ميزنفت/ حسین مکی از چهرههای فعال و سرشناس عصر مصدق و نیز از منتقدان او، اشتباهات مصدق را در غرور او و انحلال مجلس وقت میداند. او که همراه نبودن آیتالله کاشانی و بازار با مصدق را از دلایل سقوط دولت ملی میشناسد بر این نکته نیز تاکید دارد که دودستگی در ارتش و نبود حزب قوی در دوره زمامداری دکتر مصدق تاثیر فراوانی در پیروزی کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ داشته است. بخشی از گفتوگوی روزنامه توس با مکی – ۲۸ مرداد ۱۳۷۷ - درباره ریشههای رخداد سقوط ۲۸ مرداد و نقش آمریکا در روزهای واپسین زمامداری مصدق است که میخوانید:
* به عقیدهٔ من ۲۸ مرداد مقدماتی دارد. توجه به این نکته مهم است که در کشتار ۳۰ تیر، آمریکا و انگلیس با هم عمل کرده بودند و پس از ۳۰ تیر، وقتی انگلیسیها دیدند که کاشانی، بنده و بقایی و جبههٔ ملی پشتیبان مصدق هستیم، تلاش کردند تا این اتحاد را برهم بزنند.
* آمریکا و انگلیس قصد داشتند شکاف ایجاد کنند تا اطرافیان مصدق پراکنده شوند و زمینهٔ کودتای دیگری برای آنان فراهم شود. میخواهم به آن قسمت از گزارش من به مجلس که در ۱۶ فروردین ۱۳۳۲ در روزنامهٔ اطلاعات چاپ شده است، توجه کنید.
* مصدق میگفت ملت پشتیبان من است، میگفت کاشانی توقعاتش زیاد است و مدام توصیه میکند، مثلا به وزارتخانهها توصیه میکند که مثلا به فلان آدم کار بدهید و… وقتی دودستگی در ارتش پیدا شد، من فهمیدم مصدق پیشتر تعدادی از افسران را بازنشسته کرده بود. افسران دو دسته شده بودند، دسته طرفدار دربار و دسته طرفدار مصدق. برای رفع این مشکل، کوشیدم که میان مصدق و کاشانی را التیام دهم.
* دکتر تاراچی سفیر هند در بندسر به من گفت که نهرو تلگرافی به مصدق زده بود (اوایل مرداد) که توطئهای برای سقوط شما در شرف تکوین است، من از شما میخواهم همانطور که در ۳۰ تیر با کاشانی، بقایی، مکی و حائریزاده متحد بودید، اکنون نیز این اتحاد را برای آتیه محکم کنید که مصدق میگوید کاشانی مطامعش حد و حصر ندارد، بقایی بر سر موضوعی از من رنجیده و مکی هم در حکم اولاد من است. از این اختلافها گاهی داشتیم و رد میشود. در ۱۴ مرداد نیز نهرو بار دیگر تلگراف میکند که کودتا در حال انجام است. مصدق اوقاتش تلخ میشود و میگوید این دخالت در امور داخلی است. نهرو کودتای ۲۸ مرداد را پیشبینی کرده بود.
* در دوران سردار سپه هم همیشه اشخاص و روزنامهنویسان در مجلس متحصن میشدند، به خرج مجلس از آنها پذیرایی میشد. در زمان مصدق در مجلس شانزدهم، جمال امامی و تیمورتاش نیز متحصن شدند. زاهدی پیشتر سناتور بود، او به همان عمارت شماره ۵ آمد که در اختیار سناتورها بود و متحصن شد.
* دکتر مصدق ۶۰ تن طلای ایران را به عنوان پشتوانه نشر اسکناس از آفریقای جنوبی، انگلستان و کانادا منتقل میکند که گرو بگذارد. کسانی که در بانک ملی آشنا داشتند خبر را به نمایندگان رساندند و این خبر تاثیر بسیار زیادی بر نمایندگان داشت. من هم اصلا کاندیدا نبودم که عضو هیئت اندوخته اسکناس بشوم.
