امیرحسین هاشمی جاوید/ پس از انتشار 3 بخس از گفتوگوی
ميزنفت با رضا محتشمی پور؛ رئیس دفتر توسعه صنایع تکمیلی پتروشیمی بخش چهارم این گفتوگو در ادامه پیش روی شماست. همچنین بخش چهارم این مصاحبه تفصیلی نیز اواسط هفته جاری در
ميزنفت منتشر خواهد شد.
*آیا این امکان وجود دارد که با حضور نمایندگان شرکت ملی صنایع پتروشیمی، سرمایهگذاران و پتروشیمیها و نمایندگان شرکتها، کارگروهی تشکیل دهید تا بهصورت دورهای نیازهای بازار را رصد و شناسایی کنید و پیرو آن، سیاستگذاریهای تولید را بر مبنای تصمیمگیریهای این کارگروه انجام دهید و...؟
ما همین الان این کار را انجام میدهیم. چندی پیش که بحث کف عرضهها مطرح شد بر همین اساس بود. ما آمدیم مطالعاتی انجام دادیم و وضعیت کالاها و نیاز بازار در فصل زمستان را به شرکتها اعلام کردیم که برخی از مشکلات که به کف عرضه بر میگشت رفع شود.
باید توجه داشت که این مسائل فقط از سمت عرضه قابل مدیریت نیست، بایستی عرضه و تقاضا را با هم مدیریت کرد.
امروز تولید پلی پروپیلن کمتر از نیاز داخلی است، یعنی اگر یک کیلوگرم هم پلی پروپیلن صادر نشود باز هم نیاز داخل تأمین نمیشود، از این دیدگاه جای خوشحالی دارد که الآن 750 هزار تن تولید پلی پروپیلن داریم و همهاش هم در داخل مصرف میشود اما این کمبود باعث شده است که با هجوم تقاضا روبهرو باشیم که مکانیزمهای ما برای مدیریت آن کامل نیست.
برای مثال شرکتی در روز تأسیس، برای تولید 60 هزار تن پلی پروپیلن که کمابیش حدود 10 درصد حجم کل تولید کشور است را مجوز میگیرد. عامل اصلی این موضوع کمبود عرضه است چون به دلیل کمبود این کالا حاشیه سود پیدا میکند و دلالی آن به صرفه است اما خوب حالا که کمبود عرضه داریم، چطور می خواهیم تقاضا را مدیریت کنیم!؟
ما آمار وزارت صنعت، معدن و تجارت را دریافت کردیم و متوجه شدیم از آغاز امسال تا امروز که صحبت میکنیم 30 درصد ظرفیتهای تأیید شده پلی پروپیلن که عموما هم مربوط به صنعت نساجی است، افزایش یافته که فقط 14 درصد آن در یک ماه گذشته بوده است.
شما به من بگویید چطور ممکن است صنعت یک کشور در یک ماه 14 درصد افزایش ظرفیت بدهد؟ در طول یک ماه گذشته، چه تعداد کارخانه و با چه ظرفیتهایی باید احداث شده باشد تا به رشد 14 درصدی صنعت برسیم؟ در این صورت، بر اساس یک محاسبه، این میزان رشد به این معناست که از آغاز امسال تا کنون باید حدود 1700 میلیارد تومان کارخانه ساخته و راهاندازی شده باشد.
راستش را بخواهید در این شرایط، گاهی حسابی احساس خستگی می کنیم از این وضعیتی که تمام اقدامات متمرکز شده است روی مدیریت تقاضا! آن هم کل کارش با شرکت ملی صنایع پتروشیمی است و بقیه یا ناظرند یا مطالبهگر، اما پای مدیریت تقاضا که میرسیم... (آه میکشد)
*پس به نظر شما این تقاضا کاذب است... بیشتر توضیح میدهید.
