به گزارش
ميزنفت ، این نشریه در
پایگاه اینترنتی خود در گزارشی به قلم علیرضا احمدی، نویسنده مقیم نیویورک و تحلیلگر سیاست آمریکا در برابر ایران و مسائل ژئوپولیتیک خاورمیانه، نوشت:
این هفته با
اعدام (آیت الله) شیخ نمر النمر، از رهبران برجسته شیعیان و فعال سیاسی عربستان، که بسیاری را آشفته کرد، شکاف فرقه ای بیش از پیش خاورمیانه را به خطر انداخت. شیخ نمر رهبر جمعیت شیعیان عربستان سعودی -که تعداد آنها بین 10 تا 15 میلیون نفر برآورد می شود- محسوب می شد. پس از حمله (گروهی از تظاهر کنندگان ایرانی) به داخل محوطه دفاتر دیپلماتیک عربستان سعودی در ایران، سعودی ها و برخی از متحدان آنها با قطع رابطه یا تنزل سطح روابط خود با ایران واکنش نشان دادند.
تاثیر این رویدادها بر منطقه چشمگیر خواهد بود و در عین حال موجب خواهد شد واشنگتن به تجدید نظر در برخی از سیاست های چند دهه ای خود در این منطقه بپردازد.
تلقی مشترک در میان مقامات دولتی و متفکران سیاست خارجی از دیرباز این بوده است که هرچند بخش اعظم سیاست داخلی و ایدئولوژی عربستان سعودی برای غرب نکوهیده است، منافع آمریکا و سعودی ها در منطقه در یک راستا قرار دارد. همانطور که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در اشاره به بالا گرفتن تنش های اخیر گفت، «ما دولت هایی داریم که با آنها بر سر برخی مسائل همکاری داریم اما، اگر بخواهیم صریح باشیم، باید بگوییم که سیاست ها و ارزش های آنها بر ضد ارزش های ماست. آنها در عین حال منافع (مشترک) معینی با ما دارند که ما با آنها سر و کار داریم.»
اما ماهیت تحریک آفرینی اخیر عربستان سعودی عقل سلیم واشنگتن را زیر سوال می برد. هرچند هم آمریکا و هم عربستان سعودی ممکن است منافعی در مبارزه با برخی گروههای تروریستی سنی و مقابله با رقیب این کشور، ایران، داشته باشند، اما اولویت عربستان که اعمال نفوذ در منطقه و نیاز به کنترل و مهار چالش های داخلی علیه خاندان آل سعود است، موجب ناسازگاری منافع این کشور با آمریکا و یک تضاد ذاتی در راهبرد کلی واشنگتن شده است.
*نیاز آمریکا به آرامش
منافع پایدار آمریکا در محدود شدن میزان هرج و مرج و بی ثباتی فرقه ای در منطقه است زیرا انواع بازیگران غیردولتی ، مانند
داعش، که اکنون مهم ترین تهدید علیه امنیت ملی آمریکا محسوب شوند، در بستر فرقه گرایی و دولت های ناکام و/یا در حال ناکام شدن رشد و نمو می کنند.
در این فعل و انفعالات ، ثبات و مقابله با تروریسم باید بر اهداف دراز مدت اعمال قدرت پیشی جوید. موضع مذاکراتی منعطف تر واشنگتن در خصوص روند سیاسی سوریه، تنش زدایی آن با ایران در زمانی که هر دو در حال مبارزه با داعش هستند، و بی طرفی سنجیده در تنش های کنونی سعودی -ایران چیزهایی هستند که دولت آمریکا برای اتخاذ چنین رویکردی به آنها نیاز دارد. با این حال، انگیزه آمریکا برای حفظ منافع خود ممکن است اجرای این راهبرد را با مانع مواجه سازد و در مواقعی نیز سیاست های آمریکا را نامنسجم و ناکارآمد نشان دهد.
