حمید حاجیپور/ موجهای سهمگین با تمام قدرت، خود را به پایههای سکو میکوبند. سازه عظیم فلزی میلرزد. هوا توفانی است و باد ویرانگر امان ایستادن نمیدهد. گویی تا از روی صفحه فلزی بلندت نکند و نکوبدت به سینه دریا، آرام نمیگیرد. دریای خشمگین و سرکش. گوشیهای صداگیر حریف سوت کرکننده پمپاژ گاز به چاههای نفت نیست. انگار در عمق مغزت سوت تیزی میزنند که هیچ طوری نمیشود از دستش خلاص شد.
شرایط برای کسی که از پشت میز بلند شده و اینجا آمده، میتواند تجربه وحشتناکی باشد. ولی آدمهای این سکو با جان و دل کار میکنند و نه گوششان به زوزه باد است و نه چشمشان به بلندای موج. تولید و بهرهبرداری در «سکوی سلمان» هیچگاه متوقف نمیشود. این حرف همه کارکنان بزرگترین سکوی نفتی ایران و خاورمیانه در دل خلیج فارس است.
اینجا نفت را در بدترین شرایط آب و هوایی از کف دریا بیرون میکشند و به جزیره لاوان میفرستند. چند دقیقه توقف در این میدان مشترک میان ایران و امارات یعنی یک اتفاق ناخوشایند.
*سفر به سکوی نفتی سلمان
صبح زود به جزیره کوچک لاوان در نزدیکی تنگه هرمز میرسیم، از اینجا هم باید مسیری نزدیک به ١٥٠ کیلومتر را با کشتی طی کنیم تا برسیم به سکوی نفتی سلمان. از پهلو گرفتن کشتیهای بزرگ و کوچک کنار آبهای امن جزیره میشود فهمید نباید به دریا زد. مهندسان و تکنسینهایی که باید خودشان را به سکو برسانند در فکر بالگردی هستند که شاید بتواند در این هوای ناسازگار پرواز کند.
از شانس همسفر مهندس بهمن یزدان پناه، رئیس سکوی سلمان خواهیم بود. پس میتوان به رفتن امید داشت. او هم مثل بقیه لباس کار پوشیده و در محوطه آشیانه بالگردها در حال انتخاب نیروهایی است که باید همراهش به سکو بروند. بالگرد فقط میتواند ١٠ نفر را سوار کند. من و علی محمدی، عکاس جزو فهرست نهایی هستیم. بقیه هم باید بمانند تا فردا که دریا آرام بگیرد و با کشتی راهی شوند.
یزدان پناه پیش از سوار شدن به شوخی میگوید: «بالگردهای «بل» شرکت نفت فلات قاره به پیکان تهران «ق» معروف هستند، عمرشان را کردهاند و معلوم نیست چه زمانی بیفتند! ما که پیش از سوار شدن شربت شهادت مینوشیم.»
البته شوخی رئیس سکو آنچنان هم بیراه نیست. این شوخی را پیش از این هم با لحنی جدیتر از کارکنان شرکت نفت شنیدهام. کاپیتان توضیحات کوتاهی میدهد که اگر خدای ناکرده بالگرد دچار نقص فنی شد و به دریا افتادیم، خونسردیمان را حفظ کنیم و اینکه چطور از قایق و جلیقه نجات تا سر رسیدن کمک برای کنترل وضعیت استفاده کنیم و...
همین ابتدای سفر کاملاً ته دلمان خالی میشود. با این هوای خراب و بالگرد پیر دل به دریا میزنیم. هرچه بادا باد.
تکانهای بالگرد موقع پرواز روی موجهای بیقرار نفس را بند میآورد. بالاخره یک ساعت بعد به منطقه مشترک نقتی یا همان نوار صفر مرزی میرسیم. چاههای نفت و سکوهای سلمان نفتی و گازی و سکوی «ابوالبخوش» امارات زیر پایمان است. آتش فلرها تنها رنگی است که در این صحنه آبی تمام نشدنی خودنمایی میکند. بالگرد دور میزند و رو به سمت وزش باد، روی سکو آرام میگیرد. سازهای بزرگ در دل آب.
هنوز از پد فرود بالگرد پایین نیامده، مسئول ایمنی سکو چند دقیقهای برایمان کلاس توجیهی میگذارد؛ اینکه باید کلاه ایمنی به سر بگذاریم، از فلش تلفن همراه و دوربین در زمان تاریکی استقاده نکنیم چون سنسورها به نور فلش حساس هستند و اگر چنین نوری را جذب کنند، سیستم خطر به کار میافتد و تولید متوقف میشود و مهمتر از همه اینکه اگر سکو در وضعیت خطر قرار گرفت و دستور ترک گرفته شد، باید خودمان را به قایق شماره ٢ کنار سازه برسانیم و...