قطعا این تقاضا غیرواقعی است و ممکن نیست. مگر میشود در طول یک ماه 110 هزار تن ظرفیت صنعتی آن هم در صنعت نساجی به بهره برداری رسیده باشد. بالاترین آمارهای توسعه صنعتی در طول یک سال، پنج تا 6 درصد بوده است. چطور ممکن است ظرفیت تولید در بخشی از صنعت چنین رقمی افزایش یابد. قطعا تقاضای دلالی است. بحث این است که چرا نمیتوانیم آن را مدیریت کنیم!
ظرفیت کنونی ثبت شده صنعت نساجی 2 میلیون و یکصد هزار تن است. رشد امسال این صنعت 30 درصد معادل 630 هزار تن است. سرمایه لازم برای ایجاد کارخانههایی با مجموع ظرفیت یک میلیون تن در صنعت، چهار میلیارد دلار است. از ضرب چهار میلیارد دلار در 0.63 رقمی حدود 2.5 میلیارد دلار حاصل میشود. حالا محاسبه کنید که آیا این ارقام در این مدت زمان، منطق درستی دارد!؟
تا زمانی که عرضه بسیار زیاد داشته باشیم، مشکلی نیست اما زمانی که کمبود عرضه داریم به صورت طبیعی تقاضای دلالی وارد بازار میشود.
*ابزار شما برای مدیریت تقاضای دلالی چیست؟ بالاخره در بعضی کالاها کمبود عرضه داریم، تکلیف چیست؟
باید برای مدیریت واردات فکری بکنیم؛ یعنی کمبود عرضه داخلی را با عرضه وارداتی جبران کنیم یا اینکه تقاضا را مدیریت کنیم اما به جای مدیریت عرضه و تقاضا، معمولا همه علاقه دارند بروند سراغ سادهترین و پرهزینهترین روش یعنی «مدیریت قیمت» یا به زبان سادهتر دستکاری دستوری قیمتها.!
زمانی که به علت عدم تراز عرضه و تقاضا، قیمت تعادلی کالایی بالاست، اگر قیمت را دستوری کاهش دهید، تقاضا به صورت انفجاری زیاد میشود. اگر شما سابقه برنامههای دولت برای مدیریت بازار محصولات پتروشیمی را نگاه کنید
متوجه می شوید بخش چشمگیری از آن، مداخله قیمتی بوده است که کار را بدتر می کند قیمت ثابت گذاشتیم. سقف رقابت گذاشتیم، قیمت پایه تعیین می کنیم. اما حوصله برطرف کردن مشکلات سامانه «بهین یاب» را نداریم.
من فکر میکنم بالاخره باید یک روزی متوجه شویم که اصل مداخله باید در حوزه عرضه و تقاضا باشد و تعیین قیمت به عنوان یک اضطرار در نظر گرفته شود در بازار مشکل زیادی در تقاضا داریم. بالاخره باید بپذیریم که صنایع ما ما ظرفیتی دارند، ممکن است این ظرفیت نیاز داخل را تأمین نکند در این صورت باید فکری برای واردات کنیم.
در خیلی از کشورها این مشکل وجود ندارد به این معنی که تولید آنها خیلی بیشتر از نیازشان است، مثل عربستان سعودی، چون صنایع پایین دستشان کوچک است مسئلهای به نام تأمین مواد اولیه وجود ندارد و همیشه کالا به قدر نیازشان هست،
پس مشکلی در تقاضا ندارند. البته دولت آنها مکانیزمها و مشوقهایی هم برای تأمین نیاز داخل گذاشته، اما در کشورهای دیگر، تولید داخل، در کنار یک جریان بزرگ تجاری قرار دارد.
صنایع و بازار ما شبیه هیچ یک از این موارد نیست که البته همین امر نقطه قوت ما هم هست. ما هرچقدر در بالادست ظرفیت سازی کرده ایم در پایین دست هم برای مصرفش صنعت ساخته ایم صنایع پایین دستی ما به خوبی همگام با صنایع بالادستی و حتی در بخشهایی جلوتر از آن رشد کرده است. اما این وضعیت مشکلی هم برای ما به وجود آورده است؛ زمانی که جریان تولید محصولات پتروشیمی قطع میشود و مشکلی در عرضه به وجود میآید، زمان زیادی لازم است تا این جریان دوباره وصل شود.
