به گزارش
ميزنفت ، یرواند آبراهامیان، تاریخنگار ارمنی ساکن آمریکا در مصاحبهای به موضوع اسناد اخیر منتشر شده آمریکاییها درباره نقش واشنگتن در کودتای 28 مرداد سال 1332 پرداخته است.
او که متولد سال 1319 در تهران است، دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته تاریخ در دانشگاه «آکسفورد» سپری کرد و پس از مهاجرت به آمریکا، از دانشگاه کلمبیا دکتری گرفت.
وی سابقه تدریس تاریخ ایران در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد را داشته و در کالج باروک دانشگاه نیویورک به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است.
آبراهامیان به «رییِل نیوز» (realnews) در ابتدا گفت که اسناد اخیرا منتشر شده آمریکا درباره کودتا، «آنطوری که برخیها انتظار داشتند، نبود» چرا که در سال 2000 اسنادی از سیا در خصوص کودتا به روزنامه نیویورک تایمز درز کرده و منتشر شده بود.
به گفته او، در این گزارش 150 صفحهای، سندهایی به تفصیل درباره نقش آمریکا در کودتا منتشر شده بود و «در نتیجه چیز جدیدی برای فهمیدن در اسناد جدید نبود».
متن مصاحبه را در متون زیر بخوانید:
«این دسته تازه، که هزار صفحه و حدود 375 سند است واقعا چیز زیادی درباره کودتا نمیگوید اما برای اطلاع از اینکه بین سالهای 1951 تا 1953(سال کودتا) چه اتفاقهایی در جریان بود، سندهای بسیار با ارزشی هستند.
قابل توجه ترین چیز آن است که تا چه حد سیا و وزارت خارجه عمیقا از سال 1951 درگیر در سیاست داخلی ایران بودند و فکر میکنم به همین دلیل بود که اسناد مذکور قبلا منتشر نشد. موضوع فقط مذاکره ساده و تعامل در مساله بحران نفتی بین ایران و بریتانیا نبود. وزارت خارجه آمریکا و سیا در انتخاباتها و گزینش نخست وزیران و همچنین انجام هر کاری که میتوانستند برای تضعیف مصدق مدتها قبل از کودتا، به شدت درگیر بودند. این اسناد نشان میدهد که آمریکا واقعا تا خرخره درگیر سیاست داخلی ایران بود.
موضوع اصلی این بود که مصدق شرکت نفت بریتانیایی را ملی کرد. اغلب اینطور تعبیر و دیده میشود که این فقط بحرانی بین ایران و بریتانیا بود اما واقعیت آن است که چنین موضوعی تبعات منفی برای آمریکا هم داشت چون اگر ایران در ملی کردن نفتش توفیق مییافت، کاملا مبرهن و مشخص بود که این موضوع تبات منفی داشت و تهدیدی مستقیم برای منافع نفتی آمریکا نه فقط در خاورمیانه بلکه در سراسر جهان داشت. کشورهای دیگری هم پس از آن سعی در ملی کردن نفتشان میکردند و این مانعی بزرگ برای آمریکا میبود. در نتیجه، از همان ابتدا آمریکا شدیدا منافعش در ممانعت از ملی شدن واقعی نفت قرار داشت. آنها مفهوم ملی شدن را پذیرفتند و در ظاهر گفتند که حامی ملی شدن هستند اما کاری برای توفیق آن نکردند و تا آنجا از آن حمایت کردند که صنعت نفت در ایران تحت کنترل ایرانیها قرار نگیرد.
این موضوع در سراسر دولت ترومن و آیزنهاور وجود داشت و به شدت شبیه به موضع بریتانیا بود. واقعیت آن است که اسناد حاضر در طبقهبندیهای دیپلماتیک تایید میکنند که چقدر آمریکا از اینکه اطمینان حاصل شود ملی شدن واقعی اتفاق نیافتد، نفع میبرد. در نتیجه همین بود که حتی آیزنهاور که از درگیر شدن زیاد در سیاست به شدت جزئی و ریز(سیاست داخلی ایران) خیلی بی میل بود و فاصله اش را از این موضوع و هر زمان که در جلسات شورای امنیت ملی مطرح میشد، حفظ میکرد اما درست قبل از کودتا، تاکید کرد که توافقات بینالمللی، مقدس هستند و نباید اجازه نقض آنها داده شود. البته که از نظر او، اینکه ایران نفتش را ملی کند، نقض تقدس و حرمت توافقات بینالمللی بود. چنین موضوعی کاملا وجود داشت. در واقع این موضوع خیلی هم شناخته شده بود. اگرچه بسیاری از مورخان دوست دارند که آن را انکار کنند. اسناد منتشر شده در واقع تایید میکند که موضع آمریکا این بود که ایران نباید به صورت موفق از ملی کردن نفتش قسر در برود.
من این ایده که کودتا، اشتباه بود اما انگیزههایش، انگیزههای خوبی بودند را قبول ندارم. اینکه انگیزه آن با توجه به قالب جنگ سرد بود. در اسناد، شما میتوانید شواهد و مدارک زیادی بیابید چرا که تقریبا هر سند امنیتی ملی با تهدید شوروی شروع میشود اما من این را مثل بسیاری دیگر از افراد که حرفشان را با «به نام خداوند بخشاینده مهربان» شروع میکنند، قرائت میکنم چرا که بعد از این حرفها است که موضوع و ماجرای اصلی شروع میشود. من فکر میکنم که این(صحبت از تهدید شوروی و جنگ سرد) گفتمان آن زمان بود. اگر شما بخواهید چیزی را مشروع و قانونی جلوه دهید، شما آن را در قالب جنگ سرد قرار میدهید.