* من از ۱۳۲۱ با مصدق دوست بودم. اولا آقای مصدق حقوق نخستوزیری را نمیگرفت. اتومبیل نخستوزیری را سوار نمیشد. خرج دستگاه نخستوزیری را به خانه منتقل کرده بود و ناهارشان را میداد. مبلغ ۲۸۰ هزار تومان را برای مدت ۲۷ ماه زمامداریاش از خودش خرج کرد. آدم وطنفروشی نیز نبود، سوءظن داشت و مثلا همین سنجابی عضو خودشان بود و میگفت در مجلس ۵۴ رای داریم، مجلس را منحل نکنید، اما مصدق میگوید: نه! این مجلس من را خواهد انداخت (سنجابی این را نوشته است).
* کاشانی متوجه کودتا میشود، نامهای به مصدق مینویسد که آقا میخواهند کودتا کنند و او جواب میدهد که خط نامه او را کارشناسان خط تائید کردهاند. نامه کاشانی را ۲۷ مرداد دکتر سالمی برای مصدق میبرد. او هم روز پیش علیه رفراندوم (انحلال مجلس) صحبت کرده بود، سرش را تراشیده بودند و او را زندانی کردند. به او میخندیدند که آقا سر شما را هم تراشیدند خوب بود این دو سه روز بیرون نبودید و گرنه لطمهای به شما میزدند. ولی مصدق آدمی نبود که زیر بار برود، لجوج بود. والا همه اطرافیانش هم میدانستند که اوضاع خراب است. سنجابی این را نیز گفته است.
* آیتالله کاشانی با او نبود، بازاریها طرفدار کاشانی بودند و با او نبودند. ارتش دو دسته بود و حزب قوی وجود نداشت.
* آیتالله کاشانی بعد از کودتا علیه مصدق موضعگیری نکرد.
* زاهدی با کاشانی ملاقاتی انجام میدهد و میگوید من مو به مو ملی شدن نفت را اجرا میکنم. مدت کوتاهی کاشانی در مقابل زاهدی سکوت میکند. بعد بنای مخالفت با زاهدی را میگذارد. شخصی به نام سید کاشی در رادیو علیه کاشانی فحش میدهد و ارتباطشان قطع میشود. اوئل دو تا سه ملاقات انجام شده بود و همیشه قول شرف داده (زاهدی) که جزئیات طرح ملی شدن نفت را اجرا خواهد کرد. ولی بعد میرود و کنسرسیوم را انجام میدهد. کاشانی، کاغذی (که در یکی از کتابهای من اگر چاپ شود موجود هست) به دکتر امینی نوشت که، خیانت نکن، کنسرسیوم ملی شدن نفت را از بین میبرد. من هم اعلام کردم که این خلاف قانون ملی شدن نفت است.
* وقتی داشتند کنسرسیوم را میگذراندند، حائریزاده میگوید: «من نیستم» و مکی، مخبر کمیسیون نفت و مخبر هیئت مختلط نفت که خلع ید کرده بود، میگوید: «قرارداد کنسرسیوم خیانت است و اصل ملی شدن نفت را از بین میبرد و نظر من را اعلام کرده است.»
* حزب توده در ۲۸ مرداد سکوت کرده بودند، آقای کیانوری سکوت کرده بود و حتی به دروغ گفته است از قول مصدق که با روسها هم صحبت کرده بودند. آخر آمریکاییها با روسها هم کنار آمده بودند. زاهدی هم امتیاز زیادی به آنها داد. زمین را به سفارت شوروی دادند. آنها فقط سفارتشان در پامنار بود و قبالهاش را به آنها دادند. بلوک فیروزه را در ۲۵ کیلومتری عشق آباد، بخشی از صحرای مغول را رد و بدل کردند. سپهبد جهانبانی رئیس کمیسیون مرزی و اراضی بود
* شاه و زاهدی اصرار زیادی داشتند بعد از کودتا که من مدیرعامل شرکت نفت و استاندار خوزستان بشوم، ولی قبول نکردم. حتی هنگامی که میخواستند لایحه کنسرسیوم را به مجلس ببرند، به وسیله سرهنگ دبیرسیاقی و دو نفر دیگر پیشنهاد نخستوزیری را به من کردند حتی چهار ساعت با من مذاکره کردند، ولی من از قبول آن خودداری کردم و گفتم زاهدی خیانت کرده است و من خلاف ملی شدن نفت کاری نمیکنم.