فکر کنید مثلا شما مصرفکننده «PVC-S65» هستید، دلیلی وجود ندارد دنبال واردات باشید، چون خیلی گران در می آید اما همه اینها تا وقتی است که مشکلی در تولید حتی یک واحد هم به وجود نیاید. اگر امروز متوجه شدید تولید در یک واحد به مشکل برخورده است، حداقل 2 ماه زمان می برد تا وارد کنید.
حالا ممکن است این یک مشکل فنی باشد که در کمتر از این مدت برطرف شود. پس کسی ریسک نمیکند که مواد اولیهاش را وارد کنند. تنها گزینه، کاهش تولید پاییندستیها است؛ یعنی همه منتظر میمانند تا دوباره واحد بالادستشان به جریان تولید بازگردد و در این مدت تولیدشان را کم میکنند.
همین مشکل نیمه نخست امسال در بازار «پی.وی.سی» رخ داد؛ در یکی از واحدها مشکلی به وجود آمد و «پی.وی.سی» در بازار کم شد. همه تولیدکنندگان قطعات «پی.وی.سی» صبر کردند تا آن مجتمع به خط تولید بازگردد و زمانی که برگشت، عرضه زیاد و مشکل بازار حل شد،اما این وضعیت تولید کردن خودش باعث حذف صنعت ما از بازار می شود.
*چرا؟
چون تولیدکنندگان پایین دست در بازار خودشان هیچ وقت یک عرضهکننده جدی به شمار نمیروند یک روز هستند و یک روز نه. به همین علت، این شرکتها هیچگاه زیر بار تعهد تأمین کالا و ورود به بازارهای جهانی یا هر بازار بلندمدت و تعهدآوری نمیروند. چون مطمئن نیستند میتوانند از عهده تعهداتشان بر بیایند.
پس در همین بازارهای کوچک میمانند و خودشان را از بازارهای بزرگ محروم میکنند اگر خودشان هم نخواهند بازار آنها را محروم میکند مثلا شرکتی قراردادی امضا میکند و زمانی که میخواهد تولید را آغاز کند با قطع یا نبود مواد اولیه روبهرو میشود و تمام تعهداتش در قرارداد زیر سؤال میرود. در این شرایط یا باید هزینه سنگینی بدهند که در بازار اعتبارشان خدشهدار نشود در غیر این صورت هم اعتبارشان از دست میرود.
بهطور کلی در این وضعیت، اساسا شرکت یا نمیتواند کالایی که تعهد کرده است را تولید و صادر کند یا هم برای حفظ بازارش با زیان مالی آن را تولید کرده که در هر دو صورت بازنده است. پس بهترین گزینه برای صنایع کوچک ما در این وضعیت، عدم برنامهریزی برای بازارهای بزرگ و بلند مدت چه در داخل و چه خارج از کشور بوده است.
مثلا قراردادهای لولههای آبیاری وزارت جهاد کشاورزی یکی از نمونههاست. هر سال که بودجه این وزارتخانه تصویب میشود، توسعه شبکه آبیاری به شرکتهایی واگذار میشود. تولیدکنندههای داخلی تا جایی که ممکن است به این قراردادها ورود نمیکنند، چون اگر در این صورت باید در یک بازه زمانی مشخص برای تأمین کالا تعهد بدهند و چون شرایط ما به گونهای است که هر لحظه ممکن است قیمت مواد اولیه افزایش یابد یا اصلا مواد اولیه پیدا نشود و آن موقع باید به این وزارتخانه جریمه بدهند، بنابراین مجبور میشوند از بزرگترین بخش بازار داخلی لوله صرفهنظر کنند یا اینکه باید ریسک بالایی را بپذیرند.
ما مواردی داشتیم که مناقصههای دولتی بزرگ برگزار شده است ولی تولیدکنندهها شرکت نکرده اند و آنهایی هم که شرکت کردهاند با زیان بالایی از بازی حذف شدهاند در حالی که صنایع داخلی ظرفیت تولید داشتهاند اما چون نمیتوانستند ریسک کنند، ورود نکردند.
