنیا ٥٥درصد تولید نفت جهان را در اختیار گرفتهاند که نشان میدهد این شرکتها چگونه با پیروی از قواعد اقتصادی فعالیتهای خود را توسعه دادهاند و پالایشگاهها و جایگاههای عرضه سوخت خود را در بیش از ١٠٠ کشور پراکنده کردهاند؛ این شرکت برای «برند» خود ارزش خاصی قایل بوده و برای توسعه فعالیتهای خود، منافع گروهی و دولتی را از حسابهای خود تفریق میکنند.
برخی از شرکتهای ملی نفت با پوستاندازی به سمت تکامل حرکت میکنند بهطوری که امروز میتوان پمپبنزینهای شرکت نفت کویت را در آسیای شرقی، اروپا و قاره آمریکا مشاهده کرد اما جایگاههای عرضه فرآوردههای نفتی شرکت ملی نفت، با نام شرکت پخش در ایران رخنمایی میکند.
شرکت ملی نفت عربستان - آرامکو-، شرکت نفت کویت، شرکت نفت الجزایر، پتروناس مالزی و... با راهاندازی و خرید پالایشگاهها در خارج از قارههای دیگر، فعالیتهای خود را بینالمللی کردهاند ولی در ایران همه پروژههای پالایشی ایران در آفریقا، هندوستان و کرهجنوبی تعلیق شد و همه فعالیتها در داخل ایران متمرکز شد هرچند که در یک دهه اخیر، شرکت نیکو – یکی از زیرمجموعههای شرکت ملی نفت ایران - سهامدار چند پروژه نفتی در دریای شمال و جمهوريآذربایجان بود که از قضا سود خوبی از این بابت کسب کرد.
*عملکرد جزیرهای
تمرکز شرکت ملی نفت ایران بر داخل و «جزیرهای» بودن فعالیتهای آن در روزهایی که سایر nocها فعالیت خود را بینالمللی کرده و به نوعی ioc شدهاند نکتهای قابل تامل است که هیچ دولتی به آن نپرداخته است.
هماکنون آرامکو و شرکت نفت کویت در بیش از ٣٠ کشور جهان فعالیت نفت داشته و با حضور در بازارهای بینالمللی بورس به فعالیت مشغول هستند اما برند nioc تنها و تنها برای ایرانیها آشناست و نشانی از این برند در فعالیتهای بینالمللی اقتصادی جهان دیده نمیشود درحالیکه سابقه ١٠٦ساله نفت ایران بسیار فراتر از سوابق شرکتهای ملی نفت کشورهای دیگر است.
Nocها در یک دهه اخیر دایره فعالیتهای نفتی خود را گسترش دادند و به سوی پیروی از قواعد اقتصادی جهان حرکت کردهاند اما ایران به دلایل متعدد بهویژه عدم اراده دولتها در سرمایهگذاری و تولید ثروت از ثروت، علاقهای به حضور در این عرصه نداشته در دور تسلسل عقبماندگی و عدم بهرهوری دست و پا زده و توانایی برطرف کردن سادهترین نیازهای خود را نیز ندارد. همانطور که در جدول زیر مشاهده میکنید پتروناس مالزی با ذخایر نیمدرصدی نفت تقریبا همپای شرکت ملی نفت ایران کسب درآمد کرده است. شرکت نفت کویت هم با ذخایر و تولید کمتر از ایران، درآمد رویایی را کسب کرده است. نکته جالب آنجاست که ٩٥درصد از بودجه کویت وابسته به نفت است اما این وابستگی، دلیل بیتوجهی به توسعه صنعت نفت شده است و شرکت نفت کویت در تمامی زنجیرههای ارزش افزوده نفتی به تکامل مطلوبی رسیده است و درآمدهای نفتی را صرف درآمد میکند و نه بهمثابه شرکت ملی نفت ایران، درآمدهای نفتی را خرج یارانهها کند.
* آب شدن کوه یخ
در سه دهه اخیر، دولتها کمتر توجهی به این موضوع کردهاند و از ٩ پالایشگاه کشور، ٧ پالایشگاه پیش از انقلاب راهاندازی شدهاند که نشاندهنده درک حداقلی و صحیح دولتمردان از صنعت نفت و بستن پنجرههای اقتصادی روی نفت است. قطع ارتباط با شرکتهای بزرگ نفتی و ضعف دیپلماسی انرژی با جهان نفت یکی از نقاط ضعف شرکت ملی نفت ایران به شمار میرود اما تا زمانی که ساختار این شرکت و نوع نگاه دولت به آن تغییر نمیکند وضع به همین صورت پیش خواهد رفت.
شاید پیشبینی خوزه آلفونسو پرز – پدر اوپک- روزی در ایران به واقعیت پیوست: «نفت برای برخی کشورها مانند کوه یخی است که با آب شدن تدریجی نفت، ساکنانش را غرق خواهد کرد.»