به گزارش
ميزنفت ، گالوست گلبنگیان در خانواده خود نسل دوم از کسانی را تشکیل میداد که از ابتدا وارد صنعت نفت شده بودند. پدرش یک ارمنی بسیار ثروتمندِ بانکدار و نفتی بود که ثروتش را از راه وارد کردن نفت چراغ روسیه به امپراتوری عثمانی به دست آورده و سلطان عثمانی نیز در پاداش خدماتش او را به فرماندهی بندری در کنار دریای سیاه منصوب کرده بود.
خانواده اصلاً مقیم قسطنطنیه (استانبول) بود و در همین شهر هم گالوست جوان اولین مهارت های خود را در راه پول درآوردن تجربه کرد. وقتی هفت سال داشت پدرش به او یک سکه نقره داد، ولی برخلاف انتظاری که از سن و سال وی می رفت آن را برای خودش آبنبات یا خروس قندی نخرید، بلکه سکه را به بازار برد و آن را با یک سکه عتیقه عوض کرد (بعدها در زندگی، گالوست صاحب بزرگترین کلکسیون سکه هایی طلای جهان شد و وقتی توانست کلکسیون سکه های طلای یونان قدیمِ جی.پی.مورگان را بخرد و به مجموعه خود اضافه کند از این امر احساس رضایت خاطر و لذتی فوق العاده کرد.) گلبنگیان در مدرسه شاگرد محبوبی نبود و در سراسر زندگی اش هرگز هیچ عشق بزرگی میان او و انسانیت و مظاهر آن به وجود نیامد.
گالوست جوان بیشتر اوقات پس از مدرسه خود، به بازار می رفت و چگونگی جریان معاملات و گفتگوهایی را که میان معامله کنندگان انجام می شد به دقت گوش می کرد. گاه خودش نیز معاملات کوچکی انجام می داد و از این راه در راه و رسم مذاکرات و معاملات مربوط به داد وستد به شیوه شرقی، تجربه می اندوخت.
برای گذراندن تحصیلات متوسطه به مارسی فرستاده شد تا زبان فرانسه اش را تکمیل کند و سپس به کالج کینگ لندن رفت و در آنجا به تحصیل مهندسی معدن پرداخت و تز خود را درباره تکنولوژی صنعت جدید نفت نوشت. در سال 1887، در حالی که 19 سال بیشتر نداشت فارغالتحصیل شد و عنوان مهندس درجه اول گرفت. یکی از استادان کالج کینگ که در این ارمنی جوان استعداد زیادی میدید پیشنهاد کرد برای تکمیل تحصیلات خود در رشتۀ فیزیک به فرانسه برود اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد و آنرا «مزخرفات آکادمیک» خواند.
به جای این کار پدر گالوست را به باکو فرستاد که بخش اصلی درآمد و ثروت خانواده از آنجا به دست می آمد. صنعت نفت مرد جوان را، که برای نخستین بار از نزدیک آنرا می دید، بشدت مجذوب خود ساخت تا جایی که یک بار فورانی از نفت او را که کاملاً به محل جهش نزدیک شده بود خیس کرد و سرپا نفتی شد، اما آن طور که خودش گفت: «جریان نفت عالی و مداوم بود.» و گالوست جوان این تجربه را ناخوشایند نیافت.
گرچه از او خواسته شد برگردد، اما هرگز و در هیچ زمانی در بازگشت مجدد به مناطق نفتی درنگ نکرد. گلبنگیان سلسله مقالاتی درباره نفت روسی نوشت که بشدت مورد توجه قرار گرفت. این مقالات در سال 1891 به صورت یک کتاب بسیار معتبر و آبرومند انتشار یافت که موجب شد در حالیکه تازه 21 سال داشت به عنوان یک کارشناس جهانی نفت معروفیت پیدا کند.
تقریبا بلافاصله پس از انتشا کتاب، دو تن از وابستگان سالطان عثمانی از او خواستند تحقیقاتی دربارۀ امکانات نفت بین النهرین انجام دهد. او برای انجام این کار زحمت رفتن به منطقه را بخود نداد- و در واقع در تمام عمرش به بین النهرین نرفت- اما بر اساس تحقیقاتی که دیگران انجام داده بودند گزارش معتبر و قابل استنادی درباره نفت بین النهرین تهیه کرد. البته در تهیه این گزارش، مذاکره با مهندسین راه آهن آلمانی نیز به او کمک بسیار کرده بود. گلبنگیان در گزارش خود تأکید کرد که بین النهرین بالقوه منطقه نفتی بسیار مهمی است و این گزارش مقامات ترک را بشدت به موضوع علاقه مند ساخت. به هر حال گلبنگیان چنین موجودی بود و از همین جا نیز عمر خود را صرف نفت بین النهرین کرد و برای مدت 6 دهۀ تمام با سرسختی و فداکاری خارقالعاده به آن چسبید.