تشویق و تحریک گروههای مختلف برای پیوستن به تلاش های ضدتروریستی یا حکمرانی موثر و کارآمد دولت های چند فرقه ای، و نیز تکمیل موفقیت آمیز مذاکرات صلح سخت و پیچیده ، مانند گفتگوهای کنونی در خصوص یمن و سوریه، ایجاب می کند که از اهمیت اختلافات فرقه ای بکاهیم. اما همانطور که برت مک گورک، نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا در ائتلاف جهانی مبارزه با داعش ، در نطقی درباره چالش های احتمالی ناشی از تنش های اخیر در روابط ایران-سعودی گفت :«هر گاه منطقه خاورمیانه دو قطبی می شود و تنش ها بالا می گیرد، این آشکارا می تواند مشکلاتی بیافریند و شکاف هایی را برای افراطیون همه طرف ها برای بهره برداری از این موقعیت باز کند.»
*منافع فرقه گرایی برای ریاض
از طرف دیگر،
عربستان سعودی همانطور که با اعدام شیخ نمر نشان داد، ظاهرا تنش های فرقه ای را امتیاز مثبتی برای سیاست های خارجی و داخلی خود می داند. مقامات سابق دولتی و تحلیلگران انواع گرایش های ایدئولوژیک خاورمیانه در چند روز گذشته توضیح داده اند که پذیرفتنی نیست که تصور شود مقامات سعودی به محکومیت اعدام شیخ نمر و خشم و اعتراضات خشونت آمیز احتمالی در واکنش به این اعدام از قبل فکر نکرده باشند.
این بسیاری از کارشناسان را به این نتیجه می رساند که این همان نتیجه ای بود که عربستان سعودی به دنبالش بود زیرا ریاض برای شکل دهی به سیاست های داخلی و منطقه ای در راستای منافع خود از سیاست های فرقه ای بهره می برد.
خطر شورش تندروهای سنی احتمالا تنها تهدید وجودی قابل تصور علیه
حاکمیت خاندان سلطنتی سعودی است، و این در واقع همان تهدیدی است بیش از هر چیزی این خاندان را نگران می کند. اعدام 44 عضو القاعده به منزله ارسال پیامی سخت و محکم به برخی از عناصر آشوب طلب در میان جامعه اکثریت سنی های عربستان است، اما اعدام روحانی محبوب شیعه به احساسات ضد شیعه ای دامن می زند که دکترین اصلی قرائت سلفی همه جا حاضر از اسلام در عربستان سعودی است.
این همچنین هشداری تند به جامعه منکوب شده شیعیان عربستان سعودی است که رهبری جنبش اعتراضی آنها در دستان شیخ نمر بود. ریاض جامعه شیعیان را تهدیدی علیه ثبات خود می داند و ، از آنجا که سلفی گرایی ستون اصلی دولت سعودی را تشکیل می دهد، مشارکت دادن آنها در ساختار حکومت و برخورداری آنها از حقوق مدنی و سیاسی در دستور کار حاکمان سعودی نیست.
سقوط شدید قیمت های نفت نیز، که سیاست نفتی عربستان به آن شتاب بخشید، موجب مشکلات اقتصادی و کاهش بودجه برنامه های رفاهی شده است که دولت سعودی احتمالا نیاز دارد توجه عمومی را از آن منحرف کند.
سیاست خارجی سعودی ها ظاهرا بر اعمال قدرت در جهان اسلام و عمدتا در خاورمیانه از طریق بهره گیری همزمان از دو اهرم نقدینگی عظیم حاصل از سرمایه نفتی -- که یک نمونه از کاربرد آن در قطع رابطه سودان با ایران مشاهد شد -- و تحریک احساسات فرقه ای سنی/ضدشیعی در میان مسلمانان جهان که 85 درصد آنها سنی هستند، مبتنی است. دامن زدن به تنش های فرقه ای به تحقق این هدف کمک زیادی می کند.
روشن است که این لزوما به معنای آن نیست که آمریکا باید صف بندی خود را در منطقه باید به نفع ایران و به ضرر عربستان تغییر دهد -- این از لحاظ سیاسی ممکن است در تهران و واشنگتن قابل دفاع نباشد. اما احتمالا ایجاب می کند که آمریکا رویکرد بی طرفانه تری در
کشمکش ایران-سعودی اتخاذ کند و در خصوص اقدامات ریاض در زمینه دامن زدن به بحران فرقه ای که ، به رغم تضمین های اخیر، به مذاکرات صلح برای یمن و سوریه لطمه خواهد زد و موجب جسارت افراطیون خواهد شد، موضع جسورانه تری در پیش بگیرد.