دقایقی بعد از کلاس توجیهی، چند مهندس که لباسشان پر از لکههای نفتی است وارد دفتر رئیس میشوند و درباره نشت یکی از لولهها گزارش میدهند.
همراه با مهندسان و رئیس به سوی محل نشت نفت میرویم. یکی از لولهها سوراخ شده و تکنسینها در حال برطرف کردن مشکل هستند. بوی نفت و بویی شبیه به آهن زنگ زده و از آن بدتر بویی شبیه به تخم مرغ گندیده که بعد میفهمیم اکسیدگوگرد است، نمیگذارد به راحتی نفس بکشیم. بویی که برای آدمهای اینجا عادی است؛ بوی توسعه. مهندس رضایی، مسئول ایمنی سکو میگوید این هنوز اول کار است! به گفته او وظایف روی سکو به ٣ بخش تقسیم میشود؛ مدیریت بهرهبرداری، نگهداری و تعمیرات تأسیسات و خطوط لوله و خدمات.
گشتی روی بزرگترین سکوی خاورمیانه
برای کسی که نخستین بار پایش را روی سکو میگذارد راه رفتن مشکل است. تنها حفاظی که روی سکوست نردههای زرد رنگی است که چندان مانع افتادن در دریا نمیشود. اگر کسی حواسش نباشد و پایش بلغزد کار تمام است. ماهم با احتیاط کامل قدم بر میداریم تا به واحد مکانیک برسیم.
در این واحد چند تکنسین و مهندس در حال ساخت قطعهای برای یکی از توربینهای تولید برق هستند. از مهندس علی عسگری، مکانیک ارشد واحد تعمیرات درباره کارشان میپرسم. در حال قلاویز کردن میگوید:«ما تمام قطعات مکانیکی را که به مشکل برخوردهاند یا مستهلک شدهاند تعمیر میکنیم. جوشکاری، تراشکاری و یا ساخت قطعاتی که به آنها نیاز فوری داریم. زمان تحریم خیلی از قطعاتی را که خراب میشدند همینجا ساختیم، زمان زیادی نداریم تا قطعهای را سفارش بدهیم. کار نباید روی زمین بماند. در میدان مشترک اگر لحظهای تولید متوقف شود، برداشت شرکت خارجی مقابلمان دو برابر میشود.»
عسگری اهل ابهر است، جزو کارکنان طرح اقماری. یعنی کسانی که ٢ هفته روی سکو میمانند و ٢ هفته برای استراحت به شهرشان برمیگردند. او درباره مشکلات کار و دوری از خانوادهاش میگوید: «نزدیک ١٥ سال است روی سکوی سلمان مشغول به کارم، هر روز بین ١٢ تا ١٦ ساعت کار میکنیم و گاهی اگر نیاز باشد شبها در کارگاه میمانیم تا کار عقب نیفتد. اما ٢ هفتهای که به خانه میرویم تا چشم روی هم میگذاریم زمان تمام میشود و باید برگردیم. همکارانم از شهرهای دور و نزدیک میآیند. وقتی سرکارند دلشان با خانوادههایشان است و مدام دلهره دارند مبادا اتفاقی برایشان بیفتد. پروازها روزهای یکشنبه و چهارشنبه است. از طرفی از سکو تا لاوان با کشتی ٦ ساعت و با بالگرد – اگر باشد- یکساعت راه است. این درحالی است که آسمان و دریا هم خراب نباشد. معمولاً برای تک تک آدمهای سکو مشکلاتی بوجود آمده که باید برمیگشتهاند خانه ولی به خاطر بدی آب و هوا یک هفته روی سکو منتظر ماندهاند.»
عبدالله عالی پور ٥٩ ساله، تکنسین واحد مکانیک که ٣٩ سال است روی دریا کار میکند و یکی از قدیمیترین کارکنان سکوی سلمان است و تا چند ماه دیگر بازنشسته میشود درباره وضعیت کار روی سکو میگوید: «ای کاش برای گزارش تابستان اینجا میآمدید تا متوجه شوید ما در چه وضعیت غیرقابل تحملی کار میکنیم. تابستان رطوبت هوا آنقدر بالاست که نمیشود نفس کشید. بعضی وقتها زمین خیس خیس است و از سقف آب چکه میکند، رطوبت به ١٠٠ درصد هم میرسد.اصلاً خانوادههایمان هم نمیدانند کجا و با چه وضعیتی کار میکنیم. گاهی مشکلی توی خانه پیش میآید و هر لحظه ماندن روی سکو یکسال است تمام میشود.»