در قسطنطنیه گلبنگیان در چند سرمایه گذاری مختلف، از جمله تجارت فرش، شرکت کرد که هیچکدام از آنها موفقیت ویژه و چشمگیری نداشت. اما او بر دوز و کلکهای بازار تسلط داشت- چگونه باید کاسبی کرد، معامله جوش داد، پشت هم اندازی ها را بلد بود و همچنین پرداخت حق و حساب و به دست آوردن اطلاعاتی که بتوان از آن در کسب و کار استفاده کرد را فرا گرفت.
بتدریج شهرت تمام عمر خود را با کار شدید، قدرت دید و برآورد و ارزیابی و مهارت در مذاکرات مربوط به معاملات، پیوسته تکمیل می کرد. هر وقت می توانست رتق و فتق یک معامله یا اوضاع و احوال جدیدی را که پیش می آمد به عهده می گرفت و سلطه خود را بر آن اعمال می کرد. اما هر وقت در خود قدرت چنین کاری را نمی دید از یک ضربالمثل معروف عربی پیروی میکرد که میگوید: «دستی را که نمیتوانی گاز بگیری ببوس!» در آن سالهای اولیه پرداختن به کسب و کار در قسطنطنیه، او همچنین قدرت شکیبایی، تحمل، استقامت و پشتکاری را به دست آورد که به عقیده بسیاری بزرگترین سرمایه داری بود که در زندگی داشت. پشت او را به هیچ ترتیب نمی شد خم کرد. بعدها شخصی دربارۀ او گفته است: «برای من چلاندن سنگ خارا آسانتر از چلاندن آقای گلبنگیان است.»
گلبنگیان یک خصوصیت مهم دیگر داشت، به این ترتیب که به طور کامل و مطلق بی اعتماد بود. «سرکنت کلارک» منقد و کارشناس هنری و نقاشی از گالری ملی لندن که در سالهای آخر عمر به عنوان مشاور برای تکمیل کلکسیون های گلبنگیان کار می کرد درباره او گفته است: «من در تمام مدت عمرم هرگز کسی را ندیده ام که به اندازه آقای گلبنگیان شکاک و مظنون باشد.»
او برای خریدن یک اثر یا یک قطعه هنری، قبل از انجام معامله همیشه دو یا سه کارشناس مختلف را برای ارزیابی در اختیار می گرفت. در واقع هر چقدر مسنتر می شد این حالت سوءظن او تشدی می شد و گویا اشتغال ذهنی دائمی اش را این داستان قدیمی از یک پدربزرگ 106 ساله تشکیل می داد که با وجود رسیدن به چنین سنی دو دسته پزشک برای رسیدگی به وضع مزاجی خویش اشتخدام کرده و از نظریه هر دسته دربارۀ چگونگی سلامت خویش علیه دسته دیگر و برای چک کردن روشهای رسیدگی هر دو دسته استفاده می کرد.
شاید داشتن چنین سوءظن عمیقی برای یک ارمنی که در سال های واپسین امپراتوری عثمانی به طور مداوم حالتی میان مرگ و زندگی داشته، یعنی با وجود فرصت ها در عین حال با امکان گرفتاری و تعقیب بسر برده، مکانیسم لازمی برای تضمین حیات و بقا محسوب می شد. در سال 1896 بود که طی یکی از حملات ادواری و موسمی کشتار ارامنه که توسط یا به تحریک دولت انجام می شد، گلبنگیان از ترکیه به مصر گریخت.
در آنجا توانست در نظر دو ارمنی مقتدر، که یکی از آنها یک میلیونر نفتی اهل باکو بود و دیگری با عنوان «نوبر پاشا» موقعیت مهمی در دستگاه حکومتی مصر داشت، خود را به صورت عنصر بسیار با ارزشی نشان دهد. از طریق روابطی که با این دو نفر به وجود آورد توانست هم دروازههای نفت و هم جریان مالی جهانی را به روی خود باز کند و بزودی با عنوان نماینده فروش نفت باکو در لندن، در پایتخت بریتانیا مستقر شد.
در طول اقامت در لندن، گلبنگیان با برادران ساموئل و همچنین دتردینگ ملاقات کرد و با آنها متفق شد. پسرش «نوبر» مینویسد: «پدرم و دتردینگ برای مدت 20 سال یه صورت دوستان بسیار نزدیکی درآمدند...و بالاخره هم هیچکس نفهمید آیا این پدرم بود که دتردینگ را آلت اجرای مقاصد خود کرده از او استفاده می برد، یا بر عکس دتردینگ چنین وضعی را در مورد پدرم داشت.»
