ميزنفت/ پساز انتشار 7 گزارش درباره نقش آمریکایی ها در معادلات نفت جهان، گزارش هشتم به حضور این کشور در منطقه قفقاز می پردازیم. در گزارش هفتم با عنوان«
نقش برژینسکی در ظهور قفقاز نفتی» به دلایل و انگیزه های آمریکا برای حضور در این منطقه اشاره شد که این گزارش در ادامه آن گزارش پیش روی مخاطبان است.
***
نفت خزر وسوسه میکند؛ اما این اولین بار نیست. آنچه در پایان قرن بیستم رخ داد از بسیاری از جهات تکرار تمامی حوادثی است که در پایان قرن نوزدهم اتفاق افتاده بود. در اوایل دهه 1880، شرکت تولیدکننده نفت «نوبل برادرز پترولیوم»، که حکومت تزاری اجازه اکتشاف و بهره برداری نفت در حال فوران باکو را به آن داده بود، روزانه 300 هزار بشکه نفت تولید و پالایش میکرد.
در سال 1888 نفت میادین جدید نفتی اطراف «گروژنی» در چچن امروز، به نفت باکو اضافه شد که در آن زمان جمعاً، چهار پنجم نفت تولیدشده توسط ایالات متحده بود. علیرغم مشکلات زیاد انتقال نفت از منطقه خزر، صادرات نفت از روسیه 22 درصد کل عرضه نفت جهان را تشکیل میداد و در اوایل دهه 1900، روسیه نصف نفت جهان را تولید میکرد.
با شروع جنگ جهانی اول، و بهدنبال آن وقوع اقلاب روسیه و اشغال باکو توسط نیروهای عثمانی در سال 1918، دوران کاهش تولید نفت آغاز و تا 1925، که مجدداً تولید رو به افزایش گذاشت، ادامه یافت. در سال 1938، میزان تولید نفت از میادین نفتی خزر هنوز 75 درصد کل نفت تولید شده اتحاد شوروی را تشکیل میداد، ولی این مقدار در سال 1950 به 45.2 درصد تنزل یافت. تشدید جنگ سرد و جنون و دیوانگی استالین او را معتقد ساخته بود که موقعیت جغرافیایی میادین نفتی باکو، آنها را به عامل ناامنی مبدل ساخته است. بطوری که استالین به سفیر آمریکا گفته بود: «بریا و دیگران به من میگویند خرابکاران و بعبارتی یک نفر با یک قوطی کبریت میتوانند صدمات و خسارات عظیمی در این منطقه به بار آورند».
دولتهای بعدی اتحاد شوروی هم در مورد آسیبپذیری میادین نفتی باکو نظراتی مشابه استالین داشتند. در خلال دهههای 1960- 1950، توجه شوروی به جای تولید نفت در باکو به تولید نفت در میادین جدید در منطقه ولگا- اورال معطوف شد. در سال 1965 جمهوری سوسیالیستی آذربایجان (که دربرگیرنده باکو بود) 9 درصد کل نفت شوروی را تأمین میکرد. اما بعداً توجه شوروی به توسعه میادین عظیم جدید الاکتشاف این کشور در غرب سیبری معطوف شد. اما در اواخر دهه 1970، زمینشناسان شوروی به وجود لایههای عظیم و استثنایی نفت و گاز در منطقه خزر پی بردند؛ ازجمله این مناطق، میادین عظیم «کاراچاکاناک» (حاوی گاز فشرده) و «چنگیز» (حاوی نفت) را میتوان نام برد، هر چند در زمان فروپاشی شوروی این میادین هنوز مورد بهره برداری قرار نگرفته بودند.
هیچ یک از مناطقی که از اتحاد جماهیر شوروی سابق باقی ماند به اندازه منظقه دریای خزر، از نظر حقوق برای استراتژی انرژی نفتی آمریکا در منطقه آسیای میانه، پیچیده و مشکل ساز نبوده است. به موجب قرارداد دوستی که در سال 1921 میان ایران و اتحاد شوروی منعقد شد، موافقت شده بود که دریاچه خزر، دریایی مشاع و مشترک باشد و کلیه منابع طبیعی این دریاچه به تساوی میان دو کشور تقسیم شود اما با پیدایش و تشکیل سه کشور جدید در ساحل این درای یعنی آذربایجان، قزاقستان و ترکمستان، که مجموع سواحل آنها از مجموع سواحل ایران و روسیه بیشتر بود، سه کشور جدید خواهان تعریف جدیدی از وضعیت حقوقی دریاچه خزر شدند و درواقع مدعی شدند که میتوان آن را از نظر حقوقی دریا تعریف کرد.
