ميزنفت/ انتخاب جرج بوش پسر با بروز مجدد بحران سقوط قیمتها مصادف شد؛ بحرانی که بار اول در سال 1986 شرکت نفتی و فعالیتهای او را از همپاشیده و از بین برده بود. بار دوم مشکل، با بحران اقتصادی جنوبشرق آسیا در سال 1997 آغاز شد.در شرایطی که بعضی از اعضای اوپک و بهخصوص ونزوئلا، خیلی بیشتر از سهمیه خود تولید میکردند، اوپک به این نتیجه رسید که اگر بهطور رسمی با افزایش میزان و سطح تولید موافقت کند، این امر به تنظیم بازار نفت خللی وارد نخواهد نمود. اما در شرایطی که تقاضای جهانی برای نفت در حال تنزل بود، خیلی زود معلوم شد که این تصمیم اوپک بیشتر یک فاجعه بوده است.
از مدتها قبل عربستانسعودی و ونزوئلا که خود را در میزان تولید نفت، آزاد دانسته و محدودیتی قایل نبودند، عملاً وارد یک جنگ شدید قیمتها شده بودند. در 3 اکتبر 1997 قیمت پایه نفت شمال آمریکا (دبلیو. تی آی)[1] به بشکهای 22.78 دلار رسید. در ماه مه 1998، این قیمت به 14.86 دلار رسید و شرکت تگزاس و سایر تولیدکنندگان نفت داخلی و نیز افراد و شرکتهایی که روزانه 10 بشکه با هزینه بالا تولید میکردند متوجه شدند که اوضاع اقتصادی آنها رو به وخامت است و بهزودی صدمات جبرانناپذیری بر آنها وارد خواهد شد و مضمحل خواهند شد.
با آنکه در اکتبر 1998 وضع قیمتها کمی بهبود یافت و بالا رفت ولی مجدداً سیر نزولی پیدا کرد و در دهم دسامبر به 10.37 دلار رسید. بهعلاوه، قیمت واقعی «سرچاه» که شاخص واقعیتر درامد تولیدکننده است در پایان سال 1998 در تگزاس به 9.2 دلار رسید.
تردیدی وجود نداشت که تگزاس از این شرایط به شدت زیان میدید، این ایالت که بزرگترین تولیدکننده نفت در ایالاتمتحده بوده، ولی بیشترین تعداد چاههای نفت ضعیف و کمتوان در آن واقع شده است، اکنون در سراشیب قرار گرفته بود. درست است که شهرهای بزرگ تگزاس مانند هیوستون و دالاس هنوز از شکوفایی و رونق رایانهای و ارتباطات برخوردار بودند، امادر مناطق روستایی و نواحی نفتخیز، اقتصاد محلی در شرایط بد و وخیمی قرار گرفته بود.
در سال 1998، تعداد 2127 چاه نفت بسته شد، 1150 شغل در صنعت نفت از بین رفت، اجازه حفاری به یک سوم تقلیل یافت، تکمیل چاههای جدید در فوریه 1999، 70 درصد کاهش یافت و سال قبل از آن فعالیتهای چاههای گاز نیز 35 درصد پایین آمده بود. کاهش درآمدهای حاصل از مالیات بر نفت، که برای پرداخت هزینههای عمومی ایالت تگزاس مورد استفاده قرار میگرفت، 317 میلیون دلار تقلیل پیدا کرد.
اما بحران عمیقتر بود: در ایالاتمتحده برخلاف سایر نقاط جهان سیستم بهرهمالکانه برای صاحبان املاک خصوصی وجود دارد؛ بدین معنی که بهرهمالکانه بهطور نمونه بین 12.5 تا 20 درصد به شخص حقیقی صاحبزمینی که چاه نفت در آن حفر میشود پرداخت میگردد و نه به دولت، و از نظر تئوری این پرداخت بهرهمالکانه جبران نفت استخراج شده و تهی شدن منابع طبیعی است. در سطح کشور، 4.5 میلیون نفر دارای حق بهرهمالکانه هستند که 2.5 میلیون نفر آنها در تگزاس زندگی میکنند.
به گفته یکی از ناظرین امور نفتی، تولیدکنندگان نفت و دارندگان حق بهرهمالکانه هستند که 2.5 میلیون نفر آنها در تگزاس زندگی میکنند. به گفته یکی از ناظرین امور نفتی، تولیدکنندگان نفت و دارندگان حق بهرهمالکانه مانند دوقلوهای سیاسی هستند که در یک رحم به هم پیوستهاند. بدین ترتیب سقوط قیمتهای نفت در سالهای 1999- 1998 نه فقط بر کسانی که مستقیماً در صنعت نفت فعالیت میکردند، بلکه بر گروه زیادی از افراد تأثیر منفی گذارد.
فرماندار بوش (پسر)، امکان زیادی برای مانور نداشت، ولی کاری را که میتوانست انجام داد؛ در 2 فوریه 1999، او لایحه 4.5 میلیون دلاری معافیت مالیاتی بر چاههای نفت ضعیف را به مجلس ایالتی ارائه نمود و اعلام وضع فوقالعاده کرد و این لایحه سریعاً توسط مجلس ایالتی بررسی و مورد تصویب قرار گرفت.
لایحه وضع فوقالعاده در ماه مارس به مرحله اجرا درآمد و در مورد چاههای نفت کمتوان در زمانی که قیمت به بشکهای زیر 15 دلار میرسید اجرا میگردید و صاحبان آنها از مالیات معاف میشدند. اندکی بعد، قیمتهای جهانی نفت رو به افزایش گذاشت و بحران به پایان رسید، اما در این میان جرج بوش پسر در ایالت خود، بهعنوان حامی منافع چاههای نفت شناخته شد.
قانون معافیت مالیات نفت بهخوبی نشان داد که فرماندار بوش میداند چگونه حمایت صاحبان بهرهمالکانه و مؤسسات کوچک استخراج نفت را جلب نماید، و طبعاً جلب پشتیبانی مردان نفتی ثروتمند و قدرتمند تگزاس که منافع زیادی داشتند بهسهولت حاصل میشد، و با این کار بود که او پیشبینی مینمود هنگامی که به ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شود چه کاری میتواند برای آنان انجام دهد و آنها هم متقابلاً چه خدماتی به او خواهند کرد؛ چیزی که امروزه واقعیت یافته است. سردسته این ثروتمندان قدرتمند نفتی «کنت لی»رئیس هیئت مدیره شرکت «انرون» است که به «کنت بوی» مشهور بوده و از دوستان بوش محسوب میشود. شرکت «انرون»، شعبهای بهنام شرکت نفت و گاز انرون داشت که با شرکت اسپکتروم انرژی متعلق به جرج بوش پدر در سال 1986 مشترکاً به کارهای حفاری مشغول بودند. اما «انرون» در میان شرکتهای نفت و گاز، پدیده جدیدی در جهان بهشمار میآمد.
این شرکت یک سال قبل از ادغام دو شرکت خطلوله بهنامهای «هوستون نچورال گاز»[8] و «اینتر نورث»بهوجود آمده بود، و هنگامی که درصدد برآمد شرکت بزرگ تولید برق «پورتلند جنرال» را در سال 1996 خریداری کند، مشخص شد که یک پدیده نوظهور و یک غول معاملهگر انرژی در ایالاتمتحده بهوجود آمده است. این معاملهگر، در کار معامله و تجارت همه نوع محصولات انرژی؛ نظیر گاز طبیعی، گاز مایع، نفت و برق و حتی زغالسنگ بود و برخلاف مجموعه شرکتهای بزرگ، مانند شورون و اکسون، که دارای سرمایههای ثابت و عظیم بودند، از حفظ و داشتن سرمایه ثابت و دائمی احتراز میکرد.
بهعلاوه شرکتهایی مانند انرون و مؤسسات تابعه آن، ادعا میکردند که بخشی از «اقتصاد نوین» هستند که میخواهند در سالهای پایانی قرن بیستم تحولات بزرگی بهوجود آورند. در بخش انرژی، دو عنصر اصلی «اقتصاد نوین»؛ یکی از آزادسازی اقتصاد بازار و دیگری خصوصیسازی در خارج بود. پروژههای انرون در این زمینه برای بوش پسر، هنگامی که به ریاستجمهوری آمریکا رسید، منافع عظیمی در برداشت: اولاً؛ سیاست جدید انرژی، که «لی» در آن نقش مهمی داشت، تدوین و اتخاذ گردید و ثانیاً بهطور غیرمستقیم ایالاتمتحده، بر کشورهای درحالتوسعه که به کمک مالی آمریکا نیاز داشتند فشار وارد میآورد. برای تحقق این هدف مشخص، «لی» و شرکت «انرون» طی چند سال مبلغ 550025 دلار برای مبارزات انتخاباتی فرمانداری و ریاستجمهوری جرج بوش پسر کمک کردند.
بههرحال، «لی» برای اینکه از این سرمایهگذاری سودی عاید خود سازد زمان کوتاهی در اختیار داشت. چندماه بعد از اینکه جرج بوش پسر به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب گردید و ارزش سهام در ایالاتمتحده رو به کاهش گذارد، تقلبهای «انرون» در دفاتر و اسناد آ« شرکت آشکار گردید. معهذا، با بدتر شدن وضع شرکت «انرون» در 9 ماهه اول سال ریاستجمهوری بوش، آقای «لی» به انحای مختلف از کمک و یاری رئیسجمهور برخوردار شد. رئیسجمهور شخصاً در امر جلوگیری از تثبیت بهای برق، که در کالیفرنیا همچنان در حال افزایش بود، مداخله کرد و انرون شرکتی بود که نهایت بهره و استفاده را از بازار برق و گاز میبرد، رئیسجمهور به «لی» اختیار وسیعی در مورد تدوین سیاستهای انرژی دولت داد؛ ازجمله به وی اختیار داد تا از جانب دولت، امور و فعالیتهای شرکت انرون را تنظیم و بر آن نظارت نماید، همچنین جرج بوش به مشاوران امنیتی خود دستور داد که بر دولت هند فشار آورند تا با انجام فعالیتهای انرون در آن کشور موافقت نماید.
البته بسیاری از مدیران ثروتمند شرکتهای نفتی آمریکا از جرج بوش در مبارزات سیاسی او پشتیبانی کردند. درواقع هیچ نامزد انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا به اندازه جرج بوش پسر از شرکتهای نفتی و گاز، در مبارزات سال 2000 کمک مالی دریافت نکرده است. مدیر فعالیتهای مبارزاتی بوش بهنام «دونالد ایوان»، عضو هیأتمدیره شرکت «تام براون»، یک مؤسسه نفتی و گاز متوسط و از «مستقلها» بود که پس از انتخاب جرج بوش، به سمت وزیر بازرگانی دولت او برگزیده شد و پاداش خود را به این ترتیب دریافت کرد. بهطورکلی، بوش از بخش انرژی و منابع طبیعی، مبلغ 3 میلیون دلار برای مبارزات انتخایاتی خود کمک دریافت کرد که مبلغ 1.9میلیون دلار آن از بخش نفت و گاز بود. مدیران شرکتهای انرژی، دومین گروه کمککننده بزرگ بودند که در فهرست حامیان جرج بوش، از آنان بهعنوان «پیشتاز» نام برده میشد ـ و این کمکدهندگان افرادی بودند که هر کدام بیش از 100 هزار دلار به مبارزات انتخاباتی جرج بوش شخصاً کمک کردهاند.
علاوه بر مدیران شرکتهای بزرگ، مانند «انرون» در تگزاس، شرکتهای دستاندرکار انرژی؛ مانند «ریلانت انرژی» و «تکسو» هم به بوش کمک مالی انتخاباتی کردند. قابلتوجه است بدانیم که در فهرست کمکدهندگان «پیشتاز»، گروه بزرگی از صاحبان و اعضای هیأتمدیره شرکتهای کوچکتر اکتشاف و تولید نفت و گاز، شرکتهای پیمانکار، حفاری و سایر شرکتهایی که منافع فراوان در صنعت نفت و گاز ایالاتمتحده داشتند نیز به چشم میخورد.
درواقع دومین فرد از کمکدهندگان بزرگ به مبارزات انتخاباتی جرج بوش، «تونی سانچز»، عضو هیأتمدیره شرکت نفت و گاز «سانچز ـ اوبرین» میباشد و این شرکت مستقل و نسبتاً کوچک، در کار تولید نفت و گاز و پیمانکاری حفاری است. همانگونه که در گذشته اشاره شد هزینههای شرکتهای «مستقل» نفت و گاز برای انجام استخراج و تولید، بیش از شرکتهای بزرگ مانند «اکسون موبیل» و شورون تگزاکو میباشد و لذا «مستقلها» و شرکتهای پیمانکار حفاری که برای آنها کار میکنند عموماً در مقابل قیمتهای پایین و یا سقوط قیمتها آسیبپذیرتر از شرکتهای بزرگ با سرمایههای بینالمللی در نفت و گاز هستند.
البته نمیتوان گفت بوش میتوانست هر چیزی را که شرکتهای نفت و گاز در داخل میخواستند در اختیار آنان بگذارد، بهخصوص وقتی که خواسته آنها غیرمنطقی بود. مثلاً هنگام مبارزات انتخاباتی در ایالت نیوانگلند، که از مناطق جنوبغربی فاصله زیادی داشت و در آن موقع هم قیمتهای نفت در مقایسه با سالهای قبل بسیار بالا بود، پرزیدنت کلینتون را بهخاطر اینکه نتوانسته است اوپک را مجبور سازد «شیرهای نفت» را باز کند و تولید را اضافه و قیمتها را کاهش دهد مورد انتقاد قرار داد. اما همین جرج بوش موقعی که انتخاب شد تغییر موضع داد؛ به گزارش نشریه نفت و گاز، بوش درخصوص کاهش تولید اوپک بهمیزان یک میلیون بشکه از آوریل 2001 گفته بود که اقدام این سازمان در یک چارچوب منطقی انجام گرفته است.
در همین گزارش آمده بود که اقدام اوپک مورد قبول جرج بوش است چون به نظر رئیسجمهور آمریکا اوپک با این اقدام در نظر داشته است از منافع اعضای خود با جلوگیری از سقوط قیمتها دفاع کند و بههیچوجه قصد نداشته است با کاهش تولید، قیمتها را بالا ببرد و به منافع مصرفکنندگان و نیروهای اقتصادی ضربه بزند، و رئیسجمهور، تأکید وزیر نفت عربستانسعودی مبنی بر تعیین سقف 28 دلار برای هر بشکه نفت را اطمینانبخش میدانست، که با آن اوپک میتواند تولید نفت را مدیریت نماید.
در مقاله دیگری که در روزنامه «فایننشیال تایمز» منتشر شد، یک کارشناس اوپک در شرکت امور مالی نفت در واشنگتن، چنین اظهارنظر کرد که موافقت جرج بوش با تعیین قیمت نفت توسط اوپک، مهمترین مطلبی است که توسط دولت وی در مورد نفت گفته شده است و همین مطلب «کلیه وزرای نفت اوپک را به هیجان آورده است.» بیشک این سخنان بوش، هزاران تولیدکننده و صاحبان بهرهمالکانه در سراسر ایالت تگزاس و 23 ایالت تولیدکننده نفت دیگر در ایالاتمتحده را به هیجان آورد.