در شرایط کنونی ریسک عرضه داخلی در ایران خیلی بالاست، علتش هم این است که تولید و تقاضای داخلی خیلی به هم نزدیک هستند و واردات مواد هم ثبات ندارد و در حد ضرورت انجام می شود.
از طرف دیگر، بیشتر سیاستهای صنعتی ما حمایت از ایجاد بوده تا توسعه و این باعث شده تعداد واحدها زیاد اما ظرفیتشان کم شود و این یعنی هزینه تمام شده زیاد و قدرت رقابت کم. حالا خود این ساختار مانع بهبود است و عموما مقررات را به ضرر واحدهای بزرگ تنظیم میکند.
در بازار بورس گفتیم افرادی که از پتروشیمیها خرید میکنند باید در سامانه «بهین یاب» وزارت صنعت، معدن و تجارت ثبتنام کنند. شرط ثبتنام در سامانه بهین یاب شفافیت و داشتن اظهارنامه مالیاتی و یک سری مدارک دیگر هست تا افراد بتوانند پس از ثبت در این سامانه از پتروشیمیها خرید کنند. الآن بیشترین اعتراضها به این موضوع را صنایع کوچک دارند، میگویند چرا ما باید اطلاعات مالیاتی شفاف داشته باشیم و فشار زیادی روی سیستم دارند که این کار را نکنند. این ماجرا دقیقا به ضرر شرکتهای بزرگ است چون آنها نمیتوانند شرکتهای غیرشفافی باشند.
شرکتی با یکهزار پرسنل نمیتواند خود را از دید سازمان مالیات و سازمانهای نظراتی دور نگه دارد، بنابراین شرکتهای بزرگ ما در یک بازار در رقابت با شرکتهای زیر پلهای قرار می گیرند که نه عوارض و مالیات میدهند و نه حتی کارکنانشان را بیمه میکنند.
در این شرایط بازنده شرکتهای بزرگ با تکنولوژی بالاتر هستند. اساسا یکی از عوامل عدم توسعه تکنولوژی در صنایع پایین دستی همین عامل است، چون شرایط عمومی فضای کسب و کار ایران به نفع شرکتهای کوچک، غیرشفاف و با تکنولوژی پایین است.
*چرا در حالی که برای برخی از محصولات پتروشیمیها، تقاضای داخلی وجود دارد، این مجتمعها، صادرات محصولات خود را به فروش داخل ترجیح میدهند؟ مثلا چند ماه پیش بود که پتروشیمی تبریز با وجود نیاز و تقاضای بازار داخلی، پلی استایرن خود را به ترکیه صادر کرد، آن هم نه از طریق بورس کالا..!
این موضوع مربوط به نیمه نخست امسال است که پلی استایرن تبریز با قیمت جهانی صادر میشد اما در داخل به دلیلی رقابتی که در بازار وجود داشت همیشه بالاتر از قیمت جهانیاش فروخته میشد؛ معمولا با همان قیمت جهانی به تابلو بورس میرفت اما رقابت زیاد بود و در نهایت قیمتش افزایش مییافت، این شد که صادرات پلی استایرن تبریز ارزانتر از عرضه داخلیاش شد.
ما به تبریز اعترض کردیم که وقتی تقاضای داخل است باید صادرات را کم کنید و داخل را تأمین کنید اما مقررات الزامآوری برای منع صادرات نداریم.
اما از نیمه دوم، اتفاقی دیگری افتاد؛ تعدادی از واحدهای پلی استایرن به بهرهبرداری رسیدند و اکنون مشکلات کاملا برطرف شده است و پلی استایرن داخلی بدون کوچکترین رقابتی در بازار معامله میشود و حتی با مشکل تجمیع در انبار هم روبهرو هستند که عاملش افزایش عرضه پس از اضافه شدن شرکتهای جدید است. البته الان که در اوج خواب بازار هستیم. فصل تقاضای این محصول حدود یکماه تا دو ماه پیش از ماههای محرم و صفر و ماه مبارک رمضان است. پیشبینی ما برای سال 96 هم این است که مشکلی در بازار داخلی به وجود نیاید چون عرضه به حد کافی است و رقابتی نخواهد بود.