در هر صورت هر کدام از این دو فرض صحت داشته باشد، همکاری آنها هم برای هر دو نفرشان به عنوان فردی و هم برای کمپانی رویال داچ-شل، در مجموع، سود فراوان داشت.
گلبنگیان برای شل معامله جور میکرد و بویژه سود تأمین شده به وجود میآورد و ترتیبات و تسهیلات مالی فراهم می ساخت.
یکی از نخستین پیشنهادهایی که گلبنگیان به گروه رویال داچ-شل کرد استفاده از امتیاز نفت ایران بود که سرانجام به دست دارسی افتاد. او و دتردینگ زمینه های ابتدایی موضوع را که در پاریس توسط کتابچی خان مطرح شده بود به اتفاق یکدیگر به طور دقیق مورد مطالعه قرار دادند. اما سرانجام آنرا رد کردند و آن طور که خود گابنگیان بعدها گفت: «دلیلش این بود که مسأله خیلی ماجراجویانه به نظر می رسید و آن قدر به نظر ریسک بزرگی میآمد که ما فکر کردیم آلوده شدن درآن بیشتر بدرد یک قمارباز میخورد تا یک اهل فن و صاحب حرفه.» اما بعدا وقتی خود شاهد پیشرفت و توسعه شگفت انگیز کمپانی نفت انگلیس و ایران بود برای خودش اصل تازهای را ابداع و نصب العین کرد، به این ترتیب که :«هرگز در زندگی یک امتیاز نفتی را از دست مده.»
این اصل در بقیه عمر گلبنگیان چون چراغ راهنمایی همیشه فرا راه او قرار داشت. و بر اساس همین اصل بود که به عنوان اولین نفر و جلوتر از همه، در همسایگی ایران با سرسختی و استقامتی مداوم، و در میان دریایی از موانع و مشکلات به امتیاز نفت بین النهرین خود را آویزان کرد. در سال 1907 برادران ساموئل را تشویق کرد شعب های در قسطنطنیه به ریاست و مسئولیت خود او تشکیل دهند. در آن زمان مدتی بود که احساسات ضدارمنی در این شهر فرونشسته و خود گلبنگیان نیز سرش کاملاً در آنجا گرم بود.
علاوه بر کسب و کارهای مختلفی که در آنجا انجام می داد، مشاور مالی دولت عثمانی هم در قسطنطنیه و هم در سفارتخانه های آن دولت در لندن و پاریس بود و بعلاوه سهامدار عمده بانک ملی ترکیه نیز محسوب می شد. از این پایگاه بود که او توانست ابتدا سرمایه گذاران رقیب انگلیسی و آلمانی، و سپس رویال داچ-شل را به مؤسسه ای که تحت عنوان «کمپانی نفت ترکیه» تشکیل شده بود بکشاند، وظیفهای که به قول خودش: «نه امر ساده و آسانی بود و نه انسان از آن احساس لذت و رضایت خاطر میکرد.»
از سال 1912 به بعد دولت بریتانیا تمام مساعی خود را در این جهت به کار انداخته بود که کمپانی نفت ترکیه را ناگزیر به ادغام در کمپانی انگلیس و ایران و سندیکای امتیاز بریتانیا و دارسی با ایران کرده و مشترکا قضیه به دست آوردن امتیاز نفت بین النهرین را دنبال کنند.
بالاخره دولت های آلمان و بریتانیا در مورد استراتژِی اتحاد موافقت کرده و فشار می آوردند بازوی اجرایی این اتحاد تشکیل شود. طبق توافق 19 مارس 1914 وزارت خارجه انگلیس، قرار بر این شد در گروه ادغام شده، اکثریت سهام در دست سرمایه های انگلیسی باشد. تریتب تقسیم سهام در چنین کنسرسیومی به این صورت به عمل آمد که 50 درصد متعلق به کمپانی نفت انگلیس و ایران باشد و دویچه بانک و شل نیز هر یک 25 درصد داشته باشند. اما هنوز باید رضایت گلبنگیان را نیز جلب می کردند.
بر اساس موافقتی که میان گروه انگلیس و ایران و شل انجام شد قرار بر این گذاردند که هر یک از آنها 2.5 درصد از محل عواید کنسرسیوم را به مرد ارمنی بدهند. با این ترتیب بدون آنکه نسبت به 5 درصد سهم خود در کنسرسیوم حق رأی داشته باشد، از کل منفعت حاصله به میزان 5 درصد می توانست سهم ببرد. به این صورت بود که آقای 5 درصد متولد شد و از آن پس نیز همیشه از گلبنگیان به عنوان آقای 5 درصد نام برده می شد و با این ترتیبات سرانجام 10 سال مشاجره و چشم و همچشمی پایان یافت، اما امضاکنندگان قرارداد میان خود تعهد بسیار مهمی را به عهده گرفتند.
در باره این تعهد،
ميزنفت را فردا بخوانید.