برای آنها که اخبار صنعت نفت را دنبال میکنند، ماجرا نیاز به توضیح چندانی ندارد: دو سال قبل انجمن گاز ایران از «اخلال» شرکت توتال در پارس جنوبی «پردهبرداری» کرد و مشخص شد «ایران از بزرگترین لایه گازی این میدان برداشتی نداشته چرا که طرح شرکت توتال برای برداشت کامل نبوده است». نهایتاً نیز «مشخص شد ایران با این عملکرد شرکت توتال 10 سال از برداشت مهمترین و بزرگ ترین لایه گازی پارس جنوبی محروم شده است.» این داستان هیجانانگیز را سال قبل خبرگزاری فارس منتشر کرد و البته پیش از آن نیز خبرگزاریهایی همچون مهر بدان پرداخته بودند.
اما ماجرا چیست؟ پارس جنوبی 4 لایه مخزنی دارد که شامل سازندهای «کنگان» و «دالان» میشود. این چهار لایه به ترتیب به K1، K2، K3 و K4 نامگذاری شدهاند. در زمان توسعه فازهای 2 و 3 توسط شرکت توتال، لایه نخست یعنی K1 مشبککاری نشد و در نتیجه مورد بهرهبرداری قرار نگرفت. نتیجه اینکه تولید از سه لایه دیگر صورت میگرفت.
برخلاف آنچه که تصور میشود باید گفت این کار پنهانی و مخفیانه نبوده است که نیاز به پردهبرداری داشته باشد. MDP هر فاز بارها مورد بازبینی و تصحیح کارشناسان داخلی قرار میگیرد و در تمامی عملیاتها نیز ناظران و بعضاً پیمانکاران ایرانی حضور دارند. لذا اصولاً مساله پردهبرداری و افشا منتفی است و کمتر از یک دقیقه تورق اسناد نشان میدهد که یکی از لایههای مخزنی «تکمیل» نشده است.
مورد دیگر آنکه براساس اعلام مسوولان، تنها توتال نیست که چنین کاری کرده و شرکت انی ایتالیا نیز در فازهای 4 و 5 از لایه اول تولیدی انجام نداده است. لذا اگر قرار به شناسایی خیانتکاران باشد، لیست را باید گستردهتر کرد.
عدم تکمیل یک لایه مخزنی در مهندسی نفت امری عجیب نیست: خصوصیات ضعیف مخزنی، امکان تولید آب یا غیراقتصادی بودن تولید و هر مساله دیگری ممکن است موجب شود از یک لایه مخزنی تولیدی صورت نگیرد. برای مثال در برخی از چاههای فاز 12 پارس جنوبی، که توسط شرکت پتروپارس درحال توسعه است، یک یا دو لایه مخزنی تکمیل نشدهاند و آماده تولید نیستند. این مساله دلایل فنی همچون وجود آب و عدم تولید گاز دارد و نمیتوان آنرا به خیانت یک شرکت داخلی نسبت داد.
از قضا باید توجه داشت که فاز 12 یک فاز مرزی است و اگر اشتباهی در آن صورت گیرد، بسیار بیش از فازهای غیرمرزی 2 و 3 (که گفته میشود توتال در توسعه آنها مرتکب خیانت شده است) موثر خواهد بود. واقعیت این است که اقدام پتروپارس قطعاً تحت نظارت کامل صورت گرفته و مطابق دانستههای مهندسی نفت بوده است و از قضا اقدام توتال نیز.
اما چرا توتال اقدام به مشبککاری لایه اول نکرد؟ نگاهی به زمان توسعه فازهای 2 و 3 نشان میدهد این دو فاز اولین پروژهای بودند که در پارس جنوبی به تولید رسیدند. توتال در توسعه میدان به لحاظ کمی و کیفی عملکرد مناسبی از خود نشان داد و اولین تولید گاز را از میدان در سال 1381 آغاز کرد. ضمن آنکه طراحیهای صورت گرفته توسط این شرکت در بخش بالادستی و پاییندستی، بعداً مورد استناد اغلب پیمانکاران قرار گرفت؛ چنانکه گفته میشود اغلب پالایشگاههای پارس جنوبی، در واقع ادامهای بر طراحی شرکت توتال هستند. مشابه همین وضعیت در طراحی چاههای بخش بالادستی وجود دارد. عملکرد شرکت توتال در مستندسازی اطلاعات و کیفیت حفاری نیز به شیوهای مشابه مورد تایید و تحت نظارت شرکتهای داخلی بوده است.