اما مشکل این است که وقتی شما به مواضع مذاکرهای بریتانیا و آمریکا نگاه میکنید که البته این مواضع در عرصه علنی و عمومی در قبال موضوع نفتی با مصدق نیست اما در واقع امر، بحث آنها این بود که "بله باشد ما با ملی کردن موافقیم و حامی آن هستیم اما شما واقعا قادر به کنترل، بهره برداری و پالایش نفت نیستید در نتیجه ما این کار را برای شما(ایرانیها) خواهیم کرد. ما این کارها را به نام شما خواهیم کرد و شما میتوانید ادعا کنید که نفت ملی شده است اما ما مجبوریم که خودمان کنترل صنعت نفت را در اختیار داشته باشیم"
همانطور که گفتم این موضوع برای آمریکا، خیلی مهم بود چرا که اگر ملی شدن در ایران توفیق مییافت، میتوانست منافع آمریکا را در خلیج (فارس)، عراق، اندونزی، ونزوئلا تهدید کند. این همیشه پس ذهن آمریکاییها بود.
(در صورت توفیق ایران در ملی کردن نفتش) به تدریج کشورهای خاورمیانه حتی کشورهای محافظه کاری چون عربستان سعودی نفتشان را ملی میکردند البته نه تا 20 سال بعدش. در آن زمان، یک تغییر در وضعیت جهانی وجود داشت. در اواسط دهه 1970، شرکتهای غربی و کشورهای غربی دیگر هیچ گزینهای به جز پذیرش ملی شدن نفت نداشتند. در سالهای 1951 تا 1953، توفیق ملی شدن نفت، به معنای پایان جهان و آسمان به زمین آمدن بود. اگر شما برخی از همین اسناد داخلیشان(وزارت خارجه آمریکا و سیا) را بخوانید، آنها دارند درباره مساله ای شبیه به این حرف میزنند که میدانند اگر مصدق در ملی کردن موفق شود، این به معنای پایان کار جهان است.
به نظر من، (تقریبا همزمانی انتشار اسناد اخیر وزارت خارجه آمریکا درباره کودتا و صحبتهای وزیر خارجه آمریکا درباره حمایت از عناصر داخلی برای تغییر نظام ایران)، تنها فقط اتفاقی و تصادفی بود(اظهارات رکس تیلرسون را اینجا بخوانید)
آنها(وزارت خارجه آمریکا) برای انتشار اسناد تحت فشار بودند. آنها هی انتشار را به تعویق انداخته بودند. قرار بود 4 سال قبل اسناد منتشر شود. آنها گفتند که بریتانیاییها برخی نگرانیهایی داشتند و آنها مجبور شدند که هرگونه ارجاع و سند دادن به دخالت بریتانیا در کودتا را حذف کنند. سپس آنها گفتند که نمیخواستند در سالهای اولیه اوباما این کار را بکنند چرا که این موضوع، مذاکرات هستهای را به مخاطره میانداخت. درباره مواضع این دولت(ترامپ) سخت که آنچه که بیرون میآید را جدی گرفت. نه فقط درباره ایران بلکه در جاهای دیگر هم اینطور است. درباره ایران آنها(دولت کنونی آمریکا) ابتدائا گفتند که توافق هستهای را مذاکره مجدد میکند اما وقتی روی کار آمدند متوجه شدند که این کاری نیست که شما بتوانید بکنید. توافق بین ایران و سازمان ملل بوده و نه بین ایران و آمریکا. در نتیجه جر و بحثهای زیادی وجود دارد و صادقانه بگویم آنها میخواهند که روی ایران فشار بیاورند اما الان دیگر ایام قدیم نیست که آمریکا قادر به راه اندازی یک کودتا باشد.
این اسناد ثابت میکند که در سالهای 1951 تا 1953، سیا به معنای واقعی کلمه در سیاست خیابانی ایران هم دخالت داشت. آنها اراذل و اوباش را استخدام میکردند تا بروند و روزنامه فروشها و تظاهرات کنندگان مسالمت آمیز را کتک بزنند. این ازاذل و اوباش جزو حقوق بگیرانشان بودند. آنها میتوانستند چنین کاری بکنند. آنها روزنامه نگاران، دبیران و حتی قائم مقامهایی در خود مجلس(ایران) داشتند. اینها چیزهایی هستند که اسناد نشان میدهد و آن نحوه دخالت و درگیر بودن آمریکا در سیاست انتخاباتی در ایران است.
این روزها اما وضعیت بسیار متفاوت است. افراد در واشنگتن میتوانند درباره آنچه میخواهند هارت و پورت کنند اما ایران قرار نیست فرو بپاشد. این یک رژیم بسیار متفاوتی است و آمریکا این قدر از نفوذ و تاثیر را ندارد. آنچه این هارت و پورت انجام میدهد آن است که جناح دست راستی در ایران را که همیشه در حال صحبت کردند درباره بازگشت آمریکا به ایران و قصدش برای تسلط هستند را تقویت میکند و آنها از چنین موضوعی به عنوان پوشش و استتاری برای خاموش کردن هرگونه انتقاد و مخالفتی استفاده کنند. در واقع این به آنها سوخت و مهمات میدهد اما این یک موضوع جدی مبنی بر تلاش برای سرنگونی رژیم نیست».
منبع : فارس