به گزارش
ميزنفت، ونزوئلا تاریخ پر فراز و نشیبی در صنعت نفت دارد؛ پایه و اساس صنعت نفت این کشور مانند بسیاری از کشورهای دیگر بر پایه فساد و روابط پشت پرده بنا نهاده شده است که این روند طی چند گزارش بررسی می شود. در بخش نخست این گزارش ها می خوانیم:
انتظاراتی که نسبت به فزونی تقاضای نفت در جهان وجود داشت، نگرانی از کمبود آن و نقش جدیدی که نفت در قدرت ملی داشت وجنگ آنرا به اثبات رسانده بود، جملگی بر آنچه کمپانی رویال داچ-شل آنرا در گزارش سال 1920 خود «جنگ بر سر تولیدات جدید» می نامید اثر تشدیدکننده گذارد.
کمپانی مذکور در این گزارش اعلام می کرد: «در مبارزه بر سر به دست آوردن سرزمین های جدید نفتخیز ما نباید کنار گذارده شویم... زمین شناسان ما در هر نقطه ای که احتمال وجود موفقیت برود حضور خواهند داشت.»
در بالای لیست این سرزمین ها ونزوئلا قرار گرفته و این تنها رویال داچ-شل نبود که نسبت به آن چشم طمع دوخته بود. تغییراتی که در جو سیاسی مکزیک به وجود آمد، یک مهاجرت دسته جمعی از مردان نفتی را از آن کشور به سوی ونزوئلا به راه انداخت.
حسن بزرگ ونزوئلا آن بود که برخلاف مکزیک، نسبت به مردان نفتی مهاجر احساسات دوستانهای نشان میداد. این حساسات دوستانه حاصل سیاست ژنرال گومز، دیکتاتور بیرحم، زیرک و آزمند ونزوئلا بود که برای مدت 27 سال فقط به خاطر ثروت اندوزی بیشتر شخصی بر این کشور حکمفرمایی کرده بود.
ونزوئلا کشوری وسیع، با جمعیتی اندک، فقیر و عمدتاً کشاورز بود که از سال 1829 که استقلال خود را به دست آورد، فرمانروایان مسلح محلی در مناطق مختلف آن حکمروایی داشتند در دهه 1890، از میان 184 عضو مجلس قانونگذاری این کشور 112 نفر آنها درجۀ ژنرالی داشتند. ژنرال گومز در سال 1908 قدرت را به چنگ آورد و از آن زمان کوشید که یک دولت مرکزی به وجود آورد و کشور را به صورت مایملک شخصی خود اداره کند. او که فقط کوره سوادی داشت، از طریق دست نشاندگان و اعضای خانواده خود بر کشور حکومت می کرد و به یک حساب فقط پدر 97 اولاد نامشروع بود.
گومز پس از رسیدن به ریاست جمهوری برادرش را به معاونت خویش منصوب کرد و او این پست را آن قدر به عهده داشت تا توسط برادر زاده هایش، یعنی پسر گومزبه قتل رسید. قبل از جنگ جهانی اول، گومز خود را دوست تئودور روزولت رئیس جمهوری وقت امریکا نشان می داد و حتی در هیأت و لباسِ شکارِ مخصوص او ظاهر می شد.
هر چقدر هم سواد گومز کم بود، ولی دقیقاً می دانست چه می خواهد. یعنی علاوه بر قدرت مطلق، به ثروت بسیار عظیم و هنگفت نیز چشم داشت و اگر قرار بود او ثروتمند شود و کشورش نیز از لحاظ اقتصادی پیشرفت کند به عایدات جدیدی نیاز داشت. در هر صورت هر دو مفهوم یعنی پیشرفت اقتصادی و ثروتمند شدن شخصی برای گومز معنای واحدی داشت.
*ورود شل
در سال 1913، رویال داچ-شل فعالیت نفتی خود را در ونزوئلا و نزدیکی مناطقی در اطراف دریاچه «ماراکایبو» آغاز کرده و در سال 1914 موفق به استخراج مقادیر تجارتی نفت، ولی در سطح بسیار ناچیز شده بود. در سال 1919، با توجهی که پس از جنگ به منابع نفتی ونزوئلا پیدا شد، «استاندارد نیوجرسی» نیز پیشآهنگان این صنعت خود را به آن کشور اعزام داشت. در میان این عده زمین شناسی وجود داشت که مصمم بود به حوزه دریاچه ماراکایبو دیگر مطلقاً قدم نگذارد.
او در این باره توضیح داد:«هر کس چند هفته ای در ناحیه توقف کند باید تقریباً مطمئن باشد به مالاریا، بیماری کبد وروده مبتلا خواهد شد که به صورتی مزمن برای تمام عمر با او باقی خواهد ماند و از این رو توصیه می کرد هیچ گونه سرمایه گذاری در این کشور صورت نگیرد. اما یکی از مدیران جرسی که همراه هیأت آمده بود با این نظریه موافقت نبود. از نظر او آنچه بیش از مالاریا و بیماری های کبد و روده در ونزوئلا اهمیت داشت، این مسأله بود که کمپانی رویال داچ-شل، خود را به فعالیت در این کشور متعد کرده بود.