براساس اصول کلی حقوق بین الملل، دریا را میتوان تقسیم نمود، درحالی که دریاچهها از نظر حقوقی به صورت مشاع و دستهجمعی مورد استفاده قرار میگیرند. اگر قوانین کنواسیون دریایی اعمال میشد، مرزهای کامل و مشخص دریایی برای پنج کشور ساحلی تعیین میشد، که قایل به تقسیم دریا و منابع زیر دریا بطور مساوی و فاصله مساوی تا ساحل هر یک از آن کشورها بود.
آمریکاییها، با برنامههای سرمایهگذاری سنگین که در میادین نفت و گاز در دریا داشتند، به وضوح و روشنی موافق تفسیری از کنوانسیون دریایی بودند که حقوق مشخص و بدون ابهامی برای منابع زیردریایی قایل باشد. اما گرچه تلاشها و اقدامات متعددی برای حل این مشکل به عمل آمده است، مع هذا تاکنون پنج کشور ساحلی نتوانستهاند به توافقی دست یابند. در آوریل سال 2002 کنفرانس دیگری مرکب از پنج کشور ساحلی تشکیل شد و بازهم نتوانست در جهت حصول توافق به نتیجهای برسد.
اما، بعد از این کنفرانس، موافقت نامههای دوجانبهای برای تقسیم بخش شمالی دریای خزر میان روسیه، قزاقستان و آذربایجان امضا شد .و ظاهراً به نظر میرسید که میخواهند بدین وسیله نظرات خود را، به منظور بهره برداری از منابع نفت و گاز خزر، به دیگران تفهیم کنند و در واقع اعمال فشار کنند، با این فرض که مآلاً دریاچه خزر به عنوان یک دریا مورد قبول واقع شود.
تولید نفت بحر خزر که در دهه 1990 شدیداً کاهش یافته بود، مجدداً روبه افزایش گذاشت و به 1.46 میلیون بشکه در روز در سال 2001 رسید. صادرات نفت از ان منطقه، که بی نهایت کم و یا منفی بود (یعنی به این متطقه نفت هم وارد میشد)، بالاخص از طرف قزاقستان روبه افزایش گذارد. اما ناکامی 5 کشور ساحلی در حصول توافق در مورد وضعیت حقوقی خزر کار ایجاد و احداث یک شبکه خط لوله واحد نفت و گاز را در منطقه بسیار پیچیده ساخت. مادام که توافقی در این مورد حاصل نشود، ساختمان و احداث هر نوع خط لولهای در زیردریای خزر که قزاقستان و ترکمنستان را به آذربایجان و بازارهای غربی مربوط سازد امکانپذیر نخواهد بود.
*ورود شرکتهای نفتی
کشف و تولید نفت بعد از سال 1993 در منطقه خزر کاملاً در نتیجه سرازیرشدن شرکتهای نفتی خارجی و بخصوص شرکتهای آمریکایی به این منطقه بود. حتی قبل از مرگ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شرکتها نفتی غربی گرد پیکر در حال احتضار این ابرقدرت جمع بودند تا با مرگ او بالافاصله وارد شده و جشن بگیرند؛ اما همان گونه که رسم و قانون طبیعت است، این یوزپلنگهای جهان نفت بودند، یعنی غولها، که ابتدا به گوشت این حیوان تازه شکار شده رسیدند، و از شرکتهای بزرگ نفتی، که به مثابه شیر بودند و بعداً بخش بزرگی از گوشت این قربانی را به خود اختصاص دادند، پیشی گرفتند. درواقع شرکت کوچک خدمات نفتی «رامکو» که مرکز آن در «ابردین» قرار دارد، در سال 1989 پا به باکو گذاشت و میادین ذخایر عظیم نفتی را به منطقه آذری«چیرا» و «گوناشلی» در جنوب دریای خزر کشف کرد.