*لطفا در باره افزایش تقاضای دورهای محصولات پتروشیمی با توجه به نیاز بازار توضیح دهید. معمولا چه زمانهایی، تقاضا به اوج میرسد و عرضه از آن جا میماند؟
عمدهترین مصرف پلی استایرن که ماده اولیه ساحت ظروف یکبار مصرف است، در مناسبتهایی است که مردم نذری میدهند، مانند ماه مبارک رمضان، محرم و صفر؛ که دهه اول محرم، اربعین، دهه آخر صفر تا شهادت امام رضا و ماه رمضان بیشترین تقاضای برای خرید ظروف یکبار مصرف است که از حدود یک ماه و نیم پیش از این تاریخها اوج تقاضای مواد اولیهشان است. چون از فروش مواد اولیه، تا تولید و ارسال و در نهایت توزیع این ظروف در بازار حدود یک ماه و نیم زمان لازم است.
*به جز ظروف یکبار مصرف چه محصولات دیگری تقاضای فصلی دارند؟
لوله بهعنوان یک محصول پر مصرف تقاضای فصلی دارد؛ به صورت معمول اوج تقاضای لوله در فصل گرم و خشک است و در زمانهای بارندگی این تقاضا افت میکند که از نیمه پاییز تا اواسط فروردین تقاضای لوله کم میشود و تمام تقاضای سال در ماههای دیگر است.
محصولات مصرفی ساختمان و کشاورزی مانند لولههای کشاورزی، فیلمهای گلخانهای و حتی کود اوره تقاضای فصلی دارند.
*از این موضوع که بگذریم... نقش قراردادهای بلندمدت تأمین خوراک و کاهش مالیات در افزایش سرمایهگذاری در بخش پاییندستی را چطور ارزیابی میکنید؟
قراردادهای بلند مدت عمدتا نیاز صنایع میانی، متوسط و بزرگ است. در بعضی از صنایع بزرگ اگر نتوانید تضمین بدهید که نیازشان به خوراک را تأمین میکنید اساسا امکان احداث واحد وجود ندارد. صنایع میانی پتروشیمی از این دست هستند.
برای مثال میخواهید شرکت پلی اتیلن بزنید اما تضمینی برای تأمین ثابت اتیلن وجود ندارد پس غیرمنطقی است که این کار را انجام دهید. این مادهای نیست که شما آن را از بازار تهیه کنید باید خط لوله و تعهد تأمین و قراردادی وجود داشته باشد که بر حسب آن ببینید که این کار برای شما سودی دارد؟ اگر اینها نباشد کسی این واحدها را احداث نمیکند.
در کشور ما امکان عقد این قراردادها از بین رفته است. دورهای پتروشیمیها دولتی بودند، همه اجزای یک شرکت بودند و به یکدیگر سرویس میدادند و به قرارداد نیازی هم نبود. اما پس از خصوصی سازی همه دنبال این هستند که قراردادها را بهم بزنند و قرارداد جدید هم ننویسند.
این مسئله، گلوگاه اصلی عدم توسعه صنایع میانی پتروشیمی کشور است. الان در اتوکسیلات یا ایزو پروپانول کمبود داریم با وجودی که مواد اولیهاش را هم داریم. این کمبودها عمدتا ناشی از این بوده که کسی تعهد نکرده تا خوراک این شرکتها را تامین کند و شرکت ها نمیتوانستند دنبال سرمایهگذاری بروند.
در رده بعدی، صنایع بزرگی وجود دارند که میتوانند بدون قرارداد خوراک هم تأسیس شوند اما ریسک تولیدشان افزایش مییابد زیرا مواد اولیه را باید در حجم بالاتری از آنچه که معمول بازار هست، تأمین کنند که اصلا کار سادهای نیست.