به بحث اصلی برگردیم: فاز تحت مدیریت شرکت توتال، اولین پروژهای بود که به تولید میرسید و در نتیجه در آن زمان کمترین اطلاعات از مخزن وجود داشتند. مهندسان نفت، مخزن را به انسانی تشبیه میکنند که شناخت از آن با گذشت زمان کامل میشود و در نتیجه معتقدند برنامهریزی و شناخت مخزن با شروع تولید از آن بهبود مییابد و در زمان ترک مخزن به پایان میرسد؛ درست برخلاف یک واحد پالایشگاه یا خط لوله که پیش از تولید و در زمان طراحی و اجرا، تقریباً تمام ابعاد آن شناخته میشود. به شیوهای مشابه، شرکت توتال کمترین شناخت را از مخزن داشت؛ درست برخلاف پیمانکاران ایرانی جدید که تجربه دهها چاه قبلی را نیز در سبد دانش خود میبینند. لذا تصمیمگیری در آن زمان به همان نسبت مبتنی بر دانش وقت بوده که به مرور زمان افزایش یافته و تکمیل شده است.
در آن زمان تصمیم گرفته شد براساس اطلاعاتی که نشاندهنده غلظت بالای H2S (گاز سمی و خورنده)، و خصوصیات مخزنی ضعیف در برخی موارد و درصد پایین میعانات گازی لایه اول بود، تولیدی از لایه اول صورت نگیرد. ضمناً این امکان در هر زمان وجود داشت و دارد که با فرض تکمیل اطلاعات و لزوم تولید از لایه مذکور، این لایه تکمیل و تولید از آن شروع شود. چنانکه در سالهای بعد، تکمیل لایه اول در دستور کار قرار گرفت و این لایه نیز به مدار تولید وارد شد. ضمناً باید توجه داشت که باتوجه به عدم تکمیل لایه مذکور، بخشی از هزینههای توسعه کاهش یافت و متعاقباً سود شرکت توتال نیز دستخوش کاهشی اندک شد.
پاسخ به این سوال که که آیا عدم تولید گاز یک لایه گازی از مجموع چهار لایه، در فازهایی که مرزی نیستند، و مجموعاً تنها حدود 6 درصد از کل گاز پارس جنوبی را در خود جای دادهاند، آن هم با ذکر دلایل فنی و این نکته که بعداً امکان تولید از این لایه وجود داشت را میتوان تعبیر به «خیانت» کرد یا نه، برعهده خواننده است. همینطور پاسخ به این سوال که در شرایطی که مجموع تولید قطر از میدان مشترک گازی، حدود دو برابر ایران است و تولید روزانه این کشور نیز بیش از یکونیم برابر ایران، عدم تولید گاز یک لایه در دو فاز از مجموع 24 فاز پارس جنوبی آیا میتواند آنقدر مهم تلقی شود که در ادامه خبر هیجانانگیزی که ابتدای متن بدان اشاره شد، گفته شود «قطر پاداش این خوش خدمتی فرانسویها را به طور مستقیم و با امضای یک قرارداد نفتی 25 ساله پرداخت کرد».
توجه به جنبه هیجانانگیز و پلیسی ماجرا، میتواند در صفحات حادثه یا ورزشی مفید و درست ارزیابی شود. اما وقتی کار به مسائل مهندسی میرسد، بهتر است قبل از گمانهزنی پلیسی، مساله با دستاندرکاران و متخصصان مطرح شود تا ابعاد فنی نیز به همان اندازه مورد توجه قرار گیرند.
چهارشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۶
طرف مقابل این ادعا انجمن مهندسی گاز ایران که یک انمن شناخته شده و اسم و رسم داره ایستاده.
و مهم تر از اون پروفسور سعید پدر علم مخزن ایران. وقتی یه نویسنده که جرات آوردن اسم خودش رو هم نداره میخواد ادعای چنین مراجعی رو رد کنه باید قطعا شواهد و مستندات جدی ارائه کنه.
وگرنه میشه همین جا نوشت بر خلاف نظر نویسنده لایه مورد اشاره بیش از ۳۵ درصد کل گاز میدان را تشکیل میداده است و توتال به بهانه های واهی آن را در اختیار قطری ها قرار داده است. و اگر نویسنده بی نام و نشان ما میخواهد آن را رد کند میتواند برود و اندازه بگیرد.