او به مرکز خود گزارش داد: «این واقعیت که رویال داچ-شل میلیون ها دلار در ونزوئلا سرمایه گذاری کرده، دلیل آن است که مطمئن شویم مقادیر متنابهی نفت اینجا وجود دارد. غفلت از شرکت در تولید نفت در آمریکای لاتین ممکن است توانایی استاندارداویل را در اینکه تأمین کننده اصلی نفت این قاره باشد، مورد تهدید قرار دهد.»
اما به دست آوردن امتیازی در قلمرو مالکیت ژنرال گومز، آن قدرها هم که در ابتدای امر به نظر میرسید، ساده نبود. نماینده استاندارداویل به جای آنکه شیوۀ معمول را در پیش گیرد و از طریق واسطه ها عمل کند، تصمیم گرفت شخصا به دیدار ژنرال گومز برود. روش ژنرال تشویق آمیز به نظر رسید به طوری که استاندارداویل با نوعی اعتماد، پیشنهادی را به او تسلیم کرد ولی در همان روز، امتیاز همان نقطۀ مورد نظر استاندارد، توسط شخص دیگری به نام «جولیو مندز» که اتفاقاً داماد ژنرال گومز از آب درآمد نیز مطالبه شد.
مندز این امتیاز را به دست آورد و بی درنگ آنرا به کمپانی دیگری فروخت. سرانجام استانداردجرسی نیز توانست هم از طریق کمپانی های آمریکایی دیگر و هم از طریق مندز مقادیر قابل توجهی زمین به عنوان منطقه مورد امتیاز خود خودداری کند که بخشی از آن شامل 4200 هکتار از اراضی زیر آب های دریاچه ماراکایبو می شد.
این امر موجب شد که یک جوک معروف سر زبانها بیفتد به این مضمون که یک مقام کمپانی استانداردجرسی گفت: «با این امتیازی که خریده ایم بد نیست یک کشتی ماهی گیری هم خریداری کنیم تا اگر زیر آب های دریاچه به نفت نرسیدیم لااقل روی آبهای آن به ماهی گیری سرگزم شویم! »
وضع در ونزوئلا به صورتی بود که اکتشاف و استخراج نه در اراضی زیر آب های دریاچه،که روی زمین خشک نیز با مشکلات فراوان مواجه میشد. راههای اتومبیل رو ابدا وجود نداشت و راه های ارابه روبی ارابه هایی که به وسیله گاوهای نر کشیده می شد-نیز بسیار محدود بود.
زمین شناسان مجبور بودند رفت و آمدهای خود را به وسیله کانو یا قاطر انجام دهند. از سراسر کشور حتی یک نقشه برداری قابل اطمینان نیز نشده بود. در جریان عملیات معلوم شد رودخانه هایی که روی نقشه های موجود رسم شده یا اصولاً در آن نقاط وجود ندارد، یا اگر هم وجود دارد از منابع دیگری سرچشمه می گیرند که با آنچه بر روی نقشه به ان اشاره شده به هیچ وجه ارتباطی ندارند.
به نظر میرسید هر کس پایش را به ونزوئلا می گذارد، بدون استثنا به نوعی بیماری مبتلا می شود. یک زمین شناس امریکایی گفته است:«پشه هایی راکه در ونزوئلا دیدم درشت ترین و بدترین نوع پشه هایی بودند که در هر نقطه دیگر جهان ممکن است وجود داشته باشد.»
از این گذشته، زمین شناسان ناگزیر بودند با نوع تازهای از پشه دست و پنجه نرم کنند که عادت داشت تخم خود را زیر پوست انسان بگذارد! مراقبتهای پزشکی یا اصلاً وجود نداشت، یا بسیار قدیمی و پیش پاافتاده و بالاخره غیر قابل دسترسی بود. و فراتر از همه این مشکلات، زمین شناسان و حفاران بایستی به طور مداوم با حملات قبایل سرخ پوست محلی نیز دست و پنجه نرم میکردند.
روزی یک حفار کمپانی استاندارداویل که بر چهارپای های در محوطه غذاخوری اردوگاه خود نشسته بود هدف تیری که از کمان یک سرخ پوست پرتاب شده بود قرار گرفت و درجا کشته شد. از آن پس ناگزیر شدند تمام جنگل هایی را که در اطراف مراکز حفاری قرار داشتند و از وسط آنها امکان پرتاب تیر می رفت، تا حد یک تیررس کمان از میان ببرند و نابود کنند. از سال 1929 کمپانی شل محل توقف تراکتورهای خود را با پارچه ضخیم مخصوصی که میتوانست از عبور تیر سرخ پوست های جلوگیری کند، در چند لایه می پوشاند.
اشتیاق گومز به جلب سرمایه های خارجی دولت او را به این فکر انداخت که هم از وزیر مختار آمریکا در کاراکاس و هم از کمپانی های نفتی کمک بخواهد تا پیش نویس طرحی را تهیه کنند که بعدا به صورت «قانون نفت ونزوئلا»درآمد. در این قانون تمام شرایط امتیاز، مالیت ها و حق الامتیازها کاملا روشن شده و بالاخره برخلاف مکزیک این موضوع نیز دقیقاً تشریح شده بود که در ونزوئلای زیر فرمانروایی گومز، چگونه با مام احتمالات سیاسی و اداری مقابله شده و به چه ترتیب ثبات مالی برای کمپانی های خارجی تضمین می شود.
ادامه دارد...