تصور کنید که یک کارخانه بزرگ شیرینی شکلات دارید و فقط باید هر روز شکرتان را از بازار تهیه کنید مثل یک قنادی. ممکن است این کارخانه در بازار بدقول شود چون تامین این مقدار شکر همیشه ممکن نیست کافی است یک مناسبتی پیش بیاید. این شرکت مثل قنادی نیست که طراحیش بر پایه نیاز یک محله یا منطقه بوده باشد، شرکت بزرگ باید بازار صادراتی، شبکه توزیع و مصرف داشته باشد تا حجم تولیدش را بفروشد.
بنابراین وقتی نتوانیم تضمیمن خوراک بدهیم این شرکت نمیتواند بازار خودش را گسترش دهد، تنها راهی که برایش می ماند این است که کارخانهای را که برای تولید در مقیاس بزرگ تأسیس کرده در ظرفیت پایین مدیریت کند، همان چیزی که الان در کشور اتفاق میافتد.
کارخانههای بزرگی تأسیس شدهاند اما تقریبا همهشان با ظرفیت پایین حرکت میکنند. اینجاست که قراردادهای بلند مدت تأمین خوراک عمل می کند.
*اما مانع اصلی این کار کجاست؟
ما تعداد زیادی شرکتهای کوچک مصرفکننده همین خوراک را داریم که اگر به شرکتهای بزرگ مزیتی در تأمین خوراکشان بدهیم، شرکتهای کوچک با بحران روبهرو میشوند. اینجاست که شما بهعنوان سیاستگذار باید فکر کنید که شرکتهای بزرگ را حفظ کنید یا کوچک را؟ این یک سؤال و چالش جدی برای کسی است که میخواهد در این بازار مدیریت کند.
*نمیتوان هر 2 را حفظ کرد؟
اگر قراردادهای تأمین خوراک را گسترش دهید عرضه برای بخش کوچک کم میشود و مشکلاتی برای آنها به وجود میآید، به طور کلی شرکتها برای تأمین مواد اولیه رقیب هم خواهند شد.
البته به نظر نمیرسد در بلندمدت شرکتهای کوچک در این بازار دوام بیاورند اما اینکه من و شما بخواهیم در باره ادامه حیات اینها تصمیم بگیریم، کار سادهای نیست. البته الان در بازار کشور شاهدیم که به صورت طبیعی بنگاههای کوچک حذف میشوند. یک نمونهاش در بازار پلیمرها رخ داده است. شکایتهای زیادی از توقف تولید واحدها داریم، اما مصرف پلیمر در بازار بیشتر شده. این یعنی کوچکترها دارند جایشان را به بزرگها میدهند.
به طور کلی به نظر میرسد صنعت ما دارد بزرگ میشود تعداد زیادی ار واحدهای کوچک از میدان تولید خارج میشوند و بنگاههای بزرگ هستند که سهمشان را در بازار افزایش میدهند.
*ادغام واحدهای کوچک در یکدیگر، در این روند تأثیری ایجاد میکند؟
بله. اگر واحدهای کوچک ادغام شوند شانس بقای آنها بیشتر میشود، در واقع ایجاد شبکه توزیع مویرگی، یکی از راهکارهای ما برای همین امر بوده است؛ یعنی به جای آنکه 20 شرکت جداگانه مواد اولیه را بخرند، یکی به نمایندگی از 20 شرکت بیاید، در این صورت حجم خرید هم افزایش مییابد و هزینه کمتری هم خواهد داشت. خوشههای صنعتی هم یک راه امتحان شده در دنیاست. منتها، بنگاههای ما از نظر فرهنگی با این موضوع مشکل دارند، چون میخواهند استقلالشان را حفظ کنند.
البته این، یک مسئله اقتصادی هم هست، در اقتصاد کشور، شما هر چه نامرئیتر باشید احتمال بقایتان هم بیشتر است. در رقابت بین بخش شفاف و غیرشفاف احتمال از بین رفتن بخش شفاف بیشتر است. چون شرکتهای بزرگ به راحتی رصد میشوند، مالیاتشان دقیق محاسبه میشود و همه کارگرانشان باید بیمه باشند و از کارگر ارزان خارجی استفاده نکنند، و همین طور کارگاههای این شرکتها هم باید استاندادرهای لازم را داشته باشد و در انتخاب مواد اولیه تولید باید استانداردهای فنی را رعایت کنند اما هیچ کدام از این ویژگیها در یک واحد زیر پلهای وجود ندارد.
