وحید حاجی پور/ سال 1379 ؛ هیئت مدیره شرکت ملی صنایع پتروشیمی ایران تشکیل جلسه میدهد تا درباره چند موضوع مهم تصمیم گیری کند. وزیر نفت هم بود، بیژن نامدار زنگنه. پیوندی و معظمی و نعمت زاده هم آن سوی میز نشسته بودند و بحث آغاز شد. در میانه بحث منصور معظمی یک تصمیم را به چالش میکشاند ولی با کلمات تند آقای وزیر مواجه میشود و با ناراحتی هر چه تمام جلسه را ترک میکند. همان جا حکم برکناری او صادر میشود تا کسی جرأت مخالفت با تصمیم عالیجناب را نداشته باشد.
صادق خرازی از ماجرا بو برده و متأثر ار کلمات رد و بدل شده در آن جلسه، وی را برای سفارت ایران در برزیل به رئیس جمهور وقت و وزیر امور خارجه معرفی میکند که با موافقت همراه میشود. 47 ماه به برزیل میرود با آنکه دلش با نفت بود.
پس از پایان مأموریت خود به نفت بر میگردد و حکم معاونت منابع انسانی وزارت نفت را در دست میگیرد و شجاعانه روبروی همه میایستد که صنعت نفت باید از قانون خدمات کشوری مستثنی شود و با سر سختی، رأی خود را به کرسی مینشاند؛ اندکی بعد به اتهام «کارگزارانی» بودن، در احکام «وزنی» مسعود میرکاظمی به طبقه 13 وزارت نفت تبعید میشود آن هم بدون منشی. روزگار با او یار نبود و تصمیم گرفت به مؤسسه مطالعات بین المللی انرژی برود تا روزی که زنگنه دوباره به نفت بازگشت.
وزیر نفت از او میخواهد به کمکش برود و معظمی لبیک میگوید. زنگنه گفته بود نفت را نفتیها اداره خواهند کرد پس از او درخواست میکند ابتدا سرپرستی معاونت امور بین الملل را قبول کند و مقبول افتاد. بعد به معاونت برنامه ریزی میرود و همان جا بود که اختلافات کلید میخورد. مرد گلپایگانی نفت برای جلوگیری از نابودی دانشگاه صنعت نفت روبروی زنگنه قرار گرفت. جمله معروف وی درباره دانشگاه صنعت نفت در تاریخ صنعت نفت ماندگار شد:« وزیر نفت میخواهد طلاق نفت را از دانشگاه صنعت نفت بگیرد که فعلا متوقف شده است».
او بیشتر از متولیان امروز صنعت نفت دلسوز این صنعت نفت بود، خود را سرباز نظام میدانسته و میداند و هیچگاه روبروی نظام و انقلاب گردن کشی نکرد و به همین دلیل مغضوب واقع شد و تصمیم گرفت استعفا دهد. پس از استعفای او فضای مجازی مملو شد از داستان اختلاف او با زنگنه ولی معظمی نجابت به خرج داد و بر عکس هامانه که انتقادات پرشماری را به وزیر نفت وارد کرد، چنین گفت: «حرفهایی که این روزها برخی ها عنوان میکنند کاملا بی اساس و غلط است. رابطه من با وزیر نفت صمیمانه و 30 ساله است.»
معظمی 5 آبان 94 از وزارت نفت رفت تا بیشتر اوقات خود را در کمیسیون انرژی اتاق بازرگانی تهران سپری کند تا آنکه نعمت زاده از او خواست به ایدرو بیاید. به ایدرو رفت و قراردادهای خودرویی را نهایی کرد.چند هفته پیش از او دعوت شد تا در برنامه 180 درجه شبکه افق روبروی رستم قاسمی بنشیند و با وی بحث کند. معظمی به این شرط دعوت را قبول کرد که عنوان استاد دانشگاه صنعت نفت برای وی قید شود و نه رئیس ایدرو یا معاون سابق وزارت نفت. این شرط پذیرفته شد و معظمی روبروی قاسمی نشست. به بحث پرداختند و در ماجرای برجام حرف یکدیگررا رد کردند ولی از آنجا که معظمی به انصاف و روحیه کارشناسی معروف است در خلال بحث برخی اظهارات قاسمی را تأیید کرد.