* رزم آرا هم آمریکایی و هم روسی و هم انگلیسی بود. به محض اینکه انتخاب شد، عدهای را از زندان قصر فراری داد و ۱۰ نفر تودهای را که محکوم به حبس ابد بودند، همراه با یک افسر به خارج از کشور فرستاد. به آمریکاییان وعده داده بود. او میخواست رژیم را به هم بزند. در قضیه قتل او چند تیر به طرف او شلیک شد و فقط یک تیر او کالیبر خلیل طهماسبی بود و بقیه گلولهها کالیبر متفاوتی داشتند. احتمال اینکه شاه در این قضیه دست داشته باشد زیاد بود. او مخالف رژیم بود و قرار گذاشته بود که اقلیت را در مجلس بکشد و ۱۰ نفر را از کردستان آورده بود و مزایای زیادی به آنان داده بود تا در مجلس اقلیت را بکشند. کاشانی را هم قرار بود در پاچنار ترور کنند و شاه را هم به ورامین ببرند و در آنجا سر به نیست کنند.
* رزمآرا به هیچ وجه ملی شدن نفت را قبول نمیکرد. ولی با شنیدن خبر قرارداد آرامکو و عربستان تصمیم ما برای ملی کردن محکمتر شد و من هم به کمیسیون گزارش کردم که ما به این نتیجه رسیدهایم که راهی جز ملی کردن باقی نمانده است. البته ابتدا کمیسیون قرارداد الحاقی را رد کرد. من و جمال امامی مقابل یکدیگر بودیم و هر کدام علیه دیگری حرف میزدیم. بالاخره قرارداد رد شد و به مجلس اطلاع دادیم که این قرارداد کافی برای استیفای حقوق ملت ایران نیست. مجلس مجددا کمیسیون را مامور کرد که تکلیف و وضعیت نفت را مشخص کند که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد.
* هم انگلیس و هم روسیه مخالف ملی شدن صنعت نفت هستند. روسها قراردادی بسته بودند و امتیاز نفت شمال را میخواستند بگیرند و میگفتند شما باید فقط امتیاز نفت جنوب را از بین ببرید نه اینکه همه جا نفت را ملی کنید. در حالی که ما ملی شدن را اصلی برای تمام مملکت میدانستیم که تمام عملیات اکتشاف و بهرهبرداری و استخراج باید در دست مملکت قرار گیرد ولی البته سفیر آمریکا از این قضیه حمایت میکرد که او را هم عوض کردند. او مصاحبههایی کرده بود و در پنهانی هم از ملی شدن نفت طرفداری کرده بود که انگلیسها به آمریکا فشار آوردند و او را عوض کردند. دولت آمریکا علاقه به ملی شدن صنعت نفت داشت و شرکتهای آمریکایی علاقه داشتند به نفت ایران دست یابند. البته من مصاحبهای داشتم با یک متخصص آمریکایی و او به ما میگفت که شما نمیتوانید به تنهایی نفت را اداره کنید و حتی نفتکش هم ندارید پس ۵۰ ـ ۵۰ قبول کنید، ولی ما موافقت نکردیم. به هر حال جنگی محرمانه بین آمریکاییها و انگلیسها برای در دست گرفتن منابع نفتی ایران در جریان بود و بعد هم که من از طرف مصدق مامور شدم به بانک جهانی بروم و در آنجا صحبت کنم تا کار نفت ایران راه بیفتد و در همان جا مذاکراتی هم با وزارت خارجه آمریکا داشتم و در ۱۸ کیلومتری واشنگتن در ویلایی داخل جنگل داشتیم پروتکلی را مینوشتیم تا قدری نفت از ما خریداری شود که این به شرطی بود که مصدق با بریتانیا قطع رابطه نکند. ناگهان پاکتی را برای معاون وزارت خارجه آمریکا آوردند و او آن را خواند و به رئیس قسمت شرق داد و او هم به قسمت ایران و اعلام شد که متاسفانه مذاکرات از اکنون قطع میشود چرا که همین حالا شما با بریتانیا قطع رابطه کردید و انگلستان متحد ما است و جلسه به هم خورد و من به ایران برگشتم.