و بعد در بازار تولیدکننده بزرگ شفاف، پرهزینه و استاندارد با تولیدکننده کوچک غیرشفاف رقابت میکند، در این بازار بازی به نفع دومی است. حال اگر واحد کوچکی باشید قطعا باید جلوی هر اقدامی برای شفافسازی را بگیرید چون تنها راه بقا همین است. این است که تقاضای عدم شفافیت در اقتصاد ما خیلی زیاد است.
*حالا شما فکر میکنید اگر پتروشیمی ما خصوصی نمیشد وضعیت بهتری داشتیم؟
فکر میکنم اگر خصوصی نمیشد مداخلات دولت بیشتر میبود و اعوجاجات ناشی از این مداخلات هم بیشتر میشد. شاید باید به خصوصیسازی با تمام آسیبهایش تن میدادیم. البته به نظر من خیلی بهتر میشد پتروشیمی را خصوصی کرد و لزومی نداشت این کار با این همه آسیب و هزینه انجام شود اما حالا خصوصیسازی انجام شده، باید توجه داشته باشیم این اقدام روی مثبت هم داشته و آن کاهش مداخلات دولت است.
سال 82 بخشنامهای صادر شد که طبق آن کالاهای پتروشیمی با نصف قیمت واقعی فروخته شوند که تا سال 86 فروش پتروشیمی با همان مقررات صورت میگرفت و چون همه شرکتها دولتی بودند، تقریبا هیچ یک از آنها به صورت جدی دنبال تغییر این مقررات نبودند و معتقد بودند دولتی هستند و این دولت است که میخواهد ضرر دهد.
اساسا یکی از عوامل ایجاد واحدهای غیرواقعی و توسعه دلالی در صنعت پلیمر همین مسئله بود. گزارشی در سال 85 نشان میداد که 700 (به قیمت امروز 2500) میلیارد تومان تفاوت قیمت محصولات بازار با قیمت واقعی بود و برآوردهای ما نشان داد که فقط 15 درصد این محصولات به دست تولیدکننده واقعیاش میرسید. یعنی دلال با قیمت تعیین شده دولت کالا را می گرفت سودش را برمیداشت و بعد با قیمت واقعی، آن را به تولیدکننده میداد. حالا امروز هم همان دلالهایی که با آن رانت به امپراطوری تبدیل شدند بازار را مدیریت می کنند.
در بازار داخلی یک میلیارد دلار تفاوت قیمت محصول داشتیم، اما در آن شرایط تولیدکننده دولتی هیچ انگیزهای ای برای بهبود این وضعیت نداشت. یکبار در جلسهای گفتم که چرا به این وضعیت اعتراض نمیکنید. میگفتند دولت مال خودش را میخواهد زیان بدهد شما چرا مداخله میکنید.
نتیجه این شد که حجم زیادی واحدهای تولیدی با تکنولوژی غیراقتصادی و تجهیزات دست دوم وارداتی و ظرفیتهای بسیار پایین در کشور ایجاد کردیم که هنوز هم داریم تبعاتش را میبینیم، عمده این ظرفیت چند ده میلیون تنی برای آن دوره است.
خصوصی شدن پتروشیمی، مداخلات دولت را کاهش داد. در کل باید بگویم که سطح مداخلات دولتی باید در حداقلاش باشد چرا که میتواند قواعد بازار را به هم زند. من اعتقادی به حذف مداخلات ندارم فقط باید به حداقل لازم برسد تا پالس اشتباه به سرمایهگذاران و صنعت ندهد. البته صحبت درباره مداخله در بازار، کار سختی است حرفهای ما میتواند به برخی التهابات دامن بزند در کل کار کردن در اینجا بهتر جواب میدهد تا حرف زدن...