روی سکو مهندس و تکنسین و کارگر ساده لباس کار به تن دارند و هر کاری از دستشان برمیآید انجام میدهند. اینجا همه یک هدف مشترک دارند؛ برداشت از میدان مشترک بدون لحظهای توقف. اگر اتفاقی بیفتد و جایی از کار بلنگد فرقی نمیکند که مهندس باشی یا کارگر، هرکه باشی دست به آچار میشوی. مهندس ارشد نمیگوید من مسئول فلان بخش هستم و درشأن من نیست جوشکاری کنم؛ همه دست به دست میدهند کار روی زمین نماند. این بخشی از حرفهای مهندس محمد مهدی واقف، مسئول تعمیرات مکانیک عمومی است که ٢٧ سال از زندگی کاریاش را روی سکوی سلمان گذرانده است.
مهندس واقف میگوید:
«از شما انتظار داریم حرفهای بچهها را مو به مو بنویسید و چیزی که اینجا میبینید بدون هیچ کم و کاستی منتشر کنید. کسی که در تهران یا شهر دیگری کار میکند چیز زیادی از کار و زندگی روی سکوی نفتی نمیداند، فکر میکنند شرکت نفتیها روی یک سکوی شیک و پیک ایستادهاند و لولهای هم از داخل چاه، نفت را بیرون میکشد، اینها هم پولش را میشمارند. خیلی دوست داریم یکی از همین مسئولان یک روز تابستان بیاید روی سکو و تلاش بچهها را ببیند و وضعیت آب و هوا را از نزدیک لمس کند و ببیند ما با چه زحمتی نفت را از زیر دریا بیرون میکشیم.»
گذشته از همه این مشکلات باید بگویم استرس ما خیلی بیشتر از کسانی است که در شهر خودشان کار میکنند،
وقتی تلفن بیگاهی از خانه زده میشود قلبمان به تپش میافتد که نکند خدای ناکرده اتفاق بدی افتاده باشد. کسی مریض یا زبانم لال فوت نشده باشد! هزار تا فکر و خیال در ذهن آدم میچرخد.
همین چند سال پیش خواهرم زنگ زد که پدرم سکته مغزی کرده و خودت را سریع برسان تهران. دریا آنقدر مواج بود که چند روز روی سکو ماندم به انتظار اینکه هوا کمی بهتر شود و بالگردی مرا به خشکی برساند. این چیزهایی که گفتم تنها بخشی از مشکلات ماست، آنهایی که نتوانستند تحمل کنند یا استعفا دادند یا اینکه به قسمت دیگری منتقل شدند.
*شغلی با هزاران دغدغه
آدمهای سکو هر کدام حکایتی دارند شنیدنی.
از جمله مهندس علیرضا اوجی، مسئول اتاق کنترل سلمان که دقیقه ٩٠ به مراسم عروسی خودش رسیده. اوجی پیش از اینکه خاطرهاش را تعریف کند، کمی از مسئولیت بخش کنترل میگوید: «مغز سکو، اتاق کنترل است. تمام پیامهایی که از همه بخشهای تأسیسات ارسال میشود، توسط دستگاههای الکترونیکی، پردازش میشود و با توجه به اعداد و ارقامی که بدست میآید، اپراتور تصمیم میگیرد که مثلاً فشار کدام خط لوله را کم یا زیاد کند. باید بگویم تمام افرادی که در این بخش کار میکنند بدون لحظهای استراحت پشت مانیتورهایشان نشستهاند و در صورت نیاز برای استراحت باید اپراتور دیگری بدون لحظهای معطلی پشت سیستم بنشیند. در نهایت هر مشکلی که در بهرهبرداری، انتقال و تأسیسات وجود داشته باشد، رصد میشود و در کوتاهترین زمان ممکن برطرف میشود.
و اما ماجرای عروسیام.
چند سالی بیشتر سابقه حضور روی سکو را نداشتم که خانواده برایم آستین بالا زدند. قرار بود یک هفته مانده به مراسم عروسی، مرخصی بگیرم و برگردم شیراز ولی از شانس دریا و آسمان به هم ریخت. هیچ جوره نمیتوانستم برگردم. خانوادهام مدام زنگ میزدند و خودم هم فکر میکردم اگر نرسم چه آبروریزی میشود! به هر حال روز هفتم کمی هوا بهتر شد و بالگرد روی سکو آمد و برگشتم لاوان. پرواز پالایشگاه به شیراز را چند دقیقه برایم نگه داشته بودند و به مسافران هم ماجرا را گفته بودند.
وقتی سوار شدم همه به من خیره شده بودند؛ یکی میگفت بیچاره عروس، آن یکی میگفت چه شانس بدی دارد و... در نهایت و در اوج ناامیدی خانواده، ٢ ساعت مانده به مراسم عروسی خودم را رساندم.»
حضور ما روی سکو و تهیه گزارش از فعالیتهای کارکنان آنها را سر شوق آورده، میگویند خوشحال هستند کسی آمده تا مشکلات و واقعیتها را ببیند و دردهایشان را بشنود. از طرف دیگر برنامه روزمرهشان را هم به هم ریختهایم و برایشان یک جور تنوع شدهایم.
مهندس محمدرضا ایمانی، رئیس کل تعمیرات خاطرات جالبی از چند دهه پیش سکو دارد: «٢٠-٣٠ سال پیش وضعیت اینطور نبود که تلفن همراه باشد یا توی هر اتاق تلویزیون ١٤ اینچ گذاشته باشند.
این مجموعه با همه بزرگیاش یک تلویزیون بیشتر نداشت که برایش یک اتاق مخصوص داشتیم. شبها همه توی این اتاق جمع میشدند که فلان سریال را ببینند.
از آن مهمتر تلفن بود.
یک خط تلفن داشتیم و هر نفر میتوانست فقط هفتهای یکبار به خانوادهاش زنگ بزند. ولی حالا وضعیت بهتر از گذشته است، تلفن همراه کار را راحتتر کرده ولی گاهی هم دردسر است. مثلاً اتفاق کوچکی میافتد و زنگ میزنند میگویند. آنجا ماجرا حل شده ولی اینطرف فکر و خیال ول کن آدم نیست.»
ایمانی هم مثل بقیه از مشکلات طرح اقماری میگوید: «دوری از خانواده و اینکه در ماه فقط ١٤ روز میتوانیم خانه باشیم مشکلاتی را برایمان بوجود میآورد؛ مثلاً وقتی بچههایمان بزرگ میشوند و به نوجوانی میرسند چون سایه پدر بالای سرشان نیست دیگر از مادرشان حرف شنوی ندارند. از طرفی وقتی پدر بعد از ٢ هفته به خانه برمیگردد با بچههایش دچار تنش میشود. این اتفاق در دوران بازنشستگی خیلی جدیتر است. پدری که ٣٠-٤٠ سال روی سکو کار کرده و آدم منظمی بوده گاهی اوقات نمیتواند شرایط خانه و بچههایش را تحمل کند و اغلب دچار افسردگی میشود.»
ادامه دارد...
منبع: روزنامه ایران
بدترین مشکل این است که در خانواده حذف می شوی وقتی برای استراحت می آیی مانند فرد اضافه و مزاحم می بینند فکر می کنند در آنجا پیک نیک رفتیم
برای یک مشکل کوچک بی موقع تماس می گیرند اعصاب خرد کن هستند تا حامی و پشتیبان .
یکبار ساعت ۹ شب من از سایت بعد از چند جلسه سنگین و ... به اتاق برمی گشتم دخترم زنگ زد انترنت را برادرش قطع کرده چنان با عصبانیت و ... گفت اول فکر کردم کسی مرده ...
زن و فرزند فراموشت می کنند و فقط مشکلات را منتقل می کنند و وقتی میایی خانه ...
فقط پول می خواهند و خودت را نه ... این یعنی ...
چرا زن و بچه ها اینقدر قدر نشناس و نامردند ؟؟؟
از زن ها همه دفاع م یکنند همه جا صحبت از مظلومیت آنهاست و لی از مظلومیت و بدبختی مردها کسی نمی گوید و رفتار های غیر انسانی زن و فرزند با مردها ی مظلوم بخصوص آنان که اقماری کار می کنند و لحظه شماری می کنند بخانه بیایند وقتی می رسند به سردی برخورد می شود و ...
این دردل یک مردی است که ۳۰ سال شدید کار کرده و کم وبیش از همکاران نیز همین وضع را شنیدم
عمری سگ دو زدیم آخرش ...