شاید مشکل از معظمی بود، از چیزی انتقاد کرد که حتی سید مهدی حسینی رئیس کمیته بازنگری در قراردادهای نفتی و یار غار وزیر نفت هم از آن انتقاد کرده است. از عدم انعقاد حتی یک قرارداد نفتی در این 4 سال. او از مدیران «نفتی» حمایت کرد و به درستی روی آفتی دست گذاشت که همگان بر آن صحه میگذارند. عدم تصمیم گیری را به نقد کشید و باز هم به درستی گفت که «در دوران قاسمی، ارکان نظام با وی همراه بودند ولی امروز اینطور نیست». البته او به یک نکته ظریف اشاره کرد که در برنامه پخش شده سانسور شده بود و آن هم این بود که در گذشته، مقام معظم رهبری دو مرتبه به نفت آمدند. کسانی که میدانند در وزارت نفت چه میگذرد بخوبی میتوانند معنای این گفتهها را درک کنند اما این جمله او در برنامه پخش شده حذف شد.
اما معظمی از برجام حمایت سرسختانهای کرد و برخلاف قاسمی که معتقد بود تحریمها نتوانست سدی باشد برای پیشرفت امور، گفت با ادامه تحریمها همه چیز نابود میشد و برجام، فرصت طلایی برای کشور است.
مواضع معظمی به مذاق دلباختگان و تبخیرشدگان در وزارتِ ژنرالهایِ کاغذی خوش نیامد پس دستور صادر شد به او حمله شود، با حالتی عصبی بر او تاختند؛ عصبیتی که برگرفته از عصبیت این روزهای وزارت نفت است که مقام عالیاش قلم فروشی را پست ترین کار دنیا میداند و البته در خود وزارتخانهاش چهها که نمیگذرد؛ معظمی با سیاسیون رابطه خوبی دارد ولی سیاسی کار و سیاسی باز نبوده و نیست و تنها جرمش این است که نتوانست روی آرمانهای خود و ولایت پذیریاش پا بگذارد و مانند بهمنی، عاصمی پور، وزیری هامانه، حسنتاش، پیوندی، مقدم، جوادی، جشن ساز، قمصری، شعری مقدم، خادمی، سلطان پور و ... با لجن پراکنیها مواجه شد و دقیقا این نقطه، همان جایی است که افتراق تفکرکاسب کارانه و تفکر نفتی مشخص میشود. تفکرسوداگرانه وارداتی که با هزینه منابع برای عدهای خاص آنها را اجیر کرده تا به مدیران اصیل نفتی، تهمتها بزنند و یکی را دلال شرکتهای آلمانی بنامند و دیگری را مافیای حفاری.
درباره همه این اتفاقات تاریخ قضاوت خواهد کرد و خواهد گفت چه کسی پرچم حق را در دست داشت.همانطور که به قطار در حال حرکت سنگ میزنند به دلسوزان صنعت نفت هم ناسزا میگویند و فقط باید صبر کرد تا روزهای سیاه به پایان برسد. معظمیها مانند بسیاری، فرزندان خود را در رانت غرق نکردند، بورسیه خاص برای آنها نگرفتند، بی تخصصها را یک شبه به اوج نرساندند، فساد مالی و اخلاقی در کارنامه خود نمیبینند، روی باورها ودیدگاه های خود ایستادند، آزادگی به خرج دادند و برای خوشآمد مقام عالی وزارت لب به مدح نگشودند؛ دنیای معظمی تدریس در دانشگاه صنعت نفت در روزهای پنج شنبه است و دانشگاهی بودن خود را بر هر چیزی ارجح میداند و برای حضور در هیئت علمی دانشگاهی، رابطهها را وارد بازی نمیکند. معظمیها ناسزا میشنوند ولی تن به «ابن الوقت» بودن نمیدهند و این همان تفکر نفتیهاست که «نیرویی»ها فاقد آنند. پس تهمتهایی ناروا به نفتیها روا میدانند که خود در خلوت، نمونه عینی اش هستند.
شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۱۰