پنج سال بعد، در 29 سپتامبر 1994 پس از کودتایی که حیدرعلی اف، از مقامات کا. گ ب سابق به انجام رساند دولت جدید آذربایجان اقدام به امضای قراردادی نمود که در محافل نفتی به «قرارداد قرن» موسوم شد. طبق این قرارداد شرکت جدیدالتأسیی بین المللی عملیات نفتی آذربایجان، بهره برداری از 3.4 میلیارد بشکه ذخایر نفتی در میادین آذری «چیراک- گوناشلی» را به هزینهای معادل 13 میلیارد دلار آغاز میکرد. مقاماتی که در مراسم امضای قرارداد حضور داشتند علاوه بر شخصیتهای آذربایجانی، «بیل وایت» معاون وزارت انرژی ایالات متحده و «تیم ایگار» وزیر انرژی بریتانیا بودند.
علاوه بر شرکتهای کوچک «رامکو» و شرکتهای دولتی نفت آذربایجان، اعضای انجمن شرکتهای بین المللی نفتی من جمله سه شرکت چند ملیتی امریکایی «آموکو»، «پنزاویل» و «اونو کال» به اتفاق شرکت خدمات انرژی «مک در موت» و شرکت مشارکتی آمریکا-سعودی و «دلتاهس» در این کنسرسیوم شرکت داشتند، این کنسرسیوم همچنین شامل «بی. بی»، «استات اویل» نروژ و «لوکاویل» روسی و شرکت دولتی نفت ترکیه هم میشد. نقش اساسی آذربایجان و ژئواستراتژی ایالات متحده کاملاً با عضویت گروهی بی سرو صدا به نام « اتاق بازرگانی آمریکا- آذربایجان» آشکار و معلوم میشود. این اتاق در سال 1996 تأسیس گردید و 10 سال بعد اعضای کلیدی ان را گروهی از سیاستمداران آمریکایی و نیز مدیران ارشد شرکتهای بزرگ ایالات متحده تشکیل میدادند که بر آن کنترل داشتند.
اعضای افتخاری اتاق یا شورای مشورتی، دیک چنی، هنری، کیسینجر، زبیگنیو برژینسکی، و گروهی از اعضای دولت جرج بوش (پدر) ازجمله «برنت اسکوکرافت»، جیمز بیکر، و لوید بنتسون، بودند. ریچارد آرمیتاژ معاون آینده وزیر امور خارجه دولت بوش (پسر)، یکی از اعضای هیئت مدیره بود، «ریچاردپرل» که به زودی پست رئیس گروه سیاست دفاعی را در پنتاگون به عهده میگرفت نیز یکی از اعضای هیئت امنا بود.
نمایندگان صنعت نفت آمریکا در این اتاق عبارت بودند از: معاون اجرایی شرکت حفاری «اگزون موبیل»، رئیس شرکت «کوناکو»، معاون شرکت بین المللی انرژی «اونوکال»، رئیس بخش بین المللی شورون تگزاکو، معاون مدیر شرکت «دوون انرژی» و رئیس هیأت مدیره «مونت کریف اویل اینترنشنال». 8 نفر دیگر از اعضای اتاق بازرگانی و تجار ایالات متحده و یا وکلا و حقوقدانانی بودند، که در میان آنان چهرههای شناخته شده علاقه مند به موضوعات نفت و گاز دیده میشدند. هیچ دلیلی روشن تر از نقش مهم و اساسی که اکنون «منافع نفتی» در سیاسیت خارجی ایالات متحده ایفا میکرد به چشم نمیخورد. افراد برجستهای از خبرگان قدرت سیاسی مانند برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی دولت دموکرات جیمی کارتر؛ اسکوکرافت، جمهوریخواه واقع گرا در دولت جرج بوش (پدر)؛ پرل، ایدئولوگ و نظریه پرداز برجسته نومحافظه کاری، را در میان گروه مذکور ملاحظه میکنیم که همگی در مجموعهای کار میکردند که تنها هدفشان وارد نمودن نفت خزر در مدار سیاسی و بازرگانی ایالات متحده بود.
